آیا زنانِ بیکار جاه‌طلب نیستند؟

تعریف جاه‌طلبی چیز ساده‌ای است. فرهنگ لغت مریام وبستر جاه‌طلبی را این گونه تعریف می‌کند: «تمایل شدید به ارتقای رتبه، شهرت یا قدرت.»

کد خبر : ۳۲۸۷۴
بازدید : ۱۸۷۳
تعریف جاه‌طلبی چیز ساده‌ای است. فرهنگ لغت مریام وبستر جاه‌طلبی را این گونه تعریف می‌کند: «تمایل شدید به ارتقای رتبه، شهرت یا قدرت.»

به گزارش دنیای اقتصاد، اما درک و شناخت عینی آن سخت است. این تمایل چقدر باید شدید باشد؟ آیا شکل آن در افراد مختلف متفاوت است؟ شاید دقیق‌ترین چیزی که بتوان در مورد جاه‌طلبی گفت این باشد که وقتی با آن مواجه می‌شوید، درکش می‌کنید.

به همین منظور برای شروع یک تحقیق در این زمینه، وقتی سراغ همکلاسی‌های دختر دوران کالج رفتیم، بیشتر آنها را افراد جاه‌طلبی شناختیم. در واقع، پروژه ما با این فرضیه اساسی شروع شد که همه افراد مورد مطالعه جاه‌طلب هستند.

آنها به مدارج بالایی در دانشگاه رسیده بودند، به این معنی که حداقل مدرک آکادمیک سطح بالایی به دست آورده بودند.

یکی از همکلاسی‌های خانم ما داستانی را در مورد اولین روزش در برنامه روزنامه‌نگاری دانشجویان لیسانس دانشگاه نورث‌وسترن به یاد می‌آورد: «آنها از هر کسی که در دوران دبیرستان، سردبیری نشریه مدرسه را بر عهده داشت خواستند دستش را بالا ببرد و همه افراد حاضر در کلاس به جز من دستشان را بالا بردند.»

او در سال آخر دوره دبیرستانش یکی از جاه‌طلب‌ترین افراد مدرسه محسوب می‌شد و حالا در کلاسی جای گرفته بود که همه از او جاه‌طلب‌تر بودند.

ما دریافتیم که در هر گروهی درجات مختلفی از جاه‌طلبی وجود دارد. این موضوع در مورد گروه مورد بررسی ما زمانی که آنها در کالج بودند مشهودتر بود و در بیشتر موارد معتقد بودند که به موفقیتی جهانی دست می‌یابند. وقتی مصاحبه‌هایمان را شروع کردیم، به این نتیجه رسیدیم که درست فکر می‌کردیم. برنامه‌های آینده که در دوره کالج در ذهن آنها نقش بسته بود عبارت بودند از: «من به یکی از بهترین وکلای دنیا تبدیل می‌شوم، نام من در بین دیگر ستاره‌های این عرصه خواهد درخشید، من به شغل مهمی در کاخ سفید دست خواهم یافت.»

بیشتر زنان بلافاصله بعد از کالج، نشانه‌های آشکار جاه‌طلبی را به نمایش گذاشتند. حدود 80 درصد آنها توانستند به سطوح عالی برسند و مشاغل خوبی به دست آورند. اما 23 سال بعد از فارغ‌التحصیلی، تنها یک چهارم آنها در سطوح عالی باقی مانده بودند. این زنان بسیار تاثیرگذارند و کارمند ارشد بانک، پزشک، مدیر بازاریابی، داروساز و نمایشنامه‌نویس شده‌اند.

برخی از این زنان، موفقیت خود را به شیوه‌هایی غیر از آنچه در کالج تصور می‌کردند، به دست آورده‌اند. اما مهم این است که همه آنها رویاهای بزرگی داشتند و به نوعی به رویای خود دست یافتند. آنها هیچ گاه در این عقیده که باهوش و بااستعداد هستند تردید نکردند و همگی می‌دانستند کار در زندگی آنها یک نیروی محرک است و پاداش آن را با ارتقای رتبه، حقوق‌های بالای و شناخت در حوزه‌های خود گرفتند.

اما در مورد بقیه چطور؟ بعد از اینکه با گروهی از مادران خانه‌دار و زنانی که شغلی متناسب با قصد و رویایشان نداشتند مصاحبه کردیم، تردیدمان در این بود که شاید در اندازه‌گیری سطح جاه‌طلبی دچار اشتباه شده‌ایم. شاید افرادی که موفق شده‌ بودند، جاه‌طلب‌ترین افراد گروه بودند.

شاید معادله «جاه‌طلبی=موفقیت» بگوید چرا برخی از این زنان به درجات بالاتری رسیدند. در توضیح این موضوع، شریل سندبرگ در یک پنل در مجمع جهانی اقتصاد در سال 2012 به این نتیجه رسید که «ما دخترانمان را به اندازه پسرانمان جاه‌طلب بار نمی‌آوریم.» بنابراین زنانی که به درجات عالی می‌رسند، خودشان اصطلاحا این «شکاف جاه‌طلبی» را پر می‌کنند و اهداف معینی دارند و مسیری را برای رسیدن به این اهداف مشخص می‌کنند.

زنان دسته دوم، جاه‌طلبی خود را از دست نداده‌اند، بلکه تعریفشان را از این کلمه عوض کرده‌اند. از نظر آنها جاه‌طلبی اشکال مختلفی دارد که تنها یکی از آنها مدیرعامل شدن است. درست است هر کسی اهداف شغلی بلندپایه‌ای برای خودش دارد، اما خیلی‌ها اهداف شخصی هم دارند. جاه‌طلبی فقط به یک جعبه مملو از اهداف شغلی محدود نمی‌شود.

درست همان‌طور که خیلی از همکلاسی‌های سابق ما در گذشته دوست داشتند در حوزه کاری انتخابی خود بهترین باشند، خیلی‌ها اکنون می‌خواهند بهترین مادر، بهترین همسر و بهترین هر چیز دیگری باشند.

به گفته یکی از وکلای دادگستری آمریکا، «اگر می‌خواهید درس بخوانید، سخت درس بخوانید. اگر می‌خواهید مادر شوید، مادر خوبی باشید. اگر می‌خواهید وکیل شوید، بهترین وکیلی شوید که می‌توانید.»

با اینکه بسیاری از همکلاسی‌های سابق ما احساس می‌کنند بهترین انتخاب زندگی خود را در مسیر جاه‌طلبی‌هایشان داشته‌اند، اما برخی هم از دیدی که دیگران به مسیرهای شغلی آنها دارند، اظهار نگرانی می‌کنند. یکی از این همکلاسی‌های سابق که از دوران نوجوانی آرزو داشت کارآفرین شود، کاری را در امور مالی شروع کرد و در نهایت به همراه دوستش یک کسب‌وکار بازاریابی راه‌اندازی کرد.

او در این راه سخت تلاش کرده بود و همزمان سه فرزندش را بزرگ کرده بود. «به خاطر اینکه مجبور بودم روزها 16 تا 18 ساعت کار کنم درحالی که فرزندانم بین دیگران دست به دست می‌شدند، یا اینکه به پاهایم آویزان می‌شدند و آنها را به خاطر کارهایم کنار می‌زدم، اشک‌ها ریختم.» او در نهایت کسب‌وکارش را فروخت و سال‌‌ها در خانه ماند تا مادری کند.

جاه‌طلبی کاری هنوز با او است، اما جاه‌طلبی برای خانواده بر آن غلبه دارد. چند سال پیش و بعد از مدت‌ها خانه‌نشینی، او کاری را به عنوان یک واسطه‌گر امور املاک شروع کرد که امنیت و انعطاف مالی زیادی به او می‌داد. او هنوز هم با اعتماد به نفس و کاریزماتیک است و دستاوردهایش را با بسیاری از هم‌دوره‌هایش مقایسه می‌کند.

«من دکتر نیستم، وکیل هم نیستم؛ به‌طور مرتب مجله تهیه می‌کنم تا زندگی افراد موفق را پیگیری کنم. اما از نظر خودم من هم یک بازنده نیستم، چون احساس خوشحالی می‌کنم.»

منبع: The Atlantic
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید