«نامزد پنهان» آیتالله مصباح کیست؟
این روزها باز هم قم شاهد عبور ماشینهایی با مهمانهای ویژه است. عابران چهرههای آشنایی را که میبینند که شاید تا چند وقت دیگر از قاب تلویزیون به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری پشت میز مناظره بنشینند.
کد خبر :
۲۵۷۰۶
بازدید :
۱۱۸۳
این روزها باز هم قم شاهد عبور ماشینهایی با مهمانهای ویژه است. عابران چهرههای آشنایی را که میبینند که شاید تا چند وقت دیگر از قاب تلویزیون به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری پشت میز مناظره بنشینند.
نه محمود احمدی نژاد موها و محاسنش سفید شده بود و نه آیت الله عصا به دست داشت، آیت الله لبخندی از رضایت بر لب داشت و احمدی نژاد شوقی از دست یافتن به یک رویای دست نیافتی. دست به دست وارد اتاق شدند، رخ به رخ چند عکاس، یاران آیت الله هم بودند. نشستند، گفتند، شنیدند و برای آینده سیاست ایران برنامه ها ریختند.
از آن روز چند سال گذشت؛ موها و محاسن احمدی نژاد حالا سفیدی هایی داشت و آیت الله هم از عصایش دور نمی شد. آنچه میان این دو مانده بود نه آن لبخند بود و نه آن گفت و شنود ها. پیک های نامه رسان که مسیر قم تا تهران و بالعکس را طی می کردند پیغام رسان روزهای فصل دوری بودند و شکایت و گله گذاری.
آن آیت اللهی که آن روز لبخند زنان گفته بود: «خدای متعال را شاکریم که زمینه انتخاب چنین شخصیتی برای این دوره خاص از انقلاب را فراهم کرد و آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم. عنایات حضرت ولیعصر (عج) یار ملت ایران بود که به چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفخه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شده.» بی آنکه روزها را بشمارد برای تمام شدن دوران صدرات، حالا بی پیرایه و صریح و بدون هیچ صبری می گفت:« یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از 90 درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کارهائی نمیکند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد.» و این روایت آغاز و پایانی عجیب نه فقط برای رابطه آیت الله و احمدی نژاد بلکه برای تاریخ نگاران سیاست معاصر بود که کارنامه سیاست ورزی آیت الله را قلمی می کردند.
وقتی محمود احمدی نژاد تنها شدنش را در روزهای آخر ریاست جمهوری اش به نظاره نشسته بود ، قم تحولات مهمی را پشت سر می گذاشت. اتاق آیت الله پر بود از شاگردان و مریدانش؛ آنها که این بار با نام «پایداری» گرد آیت الله جمع شده و لباس تحزب بر تن کرده بودند. نوپدیدهای سیاست ورزی که سیاست را از رخ دیگر آن دنبال می کردند؛ راهی یافته بودند برای دوران پسا احمدی نژاد. این وسط، محمود احمدی نژاد هم از اخبار مهمانخانه آیت الله بی خبر نبود؛ دوستان مشترک شرح دوران فصل و جدایی را به خوبی روایت می کردند؛ شاید حتی بی کم و کاست تر از «خبرآورانی» که نمی خواستند اوقات آقای رییس جمهور بیشتر از آنچه هست تلخ شود.
حواریون آیت الله قم نشین
خیلی ها معتقد بودند، اصولگرایان نوپدیدی که نام پایداری را بر خود نهادند، آن روی پنهان سیاست ورزی محمود احمدی نژاد هستند. می گفتند این جماعت، پیاده نظام احمدی نژاد اند برای روزگاری که همه اصولگرایان در پی نهی و نفی او برآمده اند. نشانه ها هم زیاد بود برای اثبات این گزاره؛ از حضور صادق محصولی ؛ عضو ثروتمند کابینه احمدی نژاد تا برخی حامیان پروپاقرص آقای رییس جمهور.
روز موعد که فرا رسید اما دیگر شکی باقی نماند که «نوپدیدها» فی الواقع حواریون آیت الله هستند نه پیاده نظام آقای رییس جمهور .
محمود احمدی نژاد تنهای تنهای تنها، با اسفندیار رحیم مشایی به ساختمان میدان فاطمی رفت؛ در قم و اتاق آیت الله اما کسی نه به او فکر می کرد و نه به آن کسی که احمدی نژاد دستش را در دقیقه آخر ثبت نام بالابرده بود.
قسمت درام این داستان تاریخی هم این بود ؛«محمود احمدی نژاد خیلی پیش از این ها برای آیت الله تمام شده بود.» همان زمان که آیت الله در مورد او گفته بود «ممکن است آن وقت که حمایت کردم بیجا بوده ولی الان میفهمم که نباید حمایت کنم.» حالا دفتر آیت الله مهمان های دیگری داشت.
همه فکر و ذکر او شده بود کسی که او در موردش می گفت:«بینی وبین الله شهادت می دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی شناسم». همان وزیر بی سر و صدای محمود احمدی نژاد که به اندازه حامیان، مخالف هم داشت. وقتی شنید خبرهای خوبی از تهران نمی رسد و شایعه رد صلاحیت در شهر پیچیده هر چه داشت برای او گذاشت؛ پیغام پشت پیغام و پیک پشت پیک. اما آنکه در زمین و آسمان بهتر از او برای خود نیافته بود اجازه نداد کار به اعلام رد صلاحیت برسد. نامه ای نوشت خطاب به اصولگرایان نوپدید و گفت که انصراف می دهد؛ آنهم به نفع گزینه ای که بر سر انتخاب میان خودش و او، پایداری ها نزدیک به انشعاب شده بودند.
تصمیم تازه؛ مرد«اصلح» آیتالله سوغات شکست را به قم بُرد
عجب حکایتی است، همان اتاق ملاقات و همان ورودی. باز عکاس ها تصویر آیت الله را به همراه یک نامزد تازه از راه رسیده ثبت می کنند. این بار اما اگر چه آیت الله باز همان لبخند خاص خود را بر لبانش دارد اما جلوتر از مهمان تهران نشین اش وارد اتاق می شود با چهره ای که نشانه های گذر 8 سال از عمر را به خوبی نمایان کرده و البته عصایی که از آیت الله جدا نمی شود. می نشینند، حرف می زنند ،می شنوند و برای آینده سیاست ورزی اشان گعده می کنند.
نماز به آیت الله اقتدا می شود و در نهایت او رو به حاضران می گوید: «بعد از آقای باقری لنکرانی همه دوستان ما تشخیص دادند که اصلح آقای جلیلی است».
مهمان اندکی دیگر راهی پایتخت می شود و زمان زیادی نمی گذرد که آرایش سیاسی را تغییر می دهد. آنچه دقیقا رخ می دهد این است: «تازه وارد سیاست، سامان انتخابات را به هم ریخت. نامزد نو اصولگرایان میدان دیگری پدید می آورد و اصولگرایان قدرت را در یک قدمی رسیدن به آن از دست دادند».
این وسط یک تفاوت عمده نیز رخ نمایی می کند؛ «منتخب آیت الله» این بار قبل از اینکه وارد قدرت رسمی شود ، عرصه سیاست ورزی را واگذار می کند. به بیان دیگر اگر محمود احمدی نژاد مستظهر به حمایت آیت الله وارد پاستور شد و بعد از رییس جمهور شدنش با شکست مواجه می شود حالا این بار «محبوب آیت الله» قبل از ورود به ساختمان ریاست جمهوری شکست می خورد. حال آنکه «نامزد مغلوب » باری سنگین از شکست یک جناح را نیز با خود به سوغات آورده است.
روزهای شلوغ قم و باز هم انتخاب مردی برای صندلی ریاست پاستور
این روزها باز بلوار جمهوری اسلامی قم شاهد عبور ماشین هایی با مهمان های ویژه است . عابران چهره های آشنا را که می بینند نگاهشان به دفتر آیت الله دوخته می شود تا ورود این افراد را به موسسه امام خمینی در ذهنشان ثبت کنند. شاید می خواهند نام کاندیدای جدید آیت الله را زودتر از پایتخت نشین ها بفهمند. می خواهند زودتر از دیگران بدانند آیت الله در خلوت سیاسی اش این بار سیاست را از کدام زاویه نگاه کرده و تجربه چند دوره ورود او به فاز سیاست رسمی چه آموخته هایی داشته؛ آیا این بار نیز سرانجام این تصمیم ثبت یک شکست دیگر است یا به قول آن عضو ارشد موتلفه، آیت الله این بار قصد ورود مصداقی ندارند و تنها دغدغه اشان گفتمان است.
عابران این بلوار می گویند در همین روزهایی که رفته، خیلی ها آمده اند ، شور کرده اند و بعد راهی پایتخت شده اند در این میان گویا یک چهره برای اهالی بلوار جمهوری اسلامی از بقیه آشنا تر بوده است. همانی که محبوب و منتخب آیت الله شد در روزهای آخر منتهی به انتخابات 24 خرداد 92. می گویند او همانی است که رییس موسسه امام خمینی قم می خواهد. همان گزینه مطلوب برای ایستادن مقابل حسن روحانی. همانی که حرف های زیادی از جنس همان حرف های آیت الله دارد برای داغ کردن مناظره های بهار 96. حواریون آیت الله هم او را می پسندند حتی اگر این وسط چند تایی از آنها همچنان دلباخته محمود احمدی نژاد باشند و به آمدن آن مرد رفته از پاستور؛ آن ساکن این روزهای میدان 72 نارمک چشم دوخته باشند.
رونمایی از نامزد پنهان در اردیبهشت 96؟
در این میان اما عده ای از تحلیل گران هم هستند که می گویند نامزد آیت الله هنوز رونمایی نشده و او یک گزینه دیگر در ذهن دارد. می گویند دل آیت الله با سعید جلیلی نیست مثل همان روزهای خرداد ماه 92که تا دقایق واپسین با گفتن «برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می شوند اما برای این کار مناسب نیستند.» این دل ناآرامی اش را روایت می کرد. ذهن آیت الله شاید این روزها مختصات دیگری را برای انتخابات می چیند.
دلآشوبۀ اصولگرایان هم همین است؛ آیا آیت الله این بار هم راه خود را جدا کرده و تکلیف را بر نتیجه مقدم می سازد؟ حالا که بخشی از جناح اصولگرا از معرفی نامزد منصرف شده و روحانی را «خیر سیاسی همگانی» می دانند و بخش دیگر جناح با اصرار بر رقابت با روحانی به فکر وحدت افتاده اند و لوازمش را مهیا می کنند آیا «کردارهای شکافانداز»در پیش است و باز فراهم شدن میدانی از رقابت «همه با همه» آن هم با ورود نامزد منتخب آیت الله.
برای پاسخ به این سوال باید سیاست را از زاویه دید آیت الله نگاه کرد و سطح دیگری از تحلیل را به کار بست. شاید ساده ترین راهش هم مرور خاطره ای از او باشد. آنجا که او روزهای حمایت از احمدی نژاد روایت می کند: «یادم هست یکی از سیاستمداران کهنهکاری که سابقه بسیار طولانی در انقلاب دارد، در همین مؤسسه به من گفت: «این شخص اگر رأی بیاورد، بیش از 500 هزار تا نخواهد بود. فکر بیشتر از 500 هزار تا را نکن.». پس شاید او دنبال یک پدیده است نه در پی تکرار یک نام. او دنبال یک احمدی نژاد دیگر است.
خبرهایی رسیده ؛ گویا او کاندیدای مورد نظر را یافته؛ برای دانستن نام او باید بیشتر از این ها صبر کرد اما تا اینجای کار می توان به یک تعبیر درباره آیت الله دست یافت: «آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بنای دل کندن از سیاست را ندارد، حتی اگر در تمام این سال ها از رهگذر «تکلیف» خود به «نتیجه» نرسیده باشد».
منبع: خبرآنلاین
نه محمود احمدی نژاد موها و محاسنش سفید شده بود و نه آیت الله عصا به دست داشت، آیت الله لبخندی از رضایت بر لب داشت و احمدی نژاد شوقی از دست یافتن به یک رویای دست نیافتی. دست به دست وارد اتاق شدند، رخ به رخ چند عکاس، یاران آیت الله هم بودند. نشستند، گفتند، شنیدند و برای آینده سیاست ایران برنامه ها ریختند.
از آن روز چند سال گذشت؛ موها و محاسن احمدی نژاد حالا سفیدی هایی داشت و آیت الله هم از عصایش دور نمی شد. آنچه میان این دو مانده بود نه آن لبخند بود و نه آن گفت و شنود ها. پیک های نامه رسان که مسیر قم تا تهران و بالعکس را طی می کردند پیغام رسان روزهای فصل دوری بودند و شکایت و گله گذاری.
آن آیت اللهی که آن روز لبخند زنان گفته بود: «خدای متعال را شاکریم که زمینه انتخاب چنین شخصیتی برای این دوره خاص از انقلاب را فراهم کرد و آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم. عنایات حضرت ولیعصر (عج) یار ملت ایران بود که به چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفخه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شده.» بی آنکه روزها را بشمارد برای تمام شدن دوران صدرات، حالا بی پیرایه و صریح و بدون هیچ صبری می گفت:« یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از 90 درصد معتقدم که او سحر شده است! این وضعیت ابداً طبیعی نیست. هیچ آدم عاقلی چنین کارهائی نمیکند، مگر آنکه اختیار از او سلب شده باشد.» و این روایت آغاز و پایانی عجیب نه فقط برای رابطه آیت الله و احمدی نژاد بلکه برای تاریخ نگاران سیاست معاصر بود که کارنامه سیاست ورزی آیت الله را قلمی می کردند.
وقتی محمود احمدی نژاد تنها شدنش را در روزهای آخر ریاست جمهوری اش به نظاره نشسته بود ، قم تحولات مهمی را پشت سر می گذاشت. اتاق آیت الله پر بود از شاگردان و مریدانش؛ آنها که این بار با نام «پایداری» گرد آیت الله جمع شده و لباس تحزب بر تن کرده بودند. نوپدیدهای سیاست ورزی که سیاست را از رخ دیگر آن دنبال می کردند؛ راهی یافته بودند برای دوران پسا احمدی نژاد. این وسط، محمود احمدی نژاد هم از اخبار مهمانخانه آیت الله بی خبر نبود؛ دوستان مشترک شرح دوران فصل و جدایی را به خوبی روایت می کردند؛ شاید حتی بی کم و کاست تر از «خبرآورانی» که نمی خواستند اوقات آقای رییس جمهور بیشتر از آنچه هست تلخ شود.
حواریون آیت الله قم نشین
خیلی ها معتقد بودند، اصولگرایان نوپدیدی که نام پایداری را بر خود نهادند، آن روی پنهان سیاست ورزی محمود احمدی نژاد هستند. می گفتند این جماعت، پیاده نظام احمدی نژاد اند برای روزگاری که همه اصولگرایان در پی نهی و نفی او برآمده اند. نشانه ها هم زیاد بود برای اثبات این گزاره؛ از حضور صادق محصولی ؛ عضو ثروتمند کابینه احمدی نژاد تا برخی حامیان پروپاقرص آقای رییس جمهور.
روز موعد که فرا رسید اما دیگر شکی باقی نماند که «نوپدیدها» فی الواقع حواریون آیت الله هستند نه پیاده نظام آقای رییس جمهور .
محمود احمدی نژاد تنهای تنهای تنها، با اسفندیار رحیم مشایی به ساختمان میدان فاطمی رفت؛ در قم و اتاق آیت الله اما کسی نه به او فکر می کرد و نه به آن کسی که احمدی نژاد دستش را در دقیقه آخر ثبت نام بالابرده بود.
قسمت درام این داستان تاریخی هم این بود ؛«محمود احمدی نژاد خیلی پیش از این ها برای آیت الله تمام شده بود.» همان زمان که آیت الله در مورد او گفته بود «ممکن است آن وقت که حمایت کردم بیجا بوده ولی الان میفهمم که نباید حمایت کنم.» حالا دفتر آیت الله مهمان های دیگری داشت.
همه فکر و ذکر او شده بود کسی که او در موردش می گفت:«بینی وبین الله شهادت می دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی شناسم». همان وزیر بی سر و صدای محمود احمدی نژاد که به اندازه حامیان، مخالف هم داشت. وقتی شنید خبرهای خوبی از تهران نمی رسد و شایعه رد صلاحیت در شهر پیچیده هر چه داشت برای او گذاشت؛ پیغام پشت پیغام و پیک پشت پیک. اما آنکه در زمین و آسمان بهتر از او برای خود نیافته بود اجازه نداد کار به اعلام رد صلاحیت برسد. نامه ای نوشت خطاب به اصولگرایان نوپدید و گفت که انصراف می دهد؛ آنهم به نفع گزینه ای که بر سر انتخاب میان خودش و او، پایداری ها نزدیک به انشعاب شده بودند.
تصمیم تازه؛ مرد«اصلح» آیتالله سوغات شکست را به قم بُرد
عجب حکایتی است، همان اتاق ملاقات و همان ورودی. باز عکاس ها تصویر آیت الله را به همراه یک نامزد تازه از راه رسیده ثبت می کنند. این بار اما اگر چه آیت الله باز همان لبخند خاص خود را بر لبانش دارد اما جلوتر از مهمان تهران نشین اش وارد اتاق می شود با چهره ای که نشانه های گذر 8 سال از عمر را به خوبی نمایان کرده و البته عصایی که از آیت الله جدا نمی شود. می نشینند، حرف می زنند ،می شنوند و برای آینده سیاست ورزی اشان گعده می کنند.
نماز به آیت الله اقتدا می شود و در نهایت او رو به حاضران می گوید: «بعد از آقای باقری لنکرانی همه دوستان ما تشخیص دادند که اصلح آقای جلیلی است».
مهمان اندکی دیگر راهی پایتخت می شود و زمان زیادی نمی گذرد که آرایش سیاسی را تغییر می دهد. آنچه دقیقا رخ می دهد این است: «تازه وارد سیاست، سامان انتخابات را به هم ریخت. نامزد نو اصولگرایان میدان دیگری پدید می آورد و اصولگرایان قدرت را در یک قدمی رسیدن به آن از دست دادند».
این وسط یک تفاوت عمده نیز رخ نمایی می کند؛ «منتخب آیت الله» این بار قبل از اینکه وارد قدرت رسمی شود ، عرصه سیاست ورزی را واگذار می کند. به بیان دیگر اگر محمود احمدی نژاد مستظهر به حمایت آیت الله وارد پاستور شد و بعد از رییس جمهور شدنش با شکست مواجه می شود حالا این بار «محبوب آیت الله» قبل از ورود به ساختمان ریاست جمهوری شکست می خورد. حال آنکه «نامزد مغلوب » باری سنگین از شکست یک جناح را نیز با خود به سوغات آورده است.
روزهای شلوغ قم و باز هم انتخاب مردی برای صندلی ریاست پاستور
این روزها باز بلوار جمهوری اسلامی قم شاهد عبور ماشین هایی با مهمان های ویژه است . عابران چهره های آشنا را که می بینند نگاهشان به دفتر آیت الله دوخته می شود تا ورود این افراد را به موسسه امام خمینی در ذهنشان ثبت کنند. شاید می خواهند نام کاندیدای جدید آیت الله را زودتر از پایتخت نشین ها بفهمند. می خواهند زودتر از دیگران بدانند آیت الله در خلوت سیاسی اش این بار سیاست را از کدام زاویه نگاه کرده و تجربه چند دوره ورود او به فاز سیاست رسمی چه آموخته هایی داشته؛ آیا این بار نیز سرانجام این تصمیم ثبت یک شکست دیگر است یا به قول آن عضو ارشد موتلفه، آیت الله این بار قصد ورود مصداقی ندارند و تنها دغدغه اشان گفتمان است.
عابران این بلوار می گویند در همین روزهایی که رفته، خیلی ها آمده اند ، شور کرده اند و بعد راهی پایتخت شده اند در این میان گویا یک چهره برای اهالی بلوار جمهوری اسلامی از بقیه آشنا تر بوده است. همانی که محبوب و منتخب آیت الله شد در روزهای آخر منتهی به انتخابات 24 خرداد 92. می گویند او همانی است که رییس موسسه امام خمینی قم می خواهد. همان گزینه مطلوب برای ایستادن مقابل حسن روحانی. همانی که حرف های زیادی از جنس همان حرف های آیت الله دارد برای داغ کردن مناظره های بهار 96. حواریون آیت الله هم او را می پسندند حتی اگر این وسط چند تایی از آنها همچنان دلباخته محمود احمدی نژاد باشند و به آمدن آن مرد رفته از پاستور؛ آن ساکن این روزهای میدان 72 نارمک چشم دوخته باشند.
رونمایی از نامزد پنهان در اردیبهشت 96؟
در این میان اما عده ای از تحلیل گران هم هستند که می گویند نامزد آیت الله هنوز رونمایی نشده و او یک گزینه دیگر در ذهن دارد. می گویند دل آیت الله با سعید جلیلی نیست مثل همان روزهای خرداد ماه 92که تا دقایق واپسین با گفتن «برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می شوند اما برای این کار مناسب نیستند.» این دل ناآرامی اش را روایت می کرد. ذهن آیت الله شاید این روزها مختصات دیگری را برای انتخابات می چیند.
دلآشوبۀ اصولگرایان هم همین است؛ آیا آیت الله این بار هم راه خود را جدا کرده و تکلیف را بر نتیجه مقدم می سازد؟ حالا که بخشی از جناح اصولگرا از معرفی نامزد منصرف شده و روحانی را «خیر سیاسی همگانی» می دانند و بخش دیگر جناح با اصرار بر رقابت با روحانی به فکر وحدت افتاده اند و لوازمش را مهیا می کنند آیا «کردارهای شکافانداز»در پیش است و باز فراهم شدن میدانی از رقابت «همه با همه» آن هم با ورود نامزد منتخب آیت الله.
برای پاسخ به این سوال باید سیاست را از زاویه دید آیت الله نگاه کرد و سطح دیگری از تحلیل را به کار بست. شاید ساده ترین راهش هم مرور خاطره ای از او باشد. آنجا که او روزهای حمایت از احمدی نژاد روایت می کند: «یادم هست یکی از سیاستمداران کهنهکاری که سابقه بسیار طولانی در انقلاب دارد، در همین مؤسسه به من گفت: «این شخص اگر رأی بیاورد، بیش از 500 هزار تا نخواهد بود. فکر بیشتر از 500 هزار تا را نکن.». پس شاید او دنبال یک پدیده است نه در پی تکرار یک نام. او دنبال یک احمدی نژاد دیگر است.
خبرهایی رسیده ؛ گویا او کاندیدای مورد نظر را یافته؛ برای دانستن نام او باید بیشتر از این ها صبر کرد اما تا اینجای کار می توان به یک تعبیر درباره آیت الله دست یافت: «آیت الله محمد تقی مصباح یزدی بنای دل کندن از سیاست را ندارد، حتی اگر در تمام این سال ها از رهگذر «تکلیف» خود به «نتیجه» نرسیده باشد».
منبع: خبرآنلاین
۰