روایت زیباکلام از ابهامات کودتای ٢٨ مرداد
پرسشها، ابهامات و اماواگرهای زیادی پیرامون کودتای ٢٨ مرداد در ٦٢ سالی که از آن میگذرد، به وجود آمده؛ اما تاکنون کمتر کنکاش و بررسیهای واقعبینانهای دراینباره صورت گرفته است؛ پرسشهایی درباره نحوه شکلگرفتن این کودتا به عنوان قدم اول.
پرسشها، ابهامات و اماواگرهای زیادی پیرامون کودتای ٢٨ مرداد در ٦٢ سالی که از آن میگذرد، به وجود آمده؛ اما تاکنون کمتر کنکاش و بررسیهای واقعبینانهای دراینباره صورت گرفته است؛ پرسشهایی درباره نحوه شکلگرفتن این کودتا به عنوان قدم اول.
در بسیاری از موارد معمولا کودتاها اینگونه اتفاق میافتند که ارتش یا بخشهایی از آن که در کودتا شرکت دارد در ساعات اولیه نیمهشب یا صبح زود مراکز حساس دولتی را اشغال میکند.
اعضای دولت بهویژه رئیسجمهور و نخستوزیر را بازداشت میکنند و در ساعات اولیه همان روز، ارتش یا کودتاگران اولین اعلامیه خود را از رادیو و تلویزیون، که شب قبل تصرف کردهاند، قرائت میکنند. در موارد دیگر ممکن است تلاش کودتاگران با مقاومت سایر بخشهای نظامی مواجه شود و کودتاگران نتوانند بر نیروهای نظامی مخالف خود فائق آیند و درآنصورت گفته میشود کودتا شکست خورده است. یا برعکس واحدهای نظامیای که کودتا کردهاند، توانسته باشند مقاومتها را سرکوب کنند و واحدهای دیگر ارتش هم در ساعات بعدی به آنها بپیوندند.
هیچکدام از این حالتهای کلاسیک در کودتای ٢٨ مرداد رخ نداد. اتفاقا سناریوی اولیه که یک کودتای نظامی کامل بود، سهروز قبل از کودتای ٢٨ مرداد صورت گرفت؛ یعنی در شب ٢٥ مرداد. پاسی از نیمهشب گذشته بود که سرهنگ غلامرضا نصیری از فرماندهان گارد شاهنشاهی با زرهپوش، تانک و چند دستگاه خودرو نظامی به محل اقامت مرحوم دکتر مصدق در کاخ نخستوزیری مراجعه و فرمان عزل وی را که از سوی پهلوی دوم صادر شده بود، به وی ابلاغ کرد.
این سناریوی کلاسیک یک کودتا بود. همزمان با آن، شماری از نزدیکان دکتر مصدق، از جمله مرحوم دکتر سیدحسین فاطمی، وزیر خارجه و دست راست دکتر مصدق، را هم بازداشت میکنند. شاه هم به همراه ثریا، همسرش، در کلاردشت منتظر واکنش دکتر مصدق و مابقی قضایا بود؛ اما نخستوزیر وقت به جای پذیرش فرمان عزل، به مرحوم سرهنگ ممتاز، فرمانده گارد نخستوزیری، دستور میدهد سرهنگ نصیری و همراهانش را بازداشت کند؛ یعنی کودتا عملا ناکام میماند.
شاه بلافاصله با هواپیمایی که خود خلبانی آن را برعهده داشت از کلاردشت به بغداد پرواز میکند. چون سفیر ایران در بغداد طرفدار دکتر مصدق بود از پذیرش شاه استقبال نمیکنند، در نتیجه شاه از بغداد به رم پرواز میکند؛ اما شکلگیری کودتای ٢٨ مرداد اینگونه نبود.
در ساعات اولیه صبح روز بیستوهشتم یک جمعیت حداکثر چندصد نفری از مناطق جنوب شهر تهران شامل برخی از نظامیان با لباس شخصی، شماری از بارفروشان میدان ترهبار تهران به همراه زنان محله بدنام تهران و تعدادی لاتها و جاهلها با چند دستگاه کامیون نظامی، اتوبوس و خودرو شخصی به سمت خیابانهای مرکزی تهران حرکت میکنند.
علیه مصدق چیزی نمیگویند، اما به نفع شاه شعار میدهند. در ابتدا، یعنی حدود هشت صبح تعداد آنها همان چندصد نفر بود و ساکنان تهران به همراه کسبه با بیتفاوتی به آنها مینگریستند. آن روزها مشابه چنین صحنههایی در خیابانهای تهران مکرر دیده میشد، اما دو ساعت بعد، یعنی حوالی ١٠ صبح، تعداد آنان به چندین هزار نفر و تا ظهر به دهها هزار نفر میرسد.
حدود ساعت یک بعدظهر رادیو را میگیرند و سپس به سمت کاخ نخستوزیری محل اقامت و کار دکتر مصدق میروند. مقاومت کمی آنجا صورت میگیرد و دستیاران دکتر مصدق او را از طریق پشتبام نخستوزیری از محل دور میکنند یعنی حدود ساعت دو بعدازظهر همهچیز تمام شده بود. ابتداییترین پرسش این است که در فاصله هشت صبح تا یک بعدازظهر که کودتا در حال تحقق بوده است، طرفداران دکتر مصدق کجا بودند؟ جبهه ملی و رهبران آن، فدائیان اسلام، احزاب و تشکلهای طرفدار مصدق، حزب زحمتکشان، نیروی سوم، بازاریان، دانشجویان، حزب توده و سایرین کجا بودند؟ ١٤ ماه قبل از ٢٨ مرداد سال ٣٢، دکتر مصدق با محمدرضا پهلوی بر سر ارتش اختلاف پیدا میکند. شاه حاضر نمیشود به نخستوزیر در امور ارتش و وزارت جنگ، اجازه دخالت بدهد. مصدق استعفا میدهد و شاه هم بلافاصله احمد قوامالسلطنه را منصوب میکند؛ اما مردم بعد از شنیدن خبر استعفای دکتر مصدق به خیابانها میریزند و به نفع او تظاهرات میکنند.
آن ماجرا به نام «قیام ملی سیتیر» در سال ١٣٣١،رقم میخورد. هزاران نفر از مردم تهران و برخی شهرهای دیگر، از جمله رشت، با وجود تیراندازی قوای مسلح و نیروی انتظامی و کشتهشدن شماری از تظاهرکنندگان، آنقدر به تظاهرات و راهپیمایی در حمایت از مصدق ادامه میدهند که شاه ناگزیر از قوام میخواهد استعفا دهد و مصدق را بعد از ٧٢ ساعت و این بار با اختیارات بیشتر، نخستوزیر میکند. سؤال خیلی ساده این است که همان هزاران نفر مردم تهران و رشت در فاصله هشت صبح تا یک بعدازظهر روز ٢٨ مرداد ٣٢ که میدیدند دکتر مصدق در حال سقوط است، چه میکردند؟ فردا و پسفردای آن که دیگر یقین حاصل شده بود مصدق سقوط کرده است، چرا واکنشی نشان ندادند؟ ایضا رهبران روحانی، غیر روحانیون، چپها، روشنفکران، دانشجویان، بازاریان و...، کجا بودند؟ آیا اساسا میتوان مجموعه رویدادهایی را که در آن چند ساعت روز ٢٨ مرداد اتفاق افتاد، کودتا نامید؟ ظرف ٣٦ سال گذشته، ما بهجای بررسی و یافتن پاسخ این پرسشها، دستکم برای نسلهای جدیدمان، صرفا و فقط یک نکته برایمان اهمیت داشته است؛ اینکه به کمک کودتای ٢٨ مرداد، زورگویی آمریکاییها را نشان دهیم. برای ما نه خیلی مهم بوده است که چرا و چگونه کودتا میتواند با موفقیت اتفاق بیفتد (به قول آمریکاییها ارزانترین کودتای تاریخ) و نه به بسیاری از نکات تاریخی، سیاسی و جامعهشناختی این تراژدی ملی تاریخ معاصر ما اهمیت دادهایم. تنها نکته بااهمیت آن بوده است که از کودتا برای مقاصد سیاسی بتوانیم بهرهبرداری کنیم و این مشکل ما با بسیاری از پدیدههای تاریخ معاصر است که صرفا، تکرار قرائت رسمی در آن و نه واکاوی همه زوایای آن، دنبال میشود.