وقتی از کارمان متنفریم...
آیا رسیدن صبح و رفتن به سرکاری که آن را دوست ندارید برایتان غذابآور است؟ آیا معمولا همچنان خوابآلود و کسل در رختخواب دراز میکشید و احساس میکنید چقدر از زندگی و از خودتان متنفرید؟ آیا ترجیح میدهید دندانهایتان را یک به یک بدون هیچ بیحسی بکِشند اما سر کارتان نروید؟ اگر جواب شما به این سوالها یک بلهی محکم و کشدار است، پس دیگر شکی نیست که از کارتان نفرت دارید و تا ساعتها میتوانید در مورد بیزاریتان از کاری که دارید حرف بزنید.
کد خبر :
۴۰۱۶۷
بازدید :
۱۲۷۲
هر روز و هر روز آه و ناله کردن و غر زدن از کار، نه تنها عذابتان میدهد بلکه باعث آزار اطرافیانتان هم میشود. و اینکه به خودتان بگویید چسبیدن به کار زجرآوری که میدانید چیست، بهتر است از وارد شدن به کاری که نمیدانید چیست، فلسفه و نگرش بدی است.
به گزارش برترین ها، آیا رسیدن صبح و رفتن به سرکاری که آن را دوست ندارید برایتان غذابآور است؟ آیا معمولا همچنان خوابآلود و کسل در رختخواب دراز میکشید و احساس میکنید چقدر از زندگی و از خودتان متنفرید؟ آیا ترجیح میدهید دندانهایتان را یک به یک بدون هیچ بیحسی بکِشند اما سر کارتان نروید؟ اگر جواب شما به این سوالها یک بلهی محکم و کشدار است، پس دیگر شکی نیست که از کارتان نفرت دارید و تا ساعتها میتوانید در مورد بیزاریتان از کاری که دارید حرف بزنید.
واقعیت این است که بیشتر ما توانایی آن را نداریم که به راحتی شغلی را که دوستش نداریم ترک کنیم، چون قسطها و صورتحسابهایی داریم که باید پرداخت کنیم و خیلی چیزهای دیگر. پس چه باید بکنیم وقتی از کارمان بیزاریم؟
چرا ترک کردن کار، دشوار و ماندن در آن دشوارتر است؟
هر روز و هر روز آه و ناله کردن و غر زدن از کار، نه تنها عذابتان میدهد بلکه باعث آزار اطرافیانتان هم میشود. و اینکه به خودتان بگویید چسبیدن به کار زجرآوری که میدانید چیست، بهتر است از وارد شدن به کاری که نمیدانید چیست، فلسفه و نگرش بدی است.
اگر از کارتان متنفرید پس احتمالا در آن خیلی خوب نیستید و کارآیی ندارید و در آیندهای نه چندان دور، در آن شکست خواهید خورد، آن وقت چگونه تحمل خواهید کرد؟ شما باید راهی برای بیرون آمدن از شرایط فعلیتان پیدا کنید. در ادامه برایتان میگوییم معمولترین دلایلی که افراد به کاری که دوست ندارند ادامه میدهند چیست.
ترس از تجربههای جدید
یکی از اصلیترین دلایلی که افراد سرسختانه به کاری که از آن بیزارند ادامه میدهند و در نهایت از خودشان هم متنفر میشوند این است که از ناشناختهها میترسند. مخصوصا آنهایی که نزدیک به سن بازنشستگی هستند یا مادرانی که بعد از گذراندن مرخصی زایمان، سر کار خود برگشتهاند، و یا حتی کارمندانی که مدتهاست در یک سازمان یا شرکت در موقعیتی یکسان باقی ماندهاند، ترس بیشتری از ترک کارشان دارند.
نگرانیهای مالی
بله، البته درست است؛ هزینههای زندگی، چکها و صورتحسابهای پرداخت نشده و بدهیهایی که بیشتر هم میشوند، همهی اینها میتوانند ترسی عظیم و ویرانگر در دل هر کسی ایجاد کنند. اگر بیکار شوید، همین موقعیت مالی ضعیف و آب باریکهای که دارید نیز دیگر نخواهد بود و همین دلیل اصلی حفظ کاری است که علاقهای به آن ندارند و حتی از آن بیزارند.
وضعیت نامناسب بازار کار
گاهی هم دلیل ترک نکردن کاری که دوستش ندارید این است که وضعیت بازار کار اصلا مناسب نیست و احتمال پیدا کردن کار جدیدی که هم خوب و آیندهدار باشد و هم شما به آن علاقه داشته باشید، تقریبا به صفر نزدیک است. مدتهاست که در آگهیهای استخدام و سایتهای کاریابی جستجو میکنید و همهی نشانهها حاکی از آن هستند که اگر کار فعلیتان را ترک کنید، بیکار خواهید ماند.
با احساس بدتان کنار آمدهاید
از کارتان متنفرید؛ خب که چی؟! آدمهای بسیار زیادی در این دنیا هستند که شانه بالا میاندازند و میگویند: مثلا چه کار میخواهی بکنی وقتی از کارت بیزاری؟ این بخشی از زندگیست، تو حتما هم نباید کاری را که انجام میدهی دوست داشته باشی و ...
این باور و نگرش در وجود شما ریشه دوانده و عقیده دارید اگر این کار و شغل میتواند زندگی شما و خانوادهتان را تامین کند، پس ارزش فداکاری کردن را دارد؛ درست است؟!
همهی کارها مثل هم هستند
و آخرین بهانه؛ شما یک جورهایی فکر میکنید همهی کارها در این دنیا، بد و ناخوشایند هستند و با این طرز فکر، بالاخره زمانی دور یا نزدیک، فلاکت و نفرت از خود را به جان خواهید خرید. رئیسهای بد، همکاران حسود و حجم کاری زیاد و طاقتفرسا؛ همهی اینها ویژگیهای تمام شغلهای دنیا هستند؛ این نظر شماست، اینطور نیست؟
خب، پس چه باید بکنیم وقتی از کارمان متنفریم و ظاهرا راهی نداریم؛ هیچ کاری نکردن هم گزینهی نامناسبی است
شما از کارتان نفرت دارید؛ این در ذهن شما جاافتاده است. و اگر هنوز در حال خواندن این مطلب هستید، نه تنها خیلی زیاد از کارتان متنفرید، بلکه از انجام آن هم کراهت دارید و از آن روی میگردانید، و این حسی نیست که برایتان موقتی و گذرا باشد، بلکه کاملا در ذهن و نگاه شما مدتهاست که جا افتاده. مشکل اینجاست که ماندن در این کار و هیچ اقدامی نکردن، برای شما و آیندهتان خوب نیست.
همانطور که گفتیم، شما نمیتوانید در انجام کاری که از آن لذت نمیبرید عملکرد خوبی داشته باشید، طبیعتا امروز و فردا خواهید کرد، از پذیرفتن مسئولیتهای بیشتر سرباز خواهید زد و تمام روز را در حال شکایت کردن و نالیدن از آن خواهید بود، همکارانتان از کلام و غر زدنهای شما کلافه و خشمگین خواهند شد و رئیستان هم از شما ناراضی خواهد بود. اگر شکایتهای شما به گوش رئیستان برسد، خب، به زودی اخراج خواهید شد!
ارزیابی کنید و یک حرکت مثبت انجام دهید
مایا آنجلو میگوید: «اگر چیزی را دوست ندارید، تغییرش دهید. اگر هم نمیتوانید تغییرش دهید، نگرشتان را تغییر دهید.»
شما هم دو کار میتوانید انجام دهید: اول اینکه شغلتان را عوض کنید یا حداقل یک سری از شرایط مربوط به کارتان را که آزارتان میدهد تغییر دهید، یا دوم اینکه نگرشتان را نسبت به شغلتان تغییر دهید.
به گزارش برترین ها، آیا رسیدن صبح و رفتن به سرکاری که آن را دوست ندارید برایتان غذابآور است؟ آیا معمولا همچنان خوابآلود و کسل در رختخواب دراز میکشید و احساس میکنید چقدر از زندگی و از خودتان متنفرید؟ آیا ترجیح میدهید دندانهایتان را یک به یک بدون هیچ بیحسی بکِشند اما سر کارتان نروید؟ اگر جواب شما به این سوالها یک بلهی محکم و کشدار است، پس دیگر شکی نیست که از کارتان نفرت دارید و تا ساعتها میتوانید در مورد بیزاریتان از کاری که دارید حرف بزنید.
واقعیت این است که بیشتر ما توانایی آن را نداریم که به راحتی شغلی را که دوستش نداریم ترک کنیم، چون قسطها و صورتحسابهایی داریم که باید پرداخت کنیم و خیلی چیزهای دیگر. پس چه باید بکنیم وقتی از کارمان بیزاریم؟
چرا ترک کردن کار، دشوار و ماندن در آن دشوارتر است؟
هر روز و هر روز آه و ناله کردن و غر زدن از کار، نه تنها عذابتان میدهد بلکه باعث آزار اطرافیانتان هم میشود. و اینکه به خودتان بگویید چسبیدن به کار زجرآوری که میدانید چیست، بهتر است از وارد شدن به کاری که نمیدانید چیست، فلسفه و نگرش بدی است.
اگر از کارتان متنفرید پس احتمالا در آن خیلی خوب نیستید و کارآیی ندارید و در آیندهای نه چندان دور، در آن شکست خواهید خورد، آن وقت چگونه تحمل خواهید کرد؟ شما باید راهی برای بیرون آمدن از شرایط فعلیتان پیدا کنید. در ادامه برایتان میگوییم معمولترین دلایلی که افراد به کاری که دوست ندارند ادامه میدهند چیست.
ترس از تجربههای جدید
یکی از اصلیترین دلایلی که افراد سرسختانه به کاری که از آن بیزارند ادامه میدهند و در نهایت از خودشان هم متنفر میشوند این است که از ناشناختهها میترسند. مخصوصا آنهایی که نزدیک به سن بازنشستگی هستند یا مادرانی که بعد از گذراندن مرخصی زایمان، سر کار خود برگشتهاند، و یا حتی کارمندانی که مدتهاست در یک سازمان یا شرکت در موقعیتی یکسان باقی ماندهاند، ترس بیشتری از ترک کارشان دارند.
نگرانیهای مالی
بله، البته درست است؛ هزینههای زندگی، چکها و صورتحسابهای پرداخت نشده و بدهیهایی که بیشتر هم میشوند، همهی اینها میتوانند ترسی عظیم و ویرانگر در دل هر کسی ایجاد کنند. اگر بیکار شوید، همین موقعیت مالی ضعیف و آب باریکهای که دارید نیز دیگر نخواهد بود و همین دلیل اصلی حفظ کاری است که علاقهای به آن ندارند و حتی از آن بیزارند.
وضعیت نامناسب بازار کار
گاهی هم دلیل ترک نکردن کاری که دوستش ندارید این است که وضعیت بازار کار اصلا مناسب نیست و احتمال پیدا کردن کار جدیدی که هم خوب و آیندهدار باشد و هم شما به آن علاقه داشته باشید، تقریبا به صفر نزدیک است. مدتهاست که در آگهیهای استخدام و سایتهای کاریابی جستجو میکنید و همهی نشانهها حاکی از آن هستند که اگر کار فعلیتان را ترک کنید، بیکار خواهید ماند.
با احساس بدتان کنار آمدهاید
از کارتان متنفرید؛ خب که چی؟! آدمهای بسیار زیادی در این دنیا هستند که شانه بالا میاندازند و میگویند: مثلا چه کار میخواهی بکنی وقتی از کارت بیزاری؟ این بخشی از زندگیست، تو حتما هم نباید کاری را که انجام میدهی دوست داشته باشی و ...
این باور و نگرش در وجود شما ریشه دوانده و عقیده دارید اگر این کار و شغل میتواند زندگی شما و خانوادهتان را تامین کند، پس ارزش فداکاری کردن را دارد؛ درست است؟!
همهی کارها مثل هم هستند
و آخرین بهانه؛ شما یک جورهایی فکر میکنید همهی کارها در این دنیا، بد و ناخوشایند هستند و با این طرز فکر، بالاخره زمانی دور یا نزدیک، فلاکت و نفرت از خود را به جان خواهید خرید. رئیسهای بد، همکاران حسود و حجم کاری زیاد و طاقتفرسا؛ همهی اینها ویژگیهای تمام شغلهای دنیا هستند؛ این نظر شماست، اینطور نیست؟
خب، پس چه باید بکنیم وقتی از کارمان متنفریم و ظاهرا راهی نداریم؛ هیچ کاری نکردن هم گزینهی نامناسبی است
شما از کارتان نفرت دارید؛ این در ذهن شما جاافتاده است. و اگر هنوز در حال خواندن این مطلب هستید، نه تنها خیلی زیاد از کارتان متنفرید، بلکه از انجام آن هم کراهت دارید و از آن روی میگردانید، و این حسی نیست که برایتان موقتی و گذرا باشد، بلکه کاملا در ذهن و نگاه شما مدتهاست که جا افتاده. مشکل اینجاست که ماندن در این کار و هیچ اقدامی نکردن، برای شما و آیندهتان خوب نیست.
همانطور که گفتیم، شما نمیتوانید در انجام کاری که از آن لذت نمیبرید عملکرد خوبی داشته باشید، طبیعتا امروز و فردا خواهید کرد، از پذیرفتن مسئولیتهای بیشتر سرباز خواهید زد و تمام روز را در حال شکایت کردن و نالیدن از آن خواهید بود، همکارانتان از کلام و غر زدنهای شما کلافه و خشمگین خواهند شد و رئیستان هم از شما ناراضی خواهد بود. اگر شکایتهای شما به گوش رئیستان برسد، خب، به زودی اخراج خواهید شد!
ارزیابی کنید و یک حرکت مثبت انجام دهید
مایا آنجلو میگوید: «اگر چیزی را دوست ندارید، تغییرش دهید. اگر هم نمیتوانید تغییرش دهید، نگرشتان را تغییر دهید.»
شما هم دو کار میتوانید انجام دهید: اول اینکه شغلتان را عوض کنید یا حداقل یک سری از شرایط مربوط به کارتان را که آزارتان میدهد تغییر دهید، یا دوم اینکه نگرشتان را نسبت به شغلتان تغییر دهید.
اینکه در شغلتان احساس شادی نمیکنید یا از آن متنفرید میتواند یک عامل غیراصلی و خارجی باشد، اما ممکن است از یک عامل درونی و اصلی نشات گرفته باشد. آیا کلا آدم ناراحتی هستید و نسبت به زندگی احساس خوبی ندارید؟ یا این فقط شغلتان است که ناراحتتان میکند؟ اگر به طور کلی احساستان نسبت به زندگی مطلوب نیست، پس تصمیم بگیرید که هر روز، تغییرات کوچک و جزئی ایجاد کنید و از تمام کمکهای لازم برای شاد کردن و خوب کردن حال خودتان بهره ببرید.
پیدا کنید چه چیزی در کارتان باعث حس بیزاریتان میشود
اولین کاری که باید برای نجات خودتان از این مهلکه انجام دهید این است که آن جنبه از کارتان را که باعث آزارتان میشود پیدا کنید. با رئيستان مشکل دارید؟ تمسخر یا رقابت بیش از حد همکارانتان اذیتتان میکند؟ مسئولیت جدیدی روی دوشتان گذاشته شده که نمیتوانید از پس آن بربیایید یا امکانات کافی برای انجام آن را ندارید؟ حجم کارتان ناگهان کم یا زیاد شده؟ پروفایل کاریتان تغییر کرده است؟
یک لیست از مزایا و معایب کار فعلی خود تهیه کنید. این کار به شما کمک میکند مشکلاتتان را دسته بندی کرده و همچنین با اطمینان نتیجه گیری کنید که در شغل بعدیتان چه شرایطی را نمیخواهید داشته باشید.
در مورد دغدغههایتان با رئيستان صحبت کنید
گاهی رئیسها دلیل نفرت از کار هستند. هر چند آنها معمولا بخش سخت و بدقلق کار هستند اما هر چه باشد مانند شما انسان هستند. با رئیستان گفتگو کنید و به او بگویید چه چیزی ناراحتتان میکند. شاید راهحلی به شما ارائه داد یا حداقل بخشی از راهحل را پیش پایتان گذاشت. اگر هم خودِ رئیس، مشکل شماست بررسی کنید که آیا این امکان وجود دارد سازمان، شما را به بخش موازی دیگری منتقل کند تا زیرمجموعهی رئیس ایدهآلتری باشید.
اگر میتوانید تحمل کنید، بمانید
اگر کارتان خیلی هم آزارتان نمیدهد و آبرومندانه است، ترک آن ممکن است آنقدرها هم که فکر میکنید حالتان را خوب نکند، مخصوصا اگر فورا کار بهتری پیدا نکنید. بیکار شدن یعنی از دست دادن حقوقی که داشتید. آن وقت با ناامیدی شروع به سرزنش خودتان خواهید کرد و خودتان را یک فرد شکست خورده خواهید دانست.
اگر مجبور شدید کارتان را ترک کنید، حتما قبل از آن مطمئن شوید که کار بهتری در انتظار شماست، ترجیحا شغلی که شغل رویاییتان باشد، یا شرایطی را داشته باشد که کار فعلیتان ندارد.
همیشه در کارتان خوب باشید
اگر از کارتان متنفرید و هیچ راهی هم پیدا نکردهاید و کار جدیدی هم نیافتهاید، دلیل نمیشