زمینه‌های سقوط حکومت ساسانی از نگاه شاهنامه

زمینه‌های سقوط حکومت ساسانی از نگاه شاهنامه

ساسانیان با سوء استفاده از مذهبِ زرتشت آن را پوک و منحرف کردند تا جایی که نهضت‌های تازهٔ مانی و مزدک علیه مذهب زرتشت با استقبالِ گرم روبه‌رو می‌شوند و در نهایت بنای سست حکومت شاه–موبدی با اولین ضربهٔ اسلام فرو می‌ریزد. اگر اسلام هم نمی‌آمد، ایرانیان به آیین‌های مزدک و مانی پناه می‌جستند. حکومتی که مشروعیت خود را از آسمان گرفته، دیگر وامی به مردم ندارد که بگذارد.

کد خبر : ۱۲۸۹۴۰
بازدید : ۸۴۴۹

در ریشه‌یابی رویداد شگرف فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، دلایل تاریخی بسیاری یادکردنی است؛ اما پژوهش پیش روی موجبات این فروپاشی را از دریچهٔ نگاه خداوندگار حماسهٔ ملی می‌جوید.

جنگ قدرت

هرچند پادشاهان همیشه با خونریزی و آدم‌کشی کار فرمانروایی خویش را پیش برده‌اند و پیش از این نیز گاه و بی‌گاه، همالان تاج از سر یکدیگر ربوده یا تخت را به خون آلوده‌اند، اما آیین پدرکشی و تاج‌ربایی از عهد خسروپرویز است که به جامهٔ کژ‌آیینی اهریمنی درمی‌آید.

خسرو به دست هواخواهان شیرویه و از آن جمله عیسویان دستگاه، برکنار و سپس زندانی شد و شیرویه، فرمانروایی خود را آشکار کرد.

بدین قرار، کژآیینِ دیگری پایه‌گذاری شد و آن دراز‌دستی درباریان و سرداران در نشانیدن و فروکشیدن شاهان بود. در این شاه‌نشانی، بایسته‌هایی، چون با شرم و بی‌گفت‌و‌گوی بودن هم شایستهٔ باریک‌بینی است.

نقش وحدت آفرین دین

ساسانیان با سوء استفاده از مذهبِ زرتشت آن را پوک و منحرف کردند تا جایی که نهضت‌های تازهٔ مانی و مزدک علیه مذهب زرتشت با استقبالِ گرم روبه‌رو می‌شوند و در نهایت بنای سست حکومت شاه-موبدی با اولین ضربهٔ اسلام فرو می‌ریزد. اگر اسلام هم نمی‌آمد، ایرانیان به آیین‌های مزدک و مانی پناه می‌جستند. حکومتی که مشروعیت خود را از آسمان گرفته، دیگر وامی به مردم ندارد که بگذارد.

مرا تاج یزدان به سر برنهاد

پذیرفتم و بودم از تاج شاد

به یزدان سپردیم، چون بازخواست

ندانم زبان در دهانت چراست

(فردوسی)

نبود هویت ملی

حکومت‌ها بر اساس نام بنیان‌گذاران خود نامیده می‌شدند؛ اشکانیان، ساسانیان، طاهریان و…نه بر اساس قلمرو جغرافیایی مثلاً حکومت ایران، حکومت خراسان یا مانند آن‌ها و این خود نشانه‌ای از نبود هویت ملی است؛ بنابراین پافشاری فردوسی بر ایران و ایرانی در جنگ با تازیان ساخته و پرداختهٔ خود اوست که آن را از مفاهیم پیشرو‌تری که در عهد خودش به وجود آمده گرفته است. تردیدی که پژوهندگان در درستی انتساب ابیاتی چون:

«چو ایران نباشد تن من مباد

بر این بوم و بر زنده یک تن مباد»

به وی روا داشته‌اند، می‌توان بر آن بود که مفهوم هویت ملی در زمان خود او نیز شکل نگرفته بوده است، تا چه رسد به روزگار ساسانیان

کشته شدن رستم

از دیگر عواملی که در سرنوشت جنگ موثر افتاد، کشته‌شدن سپاهسالار ایران بود. اهمیت نقش رستم در پاسداشت کیان ساسانیان و بازیچه بودن یزدگرد در دست او به خوبی آشکار است. کشته شدنش ستون فقرات سپاه ایران را شکست.

همی جست مر پهلوان را سپاه

برفتند تا پیشِ آوردگاه

بدیدندش از دور پر خون و خاک

سراپای کرده به شمشیر چاک

هزیمت گرفتند ایرانیان

بسی نامور کشته شد در میان

زمینه‌های سقوط حکومت ساسانی از نگاه شاهنامه

تجمل و تکبر ساسانیان

تجملِ بیش از حد ساسانیان خود از دلایل شکست آنان است. چنان‌که مورخان اشاره کرده‌اند این تجمل نشان رفاه‌زدگی و تن‌آسانی سپاهیان ایران بود. امری که در تاریخ، بسیاری بیابان‌گردان سخت‌کوش را هم که به آهنگ آب و نان و علف به ایران می‌تاختند پیروزی بخشیده بود؛ و این سبب شگفتی بسیار رستم می‌شود که چگونه تیغ او بر تازیان کارساز نیست و این کندی شمشیرِ آهن‌گذار او نه از سخت‌پوستیِ تازیان، که از تبخترِ برآمده از تجمل ایرانیان سرچشمه گرفته بوده است.

هراس یزدگرد از سپاه اعراب

در این گیرودار شاه ایران که باید پشت و پناه ملت و لشکر باشد، چنان از تازیان ترسان می‌شود که تاج بر گرفته و تختگاه به دشمن وامی‌نهد و به هر شهر کـه می‌رسد، تخم دلهره در دل اهل دیار می‌پراکند، درست همچنان‌که قرن‌ها بعد محمد خوارزمشاه، شهر به شهر مردمان را به گریز می‌خواند و از رویارویی با تتاران پرهیز می‌داد.

دربارهٔ شکست امپراتوری ساسانی در برابر سپاه اندک‌شمار و بی‌برگ مسلمانان، فردوسی به ریشه‌های ژرف قضیه توجه می‌دهد، آنچنان‌که برخی از آن‌ها با پیروزی حکومت ساسانی به دست اردشیر بنیان نهاده شده است؛ از جمله سپرده شدن قدرت سیاسی به دست موبدان و سوء استفاده آنان از این قدرت.

عوامل دیگر از این قرارند:

جنگ‌های دراز‌دامن و بی‌سرانجام با رومیان، جنگِ قدرت همیشگی میان سرداران و بزرگان و شاهزادگان و گروه‌های حکومت‌گر نیرومند، ترک شیوهٔ پسندیدهٔ پیشینیان در تربیت جانشینان و برعکس خوگر کردن آنان به عیش و نوش در حرمسرا، نبودن هویت فراگیر ملی که همگان پاسداشت آن را بر خود واجب بدانند و بی‌کفایتی واپسین شاه ساسانی در مقابل ایمان راسخ و سستی‌ناپذیر مسلمانان به هدف خویش در گستردن آیین نوبنیاد پیامبرشان در پهنهٔ گیتی و البته طمع آنان در ثروت بیکران ساسانیان.

منبع: تاریخ ما

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید