تهرانی‌های قدیم چگونه روزه می‌گرفتند؟

تهرانی‌های قدیم چگونه روزه می‌گرفتند؟

يکي از ماه‌هاي مبارک قمري، ماه رمضان است که هميشه مورد احترام تهراني‌ها و ساير شهر‌ها بوده است. تدارکات، مشغوليات سحر و افطار و وقت‌گذراني‌هاي بعد از افطار در تهران قديم حال‌وهواي خاص خودش را داشت.

کد خبر : ۳۷۸۹۴
بازدید : ۲۳۵۹
يکي از ماه‌هاي مبارک قمري، ماه رمضان است که هميشه مورد احترام تهراني‌ها و ساير شهر‌ها بوده است. تدارکات، مشغوليات سحر و افطار و وقت‌گذراني‌هاي بعد از افطار در تهران قديم حال‌وهواي خاص خودش را داشت.
طهران قدیم در مهمانی پروردگار
وقایع اتفاقیه نوشت: يکي از ماه‌هاي مبارک قمري، ماه رمضان است که هميشه مورد احترام تهراني‌ها و ساير شهر‌ها بوده است.
تدارکات، مشغوليات سحر و افطار و وقت‌گذراني‌هاي بعد از افطار در تهران قديم حال‌وهواي خاص خودش را داشت. آنها معتقد بودند ماه رمضان يعني ماه نيکي‌ها براي نيکوکاران و ماه زشتي‌ها برای بدسيرتان و بدعملان.

پيشواز ماه مبارک
تقريبا از 15 روز مانده به رمضان يعني بعد از عيد نيمه شعبان، مردم به پيشواز ماه رمضان مي‌رفتند.
زن‌ها مشغول تهيه آذوقه و خواروبار مي‌شدند، خودشان را به پاک‌کردن برنج، کوبيدن آرد برنج، نخودچي و... مشغول کردند و دکان‌ها بهترين و مرغوب‌ترين خواروبار با پايين‌ترين قيمت در اختيار مردم قرار مي‌دادند. چادر زنان در اين ماه بلند‌تر مي‌شد و چادرهاي عبايي بلند که تا روي پنجه پاها را بپوشاند جاي خود به چادرهاي کوتاه رنگي مي‌دادند.
همچنين روبنده‌های بلند که تا نزديک زانو مي‌آمد جاي نقاب‌ها را مي‌گرفت و بزک و سفيداب و... تا هلال ماه شوال منسوخ مي‌شد. مردان در اين ماه صورت‌هايشان آرام مي‌شد؛ چهره‌ها متين، قدم‌ها آهسته، سرها به زير.
مساجد هم رونق ديگری در اين ماه خير مي‌گرفت. از چند روز مانده به شروع رمضان، مساجد حصيرها، زيلوها، و گليم‌ها را خاک‌گيري و گردگيري يا اينکه قالي اجاره و شبستان‌ها را جارو و نظافت مي‌کردند. آب کهنه خزينه حمام‌ها را عوض مي‌شد و آب تازه واردش مي‌شد که از هرگونه آلودگي، چرک و... مبرا مي‌گرديد.
از واجبات آن بود که در شب اول که به آن شب نيت مي گفتند، غسل نيت روزه را به عمل مي‌آوردند و در حمام‌ها ولوله به پا مي‌شد و 24 ساعت حمام‌ها باز بود. شام قبل از رمضان، مختصر بود، در حدي که سر دل را سبک نگهدارد تا براي خوردن نخستين سحري، اشتهاي بيشتري داشته باشند و در همين شب بود که هرکس بايد قبل از نيت روزه با هر کس که از او کينه‌اي به دل دارد يا نفاق و کدورتش در دل کسي باشد حلاليت طلبيده و تحصيل رضايت کند.
آخر ماه شعبان، شبي که قرار بود ماه مبارک رمضان حلول کند، اغلب تهراني‌ها با شوق و ذوقي دلپذير براي رؤيت ماه، آب و آينه برمي‌داشتند، راهي بام خانه‌هايشان مي‌شدند و هلال ماه را در آسمان پاک و پرستاره تهران آن روز مي‌جستند؛ البته ناگفته نماند اعلام رؤيت ماه با مجتهد زمان بود.

نان‌هاي ماه رمضان
در اين ماه، هوس‌برانگيز‌ترين نان‌ها عرضه مي‌شد. نان سنگک با خشخاش و سياه‌دانه زده شده، تافتون‌هاي شانه‌زده کنجدي و روغني، شيرمال‌هاي روغن‌دار خوش‌عطروبو و نان طرشتي (اين نان در روستايي 10 کيلومتري در غرب تهران به نام طرشت از آرد گندم خالص با شيره و تخم‌مرغ پخته مي‌شد که به آن رنگ مي‌زدند).
جعفر شهري در کتاب «تهران در قرن سيزدهم» دراين‌باره مي‌نويسد: «نان‌هاي دکان‌هاي خشکه‌پزي با شکل‌هاي مختلف و رنگ‌هاي گوناگون سست‌کننده پا مي‌آمد که کمتر کسي مي‌توانست از جلوی آن گذشته و تازه از تنوردرآمده‌هاي عطر و بو‌دار آن را ديده بتواند خود را ضبط کند.
در اين ماه، بهترين نان‌ها چه از حيث آرد و بار و چه از حيث پخت و محتوا در دسترس قرار مي‌گرفت. سنگک‌هاي بلندتر از يک ذرع قد پنجه خورده يکنواخت ناخن کنجد، خشخاش‌زده‌شده يک هوا، بدون کمترين عيب از خميري و سوختگي و کج و معوجي و نان‌هاي تافتون در دو نوع گرد و دراز و انواع نان‌هاي خشکه‌پزي که افطار روزه‌داران را دلچسب مي‌‌کرد.»
از تحولات ماه رمضان، آمدن زولبيا و باميه، گوش‌فيل و پشمک بود که فقط در اين ماه به بازار مي‌آمد. چنانچه از مظفرالدين‌شاه نقل‌قولي است به اين مضمون: «ماه رمضان هم نمي‌آيد زولبياباميه سيري نوش جان کنيم.»

آغاز ماه رمضان
تقريبا از سه ساعت مانده به اذان صبح در نخستين روز ماه مبارک، زنان بيدار شده و مشغول پخت‌و‌پز سحري مي‌شدند و مردانشان را بيدار مي‌کردند.
در اين هنگام به خواندن دعاهاي سحر و نماز و مناجات مي‌پرداختند. مناجات را با ريزه‌خواني و صداي بم و کوتاه شروع و در آخر با دوبيتي‌هاي معروف، آن را تمام مي‌کردند.
بعد از مناجات، دعاهاي سحر بود که معروف‌ترين آن منسوب به امام‌محمدباقر(ع) که به نام ابوحمزه ثمالي شناخته شده بود به ذکر مي‌پرداختند.
در شهر نيز بانگ و نواي مناجاتيان باعث ولوله در شهر مي‌شد و هر لحظه صداي بانگ و هياهو شديدتر مي‌گرديد تا آنجا که از هر پشت‌بام و مناره مسجد صدا و غوغا به گوش مي‌رسيد و کل شهر تهران را فرامي‌گرفت و اين غوغا و هياهو در سحر به جايي مي‌رسيد تا اينکه نقل است: «ديپلماتي فرنگي هنگام سحر رمضان وارد تهران شد وقتي آن غوغا و ولوله را شنيد، فکر کرد مردم به‌خاطر ورودش اعتراض کرده و شهر در شرف انقلاب است و ازاين‌رو، از تهران فرار کرد.»
در مناجات‌ها از درد دردمندان، حاجت حاجتمندان، شفاي بيماران، قرض قرضمندان و رهايي زندانيان ذکر مي‌کردند؛ البته ناگفته نماند برخي از کساني که مناجات‌ها را با صدايي بلندبلند مي‌گفتند، بيشتر درصدد خودنمايي و جلب اعتماد بودند اما در مقابل مردمي هم بودند که آهسته اين کار را برای رضاي خدا و با نيت خالص انجام مي‌دادند.
بعد از دعاها نوبت به بيدارکردن يکديگر در سحرها بود که صميمیت، صفا و همبستگي مردم آن دوران را نشان مي‌داد. اولين کسي که بيدار مي‌شد موظف بود اهالي خانه و خانه‌هاي ديواربه‌ديوار را با کوبيدن مشت بيدار کند.
اين مشت‌کوبي اتاق‌به‌اتاق تا آخر حياط با دور تسلسل مي‌گرفت و هر کسي که با اين روش بيدار نمي‌شد به در اتاقش مي‌کوبيدند يا از سوراخ بخاري‌ها داد مي‌زدند.
جعفر شهري در‌اين‌زمينه در کتاب «طهران قديم» مي‌نويسد: «پيرمردهاي شوخ‌طبع و خوش‌قريحه‌اي هم در محلات بودند از جهت عقده و تفريح به دور کوچه خانه‌هاي آشنايان به راه افتاده، با چوبدستي و عصا و لگد بر در خانه مي‌زنند و با جملات مثلا «مشدي ممدلي بيداري؟» مردم را به بيدارشدن و کار خير دعوت مي‌کردند و عده‌اي هم بودند که اين کار را واقعا در زمره وظايف پسنديده دانسته، آن را جزء نذرهاي خود قرار داده، با خواندن اشعار مناجات‌نامه و دعا و هوانداختن به کوچه‌ها و محله‌هاي خارج شهر رفته و مردم حومه‌نشين را بيدار مي‌کردند.»
در عصر قاجاريه، افراد قشون و قزاقخانه در دو وقت سحر و افطار در ميدان توپخانه و دروازه‌هاي شهر مبادرت به شليک چند تير مي‌کردند تا به‌این‌ترتيب با صداي توپ، مردم را از رسيدن اين دو زمان باخبر کنند. يکي ديگر از راه‌هايی که تهراني‌ها براي سحر از خواب برمي‌خيزيدند، صداي بانگ خروس بود. ازاين‌رو، وجود خروس را در خانه خوش‌يمن مي‌دانستند به‌ويژه خروس سفيد چهل‌تاج که نشانه خير و برکت بود.

سحري تهراني‌ها
غذاي سحر به مناسبت فصل گرما و سرما متفاوت بود اما از غذاهاي کامل سحري، غذاهاي پرگوشت و پرچرب براي ايام سرما و غذاهاي کم‌چرب و کم‌گوشت براي ايام گرما بود که به مصرف مي‌رسيد.
در کل غذاها شامل، آبگوشت به و سرکه، آبگوشت کلم‌قمري، طاس‌کباب، کوفته‌ شامي، کوفته دست به گردن، کباب‌ديگي، چلوخورش فسنجان، آلواسفناج، پلو‌ته‌چين با گوشت يا مرغ، کباب چنجه، کباب تنوري، خاگينه، نيمرو، کوکوسبزي، کوکوسيب‌زميني، شيرين‌پلو، هفت‌رنگ‌پلو بود.
در ميان اين سحري‌ها، قيمه آلو براي جلوگيري از عطش، طرفدار بسياري داشت. غذاهاي افراد بي‌بضاعت شامل کله‌جوش، اشکنه، دمپختک، انواع کته و سيب‌زميني پخته، نان و انجير، نان و خرما، نان و پنير و هندوانه، نان و چاي شيرين و نان و مربا بود.
در آن روزگار همچون ميز غذا مرسوم نبود سحري روي يک سفره پهن مي‌شد که در کنارش سفره سماور و چاي چيده مي‌شد. سفره‌هاي سماور اکثرا از مخمل با نوارهاي زردوزي طراحي شده بود.
با قل‌قل سماور، روزه‌داران به دور سفره جمع مي‌شدند. يکي از آداب سحرخوردن، لقمه‌اي نان خالي بعد از سحري بود که معتقد بودند همان يک لقمه نان خالي، آنها را تا افطار نگه مي‌دارد و ديگري مکيدن انگشتر عقيق بعد از نيت و هنگام خواب بود که در خاصيتش مي‌گفتند: «رفع عطش مي‌کند» و آن را از واجبات مي‌دانستند.

آب است و ترياک
بعد از خوردن سحري و شنيدن جمله «آب است و ترياک»، وضو گرفته و دست و دهان را شسته و نماز صبح را به‌جا مي‌آوردند.
جعفر شهري در کتابش درمورد عبارت «آب است و ترياک» مي‌نويسد: «جمله‌اي بود که مؤذنين بعد از اذان سحر بر زبان مي‌آوردند و اين توجهي بود که به خواب‌مانده‌ها يا آنها که تا آن زمان به خوردن سحري دست نيافته بودند، مي‌دادند، به اين معني که هنوز براي چند دقيقه که تشنه‌اي آبي نوشيده، يا بيماري که براي دردش بايد ترياک مصرف کند (در تهران قديم، حکيمان براي کاهش درد، ترياک تجويز مي‌کردند) وقت باقي است، به‌هرصورت مي‌توانند خود را به سحري برسانند و اين از آن جهت بود که بدون خوردن سحري، روزه‌گرفتن کراهتي عظيم داشت که در روايت آمده بود بايد روزه‌گير حتما با خوردن غذا اختيار روزه نمايد، اگرچه با دانه‌اي خرما يا مويز يا مغز بادامي باشد و تماشايي همين هنگام بود که خانواده‌اي در تنگناي وقت، دست به سحري يافته بود.»
اين جمله«آب است و ترياک» در ميان علماي آن زمان محل اختلاف بود؛ عده‌اي مدت آن را برابر با زماني مي‌دانستند که تشنه‌اي آبي بنوشد و برخي در حد لقمه‌اي نان و آب ‌خوردن مي‌پنداشتند.

شروع روزه‌داري
تهراني‌ها در شب اول نيت کل ماه رمضان را مي‌کردند. بچه هر خانواده‌اي که سال اول روزه مي‌گرفت از طرف پدر و مادرش انعام و جايزه دريافت مي‌کرد و ازاين‌رو، بسياري از کودکان تا جايي که توان در بدن داشتند، روزه مي‌گرفتند.
اين تشويق بزرگ‌ترهاي خانواده در کوچک‌ترها تا به آن حد اثر گذاشته بود که گاهي بچه‌های يک خانواده از ترس بيدارنشدن سحرها، موقع خوابيدن بند شلوارهاي خود را به‌هم مي‌دوختند تا وقتي بزرگ‌ترشان بيدار شد همگي براي سحر با هم بلند شوند؛ البته جايزه‌اي هم از سوي مردان خانواده براي زنانشان به‌ دليل آنکه سحرها زودتر بيدار شده و سحري را آماده مي‌کردند، در نظر داشتند.

زماني که ماه رمضان شروع مي‌شد، اوضاع و احوالات شهر، يکپارچه تغيير مي‌کرد؛ از برنامه زندگي و خواب و خوراک گرفته تا کارکردن و نشست و برخاست. تهراني‌ها روزهاي خود را در رمضان اين‌گونه مي‌گذراندند: تا دو ساعت به ظهر مي‌خوابيدند پس از آن مردان بر سر کارهاي خود رفته و بيکارها وقت مي‌گذراندند.
ناگفته نماند تقريبا در اين ماه کسب و تجارت تعطيل مي‌شد مخصوصا هفته اول، سکوت و خاموشي و بهت‌زدگي در خيابان‌ها مشاهده مي‌شد؛ البته کسبه ديگري بودند که در اين ماه نانشان در روغن بود مانند حمامي‌ها، ساعت‌سازها (چون ساعت در اين ماه براي تعيين و شناخت ساعات افطار و سحر حسابي موردنياز بود)، معرکه‌گيرها، مسئله‌گوها، فروشندگان کالاي مذهبي مانند قرآن، مکاتب دعا و...، فروشنده سجاده و جانماز و کفن ‌نوشته و ننوشته، فروشندگان زمين گور و مقبره و در مقابل کساد کار حکيم و دافروش، زالويي و حجامت‌انداز، دلاک و دندانساز، لوطي عنتري، سلماني و مشاطه، دکان‌هاي چلويي، ديزي‌پزي، قهوه‌چي خوابيده بود.

زنان از از ظهر آماده درست‌کردن افطاري مي‌شدند. نزديک غروب مردان با دست پر هر يک کيسه‌اي حاوي خوراکي، نان، لبو و... خريده و به خانه‌هايشان بازمي‌گشتند.
به‌تدريج سفره افطار گسترانيده مي‌شد و اين‌گونه افطارشان را باز مي‌کردند: نصف استکان آب گرم يا قنداق کم‌شيرين، يکي دو دانه تخم‌مرغ عسلي، چند انگشت حلوا، چند لقمه نان با پنير و چاي شيرين، پياله‌اي ‌آش‌رشته يا جو.پس از آن به سراغ شام مي‌رفتند.
شام افطارها کم‌وبيش اين‌گونه تهيه مي‌شد که مقداري از آن جزء مخلفات و مقداري ديگر غذا بود. در آن زمان، با درنظرگرفتن طعم و مزه غذا خواص و مضار مواد آن را نيز از نظر دور نمي‌داشتند. اول آنکه چند غذا را با يکديگر نمي‌خوردند.
همچنين دو نوع چربي مختلف مانند روغن‌نباتي و روغن‌حيواني را با هم مخلوط نمي‌کردند. همين‌طور دو نوع شيريني مانند عسل و انگور يا عسل و خربزه. در کل، حواس تهراني‌هاي آن دوره برعکس امروز، به تغذيه‌شان جمع بود و توجه بسياري به طبع سرد و گرم غذاها مي‌کردند.
شربت‌آلاتي که در ماه رمضان رواج داشت و بعد از شام با توجه به فصول مختلف مي‌خوردند، عبارت بود از شربت سکنجبين، دوغ، آب هندوانه، ماست و خيار، گرمک طالبي، شيربرنج، يخ‌دربهشت، هل، گلاب، ‌آش انار.

وقت‌گذراني‌ها و شب‌نشيني‌ها
در روزها (پيش از افطار) وقت‌گذراني تهراني‌ها بيشتر در مساجد و صحن‌هاي امامزاده و زيارتگاه‌ها بود که مسجدشاه (مسجد امام‌خميني) در بازار بزرگ تهران در درجه اول قرار داشت.
جلوخان اين مسجد، محل اجتماع بساطي‌ها، خرده‌فروش‌ها و دستفروشان بود و داخل آن معرکه‌گيرها و مسئله‌گوها و مرثيه‌خوانان هر يک براي خود مشترياني داشتند. در محل بساطي‌ها، هر کسي کالايي ارزشمند و حتي بي‌ارزش داشت با خود به آنجا مي‌آورد و براي فروش عرضه مي‌کرد؛ البته به گفته تهراني‌هاي قديم، اکثر اين اجناس، بنجل و کهنه بودند و در سال‌هاي آخر نوفروشان بساط پهن مي‌کردند.
ازجمله اجناس بساطي‌ها شامل ميز چهارپايه، چکش و سوزن، کلنگ، سيخ، چاقوهاي سلاخي و قصابي و آشپزي، انواع‌واقسام چپق، اسباب شکار و صيد سفر، ساطور، انبر و اجاق، کتاب‌هاي خطي و چاپي، کتاب دعا، انواع کتب علوم غريبه مانند جن‌گيري، فال‌بيني، رمالي، دعانويسي و... اسباب ورزش پهلواني مانند تخته شنا، ميل، کباده، زانوبند، ساعدبند، بوق حمام، تيغ و قيچي و آينه دستي سلماني، سنگ‌هاي قيمتي مثل فيروزه، عقيق، زمرد، در، شال و عمامه و انواع شب‌کلاه و... .

بعد از جلوخان مسجدشاه، صحن مسجد نيز به فروش کتاب‌هاي قرآن بزرگ و جيبي، تقويم‌هاي مختلف، عکس‌هاي چاپي از حضرت محمد و علي اميرالمؤنين و پنج تن، ورقه‌هاي آيات «آيه‌الکرسي» و «وان يکاد» و... عطريات مختلف مانند عطر گل سرخ، گل‌ محمدي، ياس، ارغوان و... مي‌پرداختند.

مسجد سپهسالار (مسجد مطهري) نزديکي ميدان بهارستان و کوچه باريک پشت آن نيز مانند صحن مسجدشاه، يکي ديگر از محل‌هاي تجمع مردم بود. صحن سيداسماعيل، پيرعطا، سيدنصرالدين، امامزاده‌يحيي، محوطه‌ها و کوچه‌هاي مجاور آنها هم از جاهاي ديگر تهران بود که در ماه رمضان براي خود برووبيايي داشتند.
کسبه و دستفروشان اين محل‌ها برخلاف مسجدشاه که براي مردان بود، مخصوص زنان بود و فقط زنان و دختران دور بساط آنها جمع مي‌شدند. کالاهاي اين بساطي‌ها شامل انواع پارچه، چادر شب، اسباب خرازي مانند سوزن، سنجاق، سرخاب و سفيداب، کيسه حمام، سنگ‌پا، انواع ليف‌ها، سرمه‌دان، مهر گياه، مهره مار، پيه گرگ، نظر قرباني، دعاي نظر، انواع کفش‌ها، لباس‌هاي دوخته مثل پيراهن کوتاه، شلوار بلند، شليته، چاقچور، روبنده و... بود.

در همه مکان‌هاي نامبرده‌شده، معرکه‌گيرها، مسئله‌گو و روضه‌خواني و پرده شمايل‌هاي گوناگون حضور داشتند و از ديگر سرگرمي مردان، نماز جماعت ظهر و عصر و پاي منبرنشستن بود.

بعد از افطار، شب‌نشيني‌ها شروع مي‌شد که شامل مهماني‌ها بود که مورد استقبال بسیاری از مردم قرار داشت. در اين شب‌نشيني‌ها زولبيا و باميه صرف مي‌شد.
بزرگان براي آنکه مهمانان را مشغول کنند به کتابخواني، قصه‌سرايي، افسانه‌پردازي و داستان‌هاي جن و پري مي‌پرداختند که گاهي تا به سحر به طول مي‌انجاميد. برخي از تهراني‌ها بعد از افطار، راهي هيأت‌هاي ديني مي‌شدند و در جلسات به قرائت قرآن و تفسير و دعاخواني مي‌پرداختند که اين رسم تا به امروز باقي مانده است.
سرگرمي ديگر مردم، مخصوصا در شب‌هاي رمضان قهوه‌خانه‌ها بود. درواقع محلي بود که همه مردم را به سمت خود مي‌کشاند و براي هر دسته‌اي تفريحات و وسايل سرگرمي مخصوصشان را فراهم مي‌کرد و نقال‌ها شاهنامه‌خواني و اسکندرنامه‌خواني مي‌کردند.
از قهوه‌خانه‌های معروف در اين ماه بايد به قهوه‌خانه «باغ ايلچي»، «باغچه علي‌جان»، «پنجه‌باشي» زير شمس‌العماره، «فراش‌باشي» در بازارچه قوام‌الدوله، قهوه‌خانه «فخرآباد» در دروازه‌شميران، قهوه‌خانه «حسن ناروند» در ميدان شاه (قيام)، قهوه‌خانه «شاغلام» در بازار امين‌السلطان اشاره کرد اما قديمي‌ترين قهوه‌خانه، قهوه‌خانه «چال» در خيابان مولوي، بازار حضرتي جنب کوچه ارامنه بود.
از ديگر تفريحات ترنابازي، عموزنجيرباف، گل‌ياپوچ و... بود که البته اين بازي‌ها مختص پسران جوان بود. در اين ماه چون در روزها، زورخانه تعطيل بود در شب‌ها اهالي ورزشکار تهران به زورخانه‌ها مي‌رفتند و به ورزش پهلواني مي‌پرداختند. در اين ماه‌ها افراد لات و بي‌سروپا نيز بازي‌هاي خاص خودشان را مانند «خال سياه بند»، «چوب در کمربند» و «فرفره‌رنگي» داشتند و تا پاسي از شب به آن مشغول بودند.

