دوراهی تخت و گور
رمان «میان تخت و گور» کاوش در روان آدمهایی است که در قعر روابط قدرت پوسیدهاند و بااینحال گاهی شرارههای شرافت در وجودشان جرقه میزند. پادشاه عثمانی، بر سر دوراهی قرار گرفته است، میان تخت و گور. او که در پی کودتایی خائنانه از تخت به زیر آمده و در زندان به انتظار لحظه اعدام نشسته است، اکنون فرصتی به دست آورده تا فرزندش را از میان بردارد و بنا بر سنت دیرینه بهعنوان یگانه فرد مذکر در خاندان عثمانی دوباره بر تخت بنشیند. پیش از این بسیاری از اجدادش برای حفظ قدرت همین راه را رفته بودند.
«حتی اگر به چشم عدهای مرد ناقصی باشم، دلم گواه است که نسبت به هزاران نفری که در همین لحظه باد سرنوشت آنها را با خود میبرد بیآنکه به مفهوم زندگیشان پی برده باشند، مزیتهایی هم دارم. از قدرت پیشگویی و نیز از معلوماتی حرف میزنم که در موجودات فانی به ندرت دیده میشود. باید اعتراف کنم که گاهی از درک مرزهای داناییام عاجز میمانم. نجیبزادهای، چون من که در قصر افسانهای قسطنطنیه، پایتخت امپراتوری، زندگی میکند و با نقوش روی ورقهای طلا، چینیهای کمیاب، جقههای مرصع، رداهای ابریشمین، اشیای صدفنشان و تزئینات یشم و عقیق احاطه شده است، میباید که همه را شگفتزده کند و به کرنشی توأم با احترام وادارد. اما به هر دلیلی همیشه چنین نمیشود. خیلیها به این بسنده میکنند که در برابر سخنان نغز من، بروبر به صورتم نگاه کنند؛ سخنانی که نهتنها به زبان عثمانی بلکه همچنین به زبانهای لاتین، یونانی، عربی و فارسی پشت سر هم بر زبان میآورم و با هزار ایما و اشاره میآرایم».
این آغاز رمانی است با عنوان «میان تخت و گور» از زولفو لیوانلی که بهتازگی با ترجمه محمدامین سیفیاعلا در نشر نو منتشر شده است.
این رمان کاوش در روان آدمهایی است که در قعر روابط قدرت پوسیدهاند و بااینحال گاهی شرارههای شرافت در وجودشان جرقه میزند. پادشاه عثمانی، بر سر دوراهی قرار گرفته است، میان تخت و گور. او که در پی کودتایی خائنانه از تخت به زیر آمده و در زندان به انتظار لحظه اعدام نشسته است، اکنون فرصتی به دست آورده تا فرزندش را از میان بردارد و بنا بر سنت دیرینه بهعنوان یگانه فرد مذکر در خاندان عثمانی دوباره بر تخت بنشیند. پیش از این بسیاری از اجدادش برای حفظ قدرت همین راه را رفته بودند.
در این رمان تاریخ بستری است برای روانکاوی شخصیتهای داستان. نویسنده نام شخصیتها را حذف کرده و مختصاتی ورای زمان و مکان به رمان خود بخشیده است و چنین است که این داستان میتواند به هر زمان و مکانی مرتبط باشد.
در بخشی دیگر از این داستان میخوانیم: «احساسی که از انجام ناقص یا اشتباه کار به آدم دست میدهد، دلم را میآزرد. نمیدانستم کجا و چگونه خطا کردهام. از آنجا که عمرم را بر آونگ خونین کاخ عثمانی، که میان طالع و مرگ در نوسان بود، گذرانده بودم، ملتفت بودم خطایی نکنم که سرم را به باد دهد. مهمترین عادت من که برایم عمری طولانی به ارمغان آورده بود همانا عملکردن به احتیاط و سردرآوردن از نجواها و نگاهها و بادهای وزان در لابهلای برگها بود. اما باز چیزهایی را فراموش کرده بودم. چیزهایی که شاید چندان خطرناک نبودند. در دنیای مهآلود خیالات پرسه میزدم و نمیدانم چه شد که به یاد گلبدن افتادم. انصاف نبود، هیچ آدم باوجدانی نمیتوانست بپذیرد که این زیبای نازنین در سلول عذاب بکشد. او که گناهی نداشت. چه میکرد؟ روزهایش را چگونه میگذراند؟ به یقین شب و روز گوشکردن به زاریها و نالههای پادشاه آسان نبود. از این گذشته، پادشاه قدر این فرشته زیبا را نمیدانست... فکر او پیش سوگلی فربهش بود. لابد سردردهای گلبدن بیشتر شده بود و، چون پیراهن موش نمیدوخت سرش دائم درد میکرد. هنگامی که به این موضوع فکر میکردم، فهمیدم که چه چیز را فراموش کردهام. برای صحبت با گلبدن بهانه داشتم. میتوانستم برای او پارچه ببرم تا پیراهن موش بدوزد. فورا برخاستم. چند ذرع پارچه ململ برداشتم و بهسوی شکاف اتاق کاشیکاریشده رفتم».
نویسنده کتاب، زولفو لیوانلی، از نویسندگان معاصر ترکیهای است که در آثارش به مسائل اجتماعی و سیاسی توجه دارد و در این رمان نیز تاریخ را بستر روایت اثرش قرار داده است.
میان تخت و گور/ زولفو لیوانلی/ ترجمه محمدامین سیفیاعلا/ نشر نو
منبع: شرق