با مشهورترین شخصیتهای پلیسی- جنایی آشنا شوید؛ از شرلوک هلمز تا خوشتیپترین کارآگاه تاریخ!
ادبیات پلیسی، به گواهی اهل ادبیات، یکی از جذابترین شاخههای داستانی است. شاخهای که از حدود ۱۵۰ سال پیش به عنوان یک ژانر در دنیای داستاننویسی اعلام استقلال کرد.
نویسندگان این داستانها هم به اندازه جذابیت قصهها معروف هستند. الان چه کسی هست که چهار تا کتاب خوانده باشد و اسم آگاتاکریستی را نشنیده باشد؟ از دل این داستانها حتی قهرمانهای زیادی خلق شدهاند که باوجود واقعی نبودنشان همه آنها را دوست دارند. هرکولپوآرو و شرلوکهولمز معروفترین این قهرمانها هستند.
بدنیست حالا که داریم از جرم و جنایت حرف میزنیم، یک بار ویژگیهای معروفترین نویسندگان ادبیات پلیسی - جنایی را همراه با کارآگاهان سرشناسشان مرور کنیم.
کارآگاه دوپن، قدیمیترین؛ کاشف تنبل جنایت
نفوذ پو تا یک قرن در ادبیات پلیسی مشهود بود. آلن پو همچنین پایهگذار ۲ ژانر فرعی در ادبیات پلیسی بود که تا سالها سرمشق اصلی نویسندگان سراسر دنیا شد. این ۲ ژانر، «قتل در اتاق بسته» و «کارآگاه روی صندلی راحتی» بودند.
در قتل در اتاق بسته که اولین بار با داستان «قتلهای کوچه مور» در سال ۱۹۴۱ توسط پو خلق شد، قتلی در اتاق در بستهای اتفاق میافتد که هیچ کدام از آدمهای داخل اتاق، در این قتل نقشی نداشتهاند.
کسی هم به اتاق داخل یا از آن خارج نشده است و قاتل بیآنکه ردی از خودش بهجا بگذارد، ناپدید شده است.
این داستانها فوقالعاده جذاب از کار درمیآیند، چون خواننده به تکتک حاضران در اتاق شک میکند و سعی میکند هویت قاتل را حدس بزند، ولی در نهایت رو دست میخورد و نویسنده کسی را به عنوان قاتل معرفی میکند که خواننده اصلا انتظارش را ندارد.
ژانر کارآگاه روی صندلی راحتی با داستان «معمای ماری ژوزه»، اولین بار پا به عرصه ادبیات گذاشت. آلنپو در این داستان، کارآگاهی به نام شوالیه دوپن را خلق کرد؛ کارآگاهی که در آمریکاست، اما معمای قتلی را حل میکند که در پاریس اتفاق افتاده؛ آن هم فقط با خواندن مطالب روزنامهها!
در این ژانر، کارآگاه از اتاقش تکان نمیخورد و دستیارش اطلاعات لازم را برای او جمعآوری میکند. شخصیتپردازی در داستانهای کارآگاهی از همینجا بود که اهمیت پیدا کرد. در این داستانها، شخصیت کارآگاه بیش از شخصیت قاتل، مقتول و دیگران پررنگ میشود.
کارآگاهان ظاهر بخصوصی دارند و عادتهایی که آنها را از دیگران متمایز میکند؛ آنها پیپ میکشند، تیک عصبی دارند و به سرگرمیهای بخصوصی مثل پرورش گل یا جمعآوری تمبر علاقهمند هستند؛ سرگرمیهایی که در ظاهر، هیچ ارتباطی به کارشان ندارند، ولی مشخص میشود که در حل معماها آنها را یاری میکنند.
کارآگاهان معمولا بسیار بافرهنگ و فرهیخته هستند و اندوخته متنوعی از اطلاعات تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و ادبی دارند که هنگام کار به یاری آنها میآیند.
کارآگاه شرلوک هلمز، جذابترین؛ افسانه خیابان بیکر
آرتور کانن دویل - پزشک بریتانیایی - مشهورترین کارآگاه دنیای ادبیات را در سال۱۸۸۷ خلق کرد و داستان کارآگاهی را به اوج رساند. او یک کارآگاه خصوصی بود که مشتریانی از تمامی اقشار جامعه به او رجوع میکردند. به همین دلیل، مجموعه آثار کانندویل آینهای از زندگی مردم بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم هستند.
هلمز با ظاهر جذابش، با شخصیت قوی و اطمینان بخشش وبا خوشلباسی و هوش سرشارش، آنچنان در دل مردم جای گرفت که وقتی نویسنده در یکی از داستانها به زندگیاش خاتمه داد، فریاد اعتراض مردم لندن از همه سو برخاست؛ به طوری که کانن دویل مجبور شد با نوشتن داستانی با عنوان «بازگشت شرلوک هلمز» اعتراف کند که مرگ او صرفا خطای راوی بوده و بعدا معلوم شده که او زنده است و تا چندی نیز این سری داستانها را ادامه داد تا خوانندگان متقاعد شوند که کارآگاه محبوبشان نمرده است.
شرلوک هلمز - این شخصیت خیالی - آن قدر سرشناس و محبوب است که بیش از هر شخصیت واقعی دیگری زندگینامه دارد. کانن دویل ۴ داستان بلند و ۵۶ داستان کوتاه نوشت که در تمامی آنها شخصیت شرلوک هلمز نقش محوری دارد.
شرلوک هلمز در دنیای ادبیات به افسانهای تبدیل شد. صدها انجمن و گروه به طرفداری از او ثبت شد و موزهای در لندن که با وسایل شخصی و عکسهای او پر شده، از جذابیتهای توریستی این شهر است. شاید کمتر شخصیت واقعی در دنیا وجود داشته باشد که به اندازه هلمز برایش زندگینامه نوشتهاند.
ماجراهای این کارآگاه آنقدر جذاب بود که چند نفر سعی کردند آنها را در همان فضاها ادامه دهند. در سینما و تلویزیون هم باوجود دهها اقتباسی که از داستانهای کانن دویل انجام شده، اما همچنان تولید آثاری با محوریت شرلوک هلمز ادامه دارد.
کارآگاه هرکول پوآرو، خوشتیپترین؛ سلولهای خاکستری
در سالهای بین ۲جنگ جهانی، نویسندهای در بریتانیا ظهور کرد که بعدها به «ملکه جنایت» ملقب شد. این لقب به خاطر نوشتن ۶۶ رمان جنایی و خلق کارآگاههای مشهوری مثل موسیو پوآرو و خانم مارپل به او تعلق گرفت.
آگاتا کریستی مدتها در بیمارستان و داروخانه کار کرده بود و این شغل تأثیر زیادی بر آثار او گذاشت. همچنین ازدواج دومش با یک باستانشناس و سفرهایی به خاورمیانه و آفریقا موجب شد، داستانهایی با فضای شرقی نیز در آثار او دیده شوند.
در داستانهای کریستی، معمولا کسی قاتل است که کمترین سوءظن را بر میانگیزد. این سنت ادبیات پلیسی در آن سالها بود که خیلیها را عصبانی میکرد. جالب است که اولین بار مشاجرهای درباره همین موضوع بود که کریستی را به صرافت نوشتن رمان کارآگاهی انداخت.
خواهر آگاتا مدعی بود که پایان هر داستان کارآگاهی را میتواند از همان ابتدا پیشبینی کند. آگاتا هم برای رد ادعای خواهرش، اولین رمانش را نوشت که با استقبال خوبی از طرف ناشران روبهرو شد.
در سالهای بعد، کریستی به نوشتن ادامه داد و سرانجام «قتل راجر آکروید» را نوشت؛ اثر درخشانی که تحسین مردم، منتقدان و کارآگاهینویسان را برانگیخت، اما ایرادی در این داستان بود؛ خواننده به هیچ وجه، امکان رمزگشایی از معما را نداشت و شواهد و قراین کافی در اختیارش نبود؛ فقط کارآگاه پوآرو بود که صرفا با تکیه بر شم کارآگاهیاش - نه با توسل به منطق- به حل معما نایل میشد.
این موضوع، بحثهای دامنهداری را برانگیخت و در نهایت به امضای تعهدنامهای منجر شد که متن آن از فصلهای جالب تاریخ ادبیات کارآگاهی است:
«۱- خواننده و کارآگاه باید در کشف و حل معما دارای امکانات برابری باشند.
۲- از به کار بردن سموم ناشناخته پرهیز شود.
۳- در هر رمان کارآگاهی، نویسنده مجاز است فقط از یک پستو یا اتاق مخفی استفاده کند.
۴- جنایتکار نباید هیچ نوع استعداد مافوق طبیعی داشته باشد؛ این مساله درباره کارآگاه هم صدق میکند.
۵- استفاده نویسنده از برادران و خواهران دوقلو و همزاد ممنوع است، مگر اینکه خارج از دید خواننده باشند یا نویسنده آنها را به روشنی معرفی کند
۶ - جنایت نباید از روی دیوانگی انجام شود. نویسنده باید جنایت را به طور قابل باور برای خواننده نقل کند.
۷- کارآگاه نباید خودش دست به جنایت بزند».
کارآگاه فیلیپ مارلو، متفاوتترین؛ تلخ مثل قهوه
در سالهای حول و حوش جنگ جهانی دوم، ادبیات پلیسی - جنایی با یک رکود مواجه شد. در این دوران بود که ادبیات پلیسی - جنایی به آمریکا نقل مکان و در آنجا یک دوره شکوفایی را آغاز کرد.
مهمترین نویسنده این دوره، ریموند چندلر است که ۷ رمان موفق نوشت و کارآگاه مشهوری به نام «فیلیپ مارلو» را خلق کرد. چهره او به کلی با کارآگاهان سنتی و کلاسیک ادبیات کارآگاهی متفاوت بود. او بین ۳۵ تا ۴۵ سال سن داشت و آدم تلخی بود که روزنههایش را به جهان بیرون با خست باز میکرد. تنها زندگی میکرد، قهوه تلخ مینوشید، پشت سر هم سیگار دود میکرد و همیشه هم مسلح بود.
اگر پایش میافتاد، خودش هم به قاتل تیراندازی میکرد و به اجرای عدالت میپرداخت، معمولا بیپول بود و آویزان مشتریاناش بود. گذشته از شخص کارآگاه، ویژگی مهم آثار چندلر، نوع روایت آنهاست. در اینجا دوباره ادبیات بر معما پیشی میگیرد.
چندلر گفته بود: «رمانی که به ۲ بار خواندن نیارزد، به یک بار خواندن هم نمیارزد» منظورش این بود اگر رمانی فقط متکی به معما باشد و با دانستن راهحل معما، دیگر هیچ چیزی برای خواننده نداشته باشد، اصولا بیارزش است.
آثاری که امروزه در ژانر ادبیات جنایی - کارآگاهی خلق میشوند، به کلی متفاوت از سنت کلاسیک این ژانر هستند. در این آثار معمولا هویت قاتل از همان آغاز افشا میشود و به جایش خواننده با ذهنیتها و انگیزههای مبهم قاتل درگیر میشود. ضمن اینکه هر لحظه امکان دارد قتل دیگری اتفاق بیفتد؛ چراکه خواننده قاتل را میشناسد و همیشه در خانه، خیابان، مترو و رستوران منتظر است که قتل دیگری از او سر بزند.
تعقیب و گریز قاتل و پلیس هم بدون اینکه نویسنده تعهدی برای به دام افتادن قاتل داده باشد، بخش دیگری از جذابیتهای داستان پلیسی مدرن است. مشکل این ژانر این است که، چون خواننده از نزدیک با زمینههای خانوادگی، محیطی و فرهنگی قاتل آشنا میشود، معمولا در ذهن و احساس خود، او را تبرئه میکند و حتی نگران است که به دام پلیس بیفتد.
اینکه بسیاری از قاتلان سریالی و جنایتکارانی با انواع ناهنجاریهای روانی در داستانهای متأخر پلیسی محبوب خوانندگان میشوند، اصلا موردپسند منتقدان اخلاقگرا نیست.
منبع: همشهری