و اما شب‌هاي احيا
شب‌هاي نوزدهم، بيست‌ويکم و بيست‌وسوم که شب‌هاي قدر محسوب مي‌شد، نزد مردم مورد احترام بود. در اين شب‌ها از واجبات، آن بود که حتما غسل کنند و حداقل صد رکعت نماز قضا يا مستحب به‌جا آوردند و کمترين اعمال شامل هزاربار استغفار يا صلوات و هزاربار صلوات به صداي بلند بود.
در اين سه شب وقتي صداي مؤذن براي اذان بلند مي‌شد، همه مردم کوچک و بزرگ با هم اذان مي‌گفتند. اذان‌هاي نيمه‌شب، پروپيمانه‌ترين صداهايي بود که از مردم در کوي و برزن و مسجد شنيده مي‌شد.

شب اول ماه شوال
از ساعت‌هاي پرجنب‌وجوش ماه رمضان، غروب شب اول ماه شب شوال بود. اگر رمضان از 30 روز کمتر بود و در تقويم 29 روز بود از هنگام آفتاب تا يک ساعت بعد از شب، مردان و زنان به پشت‌بام يا روي بلندي‌ها رفته و به آسمان نگاه مي‌کردند و به‌دنبال ماه مي‌گشتند.
اگر جماعت کثيري و چند عادل، ماه را مي‌ديدند، با يکديگر اجماع کرده و فردا را عيد مي‌ناميدند اما اگر ابر و مه و بارندگي مانع رؤيت ماه مي‌شد، منتظر تلگراف از نجف و کربلا مي‌شدند.
بااين‌حال، سحر بلند مي‌شدند و نيت روزه مي‌کردند و هر هنگام تلگراف مي‌رسيد اگر عيد اعلام شده بود، روزه را مي‌شکستند و اگر عيد نبود، به روزه خود ادامه مي‌دادند و ماه رمضان 30 روز مي‌شد.
فطريه نيز مربوط به آخرين شب ماه رمضان مي‌شد که قبل از افطار شب اول ماه بايد هر کس فطريه خود را که در آن‌موقع شامل يک من نان گندم، جو، برنج (درواقع هر آنچه فرد مصرف مي‌کرد)، به مستحق بدهند يا اينکه در ازايش معادل آن پول مي‌دادند.
فطريه در درجه اول به فاميل مستحق و بعد همسايه مستحق و آشناي مستحق تعلق مي‌گرفت و اگر کسي دوروبرش مستحق نداشت، آن را به مستمندان يا ناقص‌العضوها مي‌دادند.
روز عيد نيز مانند هرسال به نزديک‌ترين مسجد يا به مسجد امام جماعت مورد نظر خود با پاي برهنه رفته و نمار عيد فطر به‌جا مي‌آوردند و اين‌گونه ماه مبارک رمضان پایان مي‌گرفت و حالا ديگر نوبت آن بود که مردم بعد از يک ماه محروميت از غيبت، شايعه‌پراکني و سفرکردن، بي‌خوابي و... تلافي کنند و آن را مزد زحمات خستگي، گرسنگي‌ها و تشنگي‌ها مي‌دانستند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید