نشانه‌های آخرالزمان از نظر ابن‌عربی

نشانه‌های آخرالزمان از نظر ابن‌عربی

محمد جواد ادبی پژوهشگر و مدرس عرفان ابن‌عربی و ادیان تطبیقی در یادداشتی که به مناسبت ایام شعبانیه برای دین‌آنلاین ارسال کرده تفسیر کوتاهی از مقدمه کتاب عنقاء مغرب فی ختم الاولیاء و شمس المغرب در باب نشانه‌های آخرالزمانی پیش روی مخاطبان نهاده است.

کد خبر : ۱۲۷۳۴۳
بازدید : ۴۰۱

کتاب «عنقاء مغرب فی ختم الاولیاء و شمس المغرب» به عقیده نگارنده که بیش از دو دهه متوالی است روزان و شبان غور در فتوحات مکیه را فروننهاده و مدرس فصوص را هماره به پا داشته، کتابی است که در عین زبان روان، مملو از رمزواره‌ها و دلالت‌هایی می‌باشد که از سویی به حضرت ختمی مرتبت اشارت می‌کند و از سویی نشانه‌های معنوی ناظر به فرارسیدن دوران آخرالزمانی خاتم‌الاولیا و الاوصیا یعنی ختم ولایت مطلقه محمدی امام مهدی را گوشزد می‌نماید.

ابن عربی در مقدمه این کتاب درباره نشانه‌های آخرالزمان شروع به سخن می‌کند؛ و بدین نمط، روح الامین با طلوع صبحی روشن، فرود آید و، چون قلب لشکر شب بشکست و اسبان طلایه دار خویش گسیل داشت و روح و تن در قبضهٔ عین و اسم او شد، روح و تن را از بندگی خویش وارهاند؛ و خلعت عافیت بر ایشان درپوشاند و هر دقیقه، یاری خویش فرو بخشید؛ آنگاه مردی از تبریز، قائل به فرمانروایی آن عظیم عزیز، منکر سقوط تمییز، در باب راز نشانه‌های قیامت و عبارات و حقایق و اشارات، چون طلوع خورشید مغرب روحانیت مذهب و مقصد او، و بسته شدن دروازه‌های توبه و ابقای لغزش و گناه و برانگیختن یأجوج و مأجوج و نزول مسیح (ع).

برای ظهور حضرت حجت، ظهور روح الامین را داریم. همانطور که برای قرآن و درک حقیقت آن نزول جبرییل مطرح است، اینجا نیز نماد ظهور آشکار حقیقت مطرح است چرا که آمدن او در واقع نوشدن دوباره ایمان و دین است گویا قرآن دوباره نازل می‌شود، زیرا او به دینی نوید می‌دهد که بخش‌هایی از آن به فراموشی سپرده شده است.

در صلوات خاصه ابوالحسن ضراب اصفهانی تعبیری وجود دارد که می‌گوید: «اللهم جَدد به ما اِمتحی مِن دینک و اَحیِّ به ما بُدِلَ من کتابک و اَظهر به ما غُیِرَ من حُکمک»

خدایا آنچه از دین تو محو شده است به وجود او تازه گردد و آنچه از کتاب تو که تغییر دادند به وجودش زنده ساز و آنچه از حکم تو که دگرگون کرده‌اند به وجود او ظاهر کن.

این تعابیر، تعابیری بسیار جدی است که در روایات شیعی زیادی به آن اشاره شده است. نزول روح الامین با صبحی روشن، دلالت موضوعی به چنین معانی دارد. پس این تعابیر ابن عربی شاید استعاری باشد، اما دلالتی حقیقی دارد که ناظر به تغییر حقیقی مواضع مختلف دین می‌کند.

این شب که شیخ بدان اشارت می‌کند شب کثرت است، شبی است که در پی آن شب کثرت، صبح وحدت به بار می‌نشیند و ساحت وحدت و مهدویت روشن می‌شود.

آنچه در روایت‌های شیعی مطرح است ۳۱۳ فرمانده ارشد برای کارزار و تدبیر کارزار است که این اسبان طلایه‌دار می‌توانند از آن فرماندهان نادره حکایت کنند.

با ظهور او روح و تن انسان منتظر در قبضه ظاهر و باطن امام قرار می‌گیرد گویا ظاهرش ظاهر آدمیان را و باطنش باطن آنان را غلام خویش می‌کند و مصاحبت آفتاب را به آنان هدیه می‌کند تا روح و تن آدمیان را از بردگی اوهام و شهوات بزداید. آنچنان که ابن عربی می‌گوید روح و تن را از بندگی خویش وارهانید در واقع ظهور او برای آدمی رها شدن از قیودات و حجاب‌هاست. آزادی واقعی آن روز است که آدمی از بند بودن در حصار نفس و آرزو‌های محال بیرون رود. ظاهر و باطن آدمی در واقع ناظر است به حیثیات گوناگون زیستی آدمی که با شناخت نسبی، انسان فکر می‌کند آن‌ها از آن خود وی است. او که نماد مالک الملک بودن خداست آدمی را از خویشتن مجازی خود می‌رهاند چرا که در مقام حقیقت نشسته است و فراخوان او به انسان‌ها رها کردن زیادتی‌ها و روا نمودن آرزو‌هایی است که آدمی به اراده خود نمی‌تواند همه آن‌ها را برآورده سازد.

این تعابیر از مجاهدت جسمی تا عبور از مشقات روحی، همه را شامل می‌شود. آدمی در چنان روزی از آن جهت که بدو دچار می‌شود چاره‌ای برای بیچارگی‌های خویش می‌یابد و، چون اینگونه می‌شود این تعبیر ابن‌عربی خوش فهمیده می‌گردد و «خلوت عافیت بر ایشان درپوشاند» چرا که عافیت واقعی خلعتی را به روح و تن آدمی عنایت می‌کند که ظاهر و باطن آدمی را نو می‌نماید؛ نوشدنی که به تعبیر ابن عربی «هر دقیقه یاری خویش فرو می‌بخشد» یعنی عافیتی متزاید به بار می‌نشاند…

تا اینجا ابن عربی از کلیاتی ناظر به ظهور سخن می‌گوید که مقدمه بحث به حساب می‌آید و از اینجا به بعد به نشانه‌های ظهور بیشتر پرداخته می‌شود و ابن عربی از قول قائلی اهل ایران و از شهر شمس الحق تبریزی یعنی تبریز که مملو از شمس الوحی‌های تبریزی نیز هست پرسش‌هایی را مطرح می‌کند که ناظر به آن پرسش‌ها، ابن عربی پاسخ‌هایی جزیی و یا کلی را بیان می‌نماید. این مرد تبریزی به تعبیر ابن عربی قائل به فرمانروایی آن عظیم عزیز است. تعبیری که دلنشین است؛ انسان کامل آخر الزمانی که هم عظیم است و هم عزیز است. تعبیر (بدوله العزیز) که در سنت شیعی درباره دولت دادگر شکست ناپذیر موعود آخرالزمان بیان می‌گردد. تعابیری مانند " اخذ عزیزٍ مُقتدر" را نیز به ذهن متبادر می‌کند.

تعبیری گنگ در اینجا مطرح است با عنوان منکر سقوط تمییز.

برخی شارحان انکار عدم تشخیص نشانه‌های قیامت را ناظر به این تعبیر می‌دانند چرا که قیامت زمانه تمییز است؛ یوم الدین یعنی روز جدایی امور سره از ناسره و گویی این مرد تبریزی صاحبدل به قیامت اینگونه نمی‌نگرد. از سویی به نظر نویسنده حقیر می‌آید که استلزاما عدم تشخیص نشانه‌های قیامت از این تعبیر برنمی‌آید. بلکه منکر سقوط تمییز آدمیان ناظر به دهشت مسائل، درهم تنیدگی حوادث و صعوبت امور است که همه و همه عنصر تمییز را از آدمی می‌گیرد که در قرآن در آیه اول و دوم سوره حج می‌فرماید: "روزی که رستاخیز را مشاهده می‌کنید هر مادر شیرده از کودکی که شیرش می‌دهد غافل می‌شود و هر زن بارداری خویش فرو می‌نهد و مردم را مست تصور می‌کنی درحالیکه مست نیستند، ولی عذاب خداست که شدید است و آدمیان از تصور آن متوحش و حیران‌اند با چنین تعبیری از قرآن، قرآن به سقوط تمییز دلالت نمی‌دهد و این مؤمن تبریزی که از ابن عربی سؤال می‌کند سقوط تمییز را منکر است!

سؤالات این مرد که در باب راز نشانه‌های قیامت و حقایق و اشارات و عبارات ناظر به قیامت است آنچنان سوال‌هایی است که بیش از مفهوم قیامت کبری به نشانه‌های ظهور در سنت شیعی و بالاعم ادیان ابراهیمی می‌توان آن‌ها را دلالت نمود.

۱- طلوع خورشید از مغرب، و طلوع روحانیت و مذهب ناظر به این روحانیت از مغرب زمین که این دو را ابن‌عربی در کنار هم از زبان مرد تبریزی بیان می‌کند.

این تعبیر آدمی را به یاد تعبیر محمد داوود قیصری در مقدمه فصوص الحکم می‌اندازد که درباره نشانه‌های آخرالزمانی می‌گوید: "وهان طلوعُ شمسِ الحقیقه من مَغربها" که این تعبیر بیش از آنکه به طلوع خورشید از مغرب اشارت مستقیم داشته باشد درباره نشانه‌های آخرالزمانیست نه استلزاما قیامت کبری، زیرا ظهور در موقعیتی رخ می‌دهد که قواعد بر چارچوب خود نمی‌چرخد و آنچنانکه آدمیان انتظار دارند مدار همه چیز بر نظم و نسق خود قرار نمی‌گیرد. اگر در قیامت کبری واقعیت بیرونی در طلوع خورشید از مغرب انجام می‌پذیرد، در ظهور امام زمان (عج) شاید این واقعیت ظاهری رخ بدهد یا رخ ندهد، اما در باطن ماجرا حتماً خورشید حقیقت از مغرب طلوع می‌کند. حال با این نگاه، روحانیت مقصد و مذهب به معنای خلاف‌آمد عادتی است که آدمیان مؤمن متعصب با آن مواجه خواهند شد. با این تعبیر می‌توان گفت آدمی نور را در جایی می‌بیند که انتظار آن را ندارد.

۲- این موضوع دقیقاً تطبیق دارد با همه‌گیری گناه و از بین رفتن ساحت‌های شریعت‌مدارانه دین و تاکید آدمیان بر غفلت؛ نشانه‌هایی که به وضوح در کتب آخرالزمانی شیعی نیز به آن اشارت رفته است. بسته شدن دروازه‌های توبه در واقع همان ساختاریست که بسیاری از زمینه‌های مختلف را مورد درنگ قرار می‌دهد که چه می‌شود آدمیان که توبه می‌کنند؟ و چگونه می‌شود که ابقای لغزش را می‌پسندند؟ که این امر به درستی از نشانه‌های ظهور امام زمان در سنت شیعی است.

۳- در قرآن آیات ۹۴ سوره کهف و ۹۶ سوره انبیاء به داستان یأجوج و مأجوج می‌پردازد و اینجا از برانگیخته شدن یأجوج و مأجوج سخن به میان می‌آید. مفسران بزرگ نظیر زمخشری یأجوج و مأجوج را از نسل یافث بن نوح می‌دانند.

در سفر پیدایش باب ۱۰ آیه ۲، مأجوج جز پسران یافث دانسته شده است. البته در عهد عتیق گروه بندی زبان و لهجه و گسترده شدن بشریت بیشتر منظور است، اما در سنت اسلامی این دو قوم یأجوج و مأجوج به شهرت ترسناکی و جنگ‌آوریشان برای مسلمانان دوران میانه مطرح بودند. برخی نیز گفته‌اند یأجوج از تاجج به معنای برانگیختن آتش و مأجوج از موج دریاست که هر دو می‌توانند نیرو‌های ویرانگر باشند.

این برداشت در عهد عتیق درباره یأجوج و مأجوج تداوم دارد. آنجا که در کتاب حزقیال نبوت به ضد جوج مطرح می‌گردد و حزقیال اینگونه می‌گوید: کتاب خدا بر من نازل شده و در آن بیان گردیده است: «ای پسر انسان نظر خود را بر جوج که از زمین مأجوج و رییس روش و ماشک و توبال است بدار و بر او نبوت نما.» در اعقاب قاین (قابیل) به سه صنف دامپروران، نوازندگان و آهنگران دوره‌گرد اشاره شده است. یابال به معنی هدایت‌کننده، یوبال به معنی کرنا و توبال به معنی قومی که در سرزمین فلزات ساکن‌اند. حتی قابیل در زبان‌های دیگر سامی به معنای آهنگر دانسته شده است.

اینجا نیز در کتاب حزقیال خداوند یهوه ضد جوج و بقیه می‌باشد که حزقیال می‌گوید: خداوند یهوه چنین می‌فرماید: «اینک من‌ای جوج رییس روش و ماشک و توبال، ضد تو هستم و تورا برگردانیده، قلاب خود را به چانه‌ات می‌گذارم» که این نشانگر نوعی نبرد خداوندی علیه این دو قوم است. شاید به یأجوج اشاره نرفته، اما واژه جوج که در هر دو این‌ها یعنی یأجوج و مأجوج به کار رفته نشان از هم‌سرشتی و اشتراک سرنوشت این‌ها می‌دهد که خداوند علیه اینان است حتی در کتاب مکاشفته یوحنا باب ۲۰ در آیات ۷ تا ۹ نیز به این موضوع اشاره شده است که می‌گوید: «پس از پایان آن هزار سال شیطان از زندان آزاد خواهد شد. او بیرون خواهد رفت تا قوم‌های گوناگون یعنی جوج و مأجوج را فریب داده و برای جنگ متحد سازد…. اما آتشی از آسمان از سوی خدا خواهد بارید و همه را خواهد سوزانید»

قرآن نیز در این آیه به تبهکاری یأجوج و مأجوج در زمین یک مقطع متأخر و قریب به زمان نزدیک شدن قیامت اشاره می‌کند.

آیه ۹۶ سوره انبیا نیز مستقیماً به این حکایت اشاره می‌کند تا آنگاه که یأجوج و مأجوج گشوده شود و آنان از بلندی‌ها به شتاب سرازیر گردد و آن وعده راستین نزدیک گردد و چشمان کافران هم‌چنان خیره ماند و گویند وای بر ما که از این حال غافل بودیم؛ نه که ستمکار نیز بودیم.

آمدن یأجوج و مأجوج ازنشانه‌های پایان قریب‌الوقوع عالم است که وعده راستین یعنی قیامت در آن رخ خواهد داد. در تفسیر بحرالمدید فی تفسیر القرآن المجید تألیف ابن عجیبه متوفی ۱۲۲۴ قمری که تفسیر عرفانی است، یأجوج و مأجوج نمایانگر دل‌مشغولی‌ها، پریشانی و وسوسه‌ها و خواطریست که به نفس هجوم می‌آورد و آن را فاسد می‌سازد و پذیرای نفوذ شیطانی می‌کند.

۴- همه این برداشت‌ها در این تعبیر ابن‌عربی خلاصه می‌شود که برانگیختن یأجوج و مأجوج است و آنگاه به نشانه چهارم که نزول حضرت عیسی است می‌پردازد که در روایات شیعی به صورت واضح نشاندهنده ظهور امام زمان به حساب می‌آید…. مسئله بسیار مهمی که در حقیقت با وصف سؤال آخرالزمانی آن مرد تبریزی کاملاً مطابقت دارد.

مکاشفه یوحنا نیر در باب ۲۲، آیات ۱۲ تا ۱۶ از زبان عیسی در باب ظهور آخرالزمانیش اینچنین می‌گوید: «و اینک به زودی می‌آیم و اجرت من با من است تا هرکس را به حسب اعمالش جزا دهم. من الف و یاء و ابتدا و انتها و اول و آخر هستم. خوشا بحال آنانی که رخت‌های خود را می‌شویند تا بر درخت حیات اقتدار یابند و به دروازه‌های شهر درآیند، زیرا که سگان و جادوگران و قاتلان و بت‌پرستان و هر که دروغ را دوست دارد و به عمل آورد بیرون می‌باشد. آری من ریشه و نسل داوود و ستاره درخشنده صبح هستم.» او ستاره درخشنده صبح است تا در پس او خورشید عالم‌تاب انسان کامل طلوع کند و چه خوش حافظ می‌گفت:

خورشید می‌ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

منبع: دین آنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید