چرا این پادشاه باستان به کتابخانه خود افتخار میکرد؟
آشوربانیپال در کتیبهها ادعا میکرد که او استثناییترین پادشاه آشوری است. برخلاف اکثر رهبران باستانی، ادعای عظمت او صرفاً مبتنی بر مهارت نظامی نبود.
از آنجایی که امپراتوری آشوری سرزمینهایی از مصر تا بین النهرین را فتح کرد، آشوربانیپال بدون شک قدرت نظامی قوی داشت. پادشاه قدرتمندشان درباره کتابخانه سلطنتی و بزرگ خود که بزرگترین کتابخانه جهان در قرن هفتم قبل از میلاد بود با غرور صحبت میکرد.
به گزارش نشنال جئوگرافیک، کتیبههای روی دیوارهای کاخ و بریدگیهای لوحهای خط میخی، او را «شاه بزرگ، شاه مقتدر، پادشاه آشور، شاه سومر و اکد، پادشاه جهان» نامیدهاند. این عناوین ممکن است امروز اغراق آمیز به نظر برسند، اما احتمالا برای آن زمان، مناسب بوده. تقریباً به مدت۴۰ سال، آشوربانیپال بر امپراتوری آشور سلطنت کرد و بزرگترین پادشاه زمان خود شد و شاید بزرگترین پادشاهی تا قرن هفتم قبل از میلاد.
قطعهای به خط میخی نوآشوری از لوح گیلگمش متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد
هنگام بحث درباره عظمت آشوربانیپال به عنوان یک رهبر جهانی، درک منظور معاصران اویعنی آشوریها از «جهان» حیاتی است. دنیای آنها بین النهرین بود، اما دارایی آشور فراتر از آن بود؛ از مدیترانه تا خلیج فارس، و از مصر تا کوههای جنوب شرقی ترکیه. آشوریها مطمئناً میدانستند که فراتر از کشورشان، سرزمینها، مردمان، قبایل و شهرها قرار دارند، اما از آنچه خارج از قلمرو آنها بود به عنوان «سرزمینهای خالی» یاد میکردند: سرزمینهایی که هیچ علاقهای نداشتند، توسط مردم غیرمتمدن اشغال شده بودند و هیچ چیز با ارزشی برای ارائه نداشتند. اواخر امپراتوری آشور پرآشوب، خشن و حتی وحشیانه بود. آشوربانیپال نیازمند به کارگیری هر استعداد نظامی و دیپلماتیک بود تا آن امپراتوری اش را در کنار هم نگه دارد و از شر ایل و تبار سرزمینهای به اصطلاح خالی حفظ کند.
آشوربانیپال در حدود سال ۶۸۵ قبل از میلاد در نزد پادشاه اسرحدون و یکی از سه همسرش به دنیا آمد. وقتی آشوربانیپال ۱۲ یا ۱۳ ساله بود، اسرحدون آماده انتخاب جانشین برای خود شد. پسر بزرگ قبل از رسیدن به بلوغ فوت کرد. پادشاه برای جلوگیری از نزاع و دسیسه کاخ، آشوربانیپال و برادر ناتنی بزرگترش، شاماش شوم-وکین را ولیعهد قرار داد. او شاماش شوم اوکین را به فرمانروایی شهر بابل که تحت کنترل آشوریان بود، گماشت و آشوربانیپال در پایتخت ماند.
آشوربانیپال در امور نظامی، دیپلماسی و مدیریت آموزش دیده بود. او همچنین در رشتههای تاریخ، ادبیات، تیراندازی با کمان، شکار و سوارکاری آموزش میدید. او بر تعالیم کاهنان و کاتبان تسلط یافت و خواندن سومری و اکدی را آموخت. احتمالاً با دخالت مادر ملکه یعنی مادربزرگش نقیه زکوتو، مسئولیتهای سنگینی در رابطه با اشراف و دربار سلطنتی، کنترل انتصابات دولتی و نظارت بر پروژههای ساختمانی در میهن آشوری به او واگذار شد و حتی اداره اطلاعات شاهنشاهی را بر عهده گرفت.
اسرحدون، پدر آشوربانیپال، بر روی نقش برجسته با ملکه مادر، نقیعه-زاکوتو به تصویر کشیده شده است
تسلط او بر این مسئولیتها، نشاندادن سیاستمداری و گزارشهای مفصلاش به پدرش باعث شد اسرحدون در سفری نظامی به مصر، آشوربانیپال را بهعنوان مسئول امور بگذارد؛ البته این آخرین سفر او بود. اسرحدون در سال ۶۶۹ قبل از میلاد در حران درگذشت. روابط آشوربانیپال با اشراف تقویت شد و ارتش، انتقال قدرت به او را پس از مرگ پدرش هموار کرد
قدرت جسمی و ذهنی
آشوربانیپال به مبارزات پدرش ادامه داد و مانند بسیاری از اسلاف، لشکرکشیهای خود را برای تثبیت موقعیت خود به عنوان پادشاه آغاز کرد. نقطه قوت او دامنه پیروزیهای نظامی اش بود. او فتوحات موفقیت آمیزی علیه تبس، پایتخت مصر علیا در سال ۶۶۴ قبل از میلاد، و علیه پادشاهی ایرانی عیلام در نبرد تیل طوبی در سال ۶۵۳ قبل از میلاد به دست آورد. او شورش برادرش شماش شوم اوکین را در سال ۶۴۸ قبل از میلاد در بابل سرکوب کرد و شهر شوش را در سال ۶۴۷ ق. م تصرف کرد.
آشوربانیپال در کتیبهها ادعا میکرد که او استثناییترین پادشاه آشوری است. برخلاف اکثر رهبران باستانی، ادعای عظمت او صرفاً مبتنی بر مهارت نظامی نبود. در حالی که پیروزیهای او مسلماً قابل توجه است (مانند سرزمینها فتح شده و دشمنانی که به انها مسلط شد) آشوربانیپال بیشترین استعدادهای فکری خود را به رخ میکشد و میگوید: "من، آشوربانیپال، با تمرین و کتابت در همه زمینههای تخصصی حکمت ناب را آموختم. "
کتیبهها به توانایی او در تفسیر متون باستانی، حل مسائل پیچیده ریاضی، و بحث در مورد مسائل الهیاتی با مشهورترین حکیمان و پیشگویان دربارش اشاره دارد. در یک متن آشوربانیپال خود را شاگرد آداپا، اولین حکیم از هفت حکیم بین النهرینی میداند که توسط ایا، خدای خرد، صاحب هوش شد. آداپای افسانهای قبل از سیل باستانی زندگی میکرد که طبق افسانه بابلی این سیل شهرهای بین النهرین را ویران کرد.
با وجود دانایی مطلق آداپا، او هرگز مقام الهی را به دست نیاورد، زیرا از پذیرفتن نان و آب زندگی ابدی که توسط آنو، خدای آسمان به او تقدیم شده بود، خودداری کرد. به دلیل امتناع او، آداپا و تمام بشریت فانی ماندند. آشوربانیپال با پیوند دادن خود به آداپا که شخصیتی مرکزی در اسطورههای بنیانگذار آشوریاست، خود را با اجداد محترم آشور همسو کرد و بر مهارتهای خود در رمزگشایی الواح سومری باستان تأکید ورزید.
کتابهای امانتی
آشوربانیپال که همیشه مایل بود خود را به عنوان یک روشنفکر معرفی کند، تصمیم گرفت تا مهمترین میراثش را خلق کند: کتابخانه بزرگ سلطنتی در نینوا. او در آنجا سوابق دانش بین النهرین را از متون ادبی گرفته تا پزشکی، جادو و پیشگویی جمع آوری کرد.
یک لوح مدور نوآشوری که صورتهای فلکی را بین قرن دهم تا هفتم پیش از میلاد نشان میدهد، در کتابخانهای که آشوربانیپال در نینوا ساخته بود، پیدا شد
روند ساخت کتابخانه آشوری طولانی و پیچیده بود. پادشاه به مأموران خود دستور داد که تمام کتابخانههای آشور و بابل را تصرف کنند. به این ترتیب، او کتابخانه خصوصی Nabu-zuqup-kenu، کاتب سابق سارگون دوم و سناخریب را به دست آورد که شامل مجموعه بزرگی از متون پیشگویی بر اساس مشاهدات نجومی و هواشناسی بود. حمله به کتابخانههای بابلی از کتابخانههای آشوری دشوارتر بود، زیرا مجموعههای بابل توسط کاتبان و کاهنان در معابد محافظت میشد.
