مسعودیه؛ قصر شازدهای که هرگز شاه نشد
حوالی ایستگاه مترو ملت، نمای زیبای عمارتی قجری به چشم میخورد. این عمارت که شباهت بسیاری به کاخ گلستان دارد، روزگاری قصر مسعود میرزا، پسر ناصرالدینشاه، بوده.
مسعود میرزا چهارمین پسر ناصرالدینشاه بود. این شاهزاده نگونبخت هیچوقت ولیعهد نشد، چون مادرش از ایل افشار بود و شرط شاه قاجار شدن این بود که مادر از ایل قاجار باشد. البته این تنها بدشانسی او نبود. چشم چپ مسعود هم لوچ بود، به همین خاطر در بین عوام به شاهزاده لوچ مشهور شده بود.
شازده لوچ که از ناصرالدینشاه لقب ظلالسلطان گرفته بود و ولایت فارس و اصفهان و خیلی از مناصب دولتی را در اختیار داشت، حکمران مستبد و در عین حال بداقبالی بود. او همه کار میکرد که اعتماد پدر را جلب کند و لیاقتش را برای ولیعهدی نشان دهد، اما موفق نمیشد. یکی از کارهای نافرجام او این بود که در همین عمارت مسعودیه مهمانی بزرگی تدارک دید، سربازانش برای شاه رژهای باشکوه برگزار کردند و گارد محافظان طلاپوش مسعود جلو شاه خم و راست شدند.
عرضاندام سربازان و نمایش قدرت نظامی مسعود، اوضاع را بدتر کرد. شاه که از قدرت پسرش ترسیده بود، احساس کرد پسرش میخواهد علیه او کودتا کند، سریع مهمانی را ترک کرد و فرمان داد مسعود از همه مناسبش برکنار شود. بعدها بین مردم تهران شایعه شده بود که علت برکناری، زهری بوده است که مسعود در قهوه قجری شوهر خواهرش ریخته. میگفتند:
ستارهکوره ماه نمیشه، شازدهلوچه شاه نمیشه
تو بودی که پارک ساختی؟ سردر و لاک ساختی؟!
پستتو دادی به پشتی، صارمالدوله رو تو کشتی
کفشاتو گیوه کردی، خواهرتو بیوه کردی
پاتوق مشروطهخواهان
علاوه بر این میهمانی نامیمون، قصر شازده لوچ قجری در طول عمرش شاهد رویدادهای دیگری هم بوده است؛ عجیبترین آنها این است که خانه یک مستبد تبدیل به پایگاهی برای مشروطهخواهان میشود. ظلالسلطان که انتظار داشته بعد از پدرش به مقام شاهی برسد، با به سلطنت رسیدن مظفرالدینشاه شروع به مخالفتهای جدی با برادر و برادرزادهاش محمدعلیشاه میکند و به همین دلیل، خانهاش محل رفتوآمد و جلسات و نمایشهای مشروطهخواهانی مثل ظهیرالدوله میشود.
در نزدیکی همین عمارت است که بمبی زیر کالسکه محمدعلیشاه منفجر میشود و بهانهای به دست محمدعلیشاه میدهد تا این عمارت و همینطور مجلس را به رگبار ببندد. قزاقهای روس همان روز که مجلس را بمباران کردند، مسعودیه را هم غارت کردند، چون میدانستند که محمدعلی از عمویش چقدر بیزار است.
منبع: همشهری آنلاین