هنگامی که رابطه میان آشوربانیپال و برادرش شماش شوم اوکین، ولیعهد بابل، دوستانه شد، آشوربانیپال از حکیمان بابلی درخواست کرد تا یک نسخه کپی از مهمترین متونشان را که در مجموعه شان داشتند در اختیار آنها قرار دهند. با این حال، پس از شورش بابلیها در سال ۶۵۲ قبل از میلاد، سیاست آشوربانیپال بسیار تهاجمیتر شد و او به میل خود اسناد را مصادره کرد. شواهدی وجود دارد که در سال ۶۴۷ قبل از میلاد، زمانی که شورش بابلیان سرکوب شده بود، ۱۴۶۹ لوح به خط میخی به کتابخانه نینوا اضافه شد که مستقیماً از بابل آورده شده بود.
رقابت خواهر و برادر
برادر ناتنی بزرگتر آشوربانیپال بر بابل به عنوان یک کشور تابع آشور حکومت میکرد. در طول شورش بابلی که آشور در سال ۶۴۸ قبل از میلاد آن را سرنگون کرد، حتی دیوارهای قدرتمند شهر نیز نتوانستند از آن محافظت کنند. آشوربانیپال زمان و توجه زیادی را صرف ایجاد کتابخانه خود کرد. گاهی هم شخصاً بر روند کپی نظارت میکرد و حتی تغییراتی را مطابق سلیقه خود پیشنهاد میکرد. این سیاست در تضاد با رویه نویسندگان بود.
تصور میشد که متون حاوی دانش باستانی است که خدایان یا حکیمان از زمانهای گذشته به آنها دادهاند، بنابراین کاتبان معبد در مورد عدم ایجاد تغییرات وسواس به خرج میدادند. انتخاب آشوربانیپال برای شکستن این قاعده نشان میدهد که او خود را شایسته جایگاهی برتر در میان هفت گروه از حکیمان میدانست.
کاخ پادشاه
یکی دیگر از بزرگترین میراث آشوربانیپال، ساختن کاخ شمالی نینوا بود که بین سالهای ۶۴۶ تا ۶۴۴ قبل از میلاد ساخته شد. این پروژه مهم ساختمان عمدتاً به لطف غنیمت و منابع مادی به دست آمده در پیروزیهای آشور بر عیلام و بابل امکان پذیر شد. کاخ شمالی بر روی یک زمین بزرگ به ارتفاع حدود ۲۰ فوت، در کنار معبد ایشتار، الههای که آشوربانیپال از او خواسته بود تا از اقامتگاه جدید خود محافظت کند، قرار داشت. صدها کارگر و سرباز وظیفه، از جمله بسیاری از اسیران جنگی، به دستور شاه در کاخ مشغول به کار شدند.
کاخ شمالی نیز مانند اکثر ساختمانهای آشوری از آجر گلی ساخته شد، بنابراین مقدار کمی از بنای اولیه باقی مانده است. خوشبختانه، ساختمانها با نقش برجستههای سنگی تزئین شده بودند که بسیاری از آنها باقی مانده اند. هنر و ژرفای جزئیات آنها بینش ارزشمندی از زندگی و شخصیت پادشاه آشور ارائه میدهد.
آشوربانیپال به دنبال حفاظت جادویی برای کاخ مجلل خود بود تا ارواح شیطانی را از خود دور نگه دارد. این مساله چیز جدیدی نبود. پدربزرگش سناخریب و جدش سارگون دوم مسئولیت حفاظت را به لاماسو، گاو نر عظیم الجثه و شیرهای بالدار با سر انسان سپرده بودند. اما آشوربانیپال از این موجودات چشمگیر صرف نظر کرد و در عوض به بازنمایی قدرت سبتی یعنی همان ارواح محافظ اساطیر بین النهرین، برای محافظت از تاج و تختش روی آورد.
پایتخت بزرگ آشور
برخلاف آنچه در مورد نینوا ذکر شد که به نظر میرسد در قرن هفتم قبل از میلاد اینطور بوده باشد، پدربزرگ آشوربانیپال، سناخریب، آنجا را به شهری بزرگ پر از باغها، معابد و کاخها تبدیل کرد.
بسیاری از نقش برجستههای اتاق تاج و تخت، صحنههای نبرد را به تصویر میکشند که یادبود پیروزیهای نظامی بزرگ آشوربانیپال، از جمله لشکرکشیها به بابل، عیلام، مصر و قبایل عرب. اگرچه آشوربانیپال به ندرت سربازانش را در میدان نبرد همراهی میکرد، اما از طریق این نقش برجستههای استادانه، شمایل نگاری قدرتمند خلق کرد که میراثی را به عنوان یک رهبر نظامی بزرگ حفظ کرد.
پدربزرگ آشوربانیپال، سناخریب، نینوا را که در بالا به تصویر کشیده شده است، به شهری بزرگ پر از باغها، معابد و کاخها تبدیل کرد
در اتاقهای خصوصی کاخ، که کمتر کسی به آن دسترسی داشت، پادشاه برای نقش برجستهها روش دیگری انتخاب کرد. در این فضاها نقش برجسته با مضمون نظامی با صحنههایی آمیخته شده است که شاه را در حال جشن گرفتن پیروزیهای خود به تصویر میکشد. یکی از تابلوها آشوربانیپال را نشان میدهد که در یک مراسم ساغرریزی، سر بریده شده پادشاه ایلامی، تیومان، که او را در نبرد تیل توبا شکست داد در دست گرفته است.
در واقع سر شاه شکستخورده در شهر برای نمایش به عموم گردانده شد. به نظر میرسد این تصاویر از پیروزیهای نظامی و جشنهایش میخواهد به دیگران نشان دهد که در مقابل سرپیچی از شاه چگونه باید بهایش را بدهند..
شاید مشهورترین آثار هنری کاخ شمالی نقش برجسته شکار شیر، ورزش پادشاهان در آشور باستان باشد. در این اثر آشوربانیپال و همراهانش در حال شکار شیرها هستند و مرگ دردناک شیرها با جزئیاتی زننده و بسیار واقعی به نمایش گذاشته است.
سوگواری شاه
آشوربانیپال زمانی که تنها ۱۶ سال داشت تاج و تخت را به دست گرفت و ۳۸ سال سلطنت کرد. او ریاست مبارزات بسیاری از رود نیل تا خلیج فارس را بر عهده داشت. او اغلب در نینوا میماند و مراقب دستگاه اداری امپراتوری بود و با دسیسههای کاخها سر و کار داشت، و ژنرال هایش جنگهای او را اداره میکردند.
تابلوهایی از کاخ شمالی، پیروزی آشوربانیپال را در برابر عیلامیان در رودخانه اولای (در ایران کنونی) در سال ۶۵۳ قبل از میلاد نشان میدهد
با افزایش سن آشوربانیپال، نوشتههای او تغییر میکند. در آخرین لوحی که توسط او نوشته شده است، او مانند فاتح مطمئن به نظر نمیرسد: "من به خدا و انسان، به مرده و زنده بودن نیکی کردم. چرا بیماری … و بدبختی … به من رسیده است؟
من نمیتوانم نزاع در کشورم و اختلافات در خانواده ام را برطرف کنم. شایعه و رسواییهای مزاحم همیشه مرا پریشان میکنند. بدبختی روحی و جسمی کمر مرا خم میکند، با فریاد و آه روزگارم را به پایان میرسانم، در روز خدای شهر، روز جشن، بدبختی و مرگ مرا گرفته است، و من را با خود میکشاند. "
مورخان نمیدانند او به چه بیماریهایی مبتلا شده است. برخی فرضیهها بر این است که اثرات ماندگار ناشی از زخم شکار که او را گرفتار کرده یا شاید یک بیماری او را در سن ۵۴ سالگی آسیبپذیر کرده است. پادشاه پیر به وضوح نشانههایی را دید که امپراتوری، کار و زندگی او درحال فروپاشی است. شاید آشوربانیپال پیشبینی میکرد که جنوب بابل، فلسطین، فنیقیه و ماد اولین امپراتوریهای او خواهند بود که از دست میروند و حاکمان کوتاهمدت نمیتوانند موج شورش و خروج را متوقف کنند.. چگونگی و زمان مرگ او مشخص نیست.
در نمایشنامه لرد بایرون Sardanapalus) به یونانی آشوربانیپال)، پادشاه کاخ خود را به آتش میکشد و در شعلههای آتش از بین میرود. این داستان به احتمال زیاد افسانه است، زیرا شاماش شوم-وکین که برادر آشوربانیپال بود زمانی که نیروهای آشوربانیپال بابل را تصرف کردند با این شیوه مرد. تقریبا یک دهه پس از مرگ او، آشوریها در سرزمین بین النهرینی خود محصور شدند. مدتی بعد، شهر بزرگ نینوا سقوط کرد و ویران شد.
دویست سال بعد، گزنفون ارتش مزدور خود را به جایی که نینوا زمانی در آن قرار داشت رساند، اما مطلقاً هیچ اثری از پایتخت آشوربانیپال برای سربازانش باقی نمانده بود تا زیر پا لگدمال کنند.
منبع: تاریخ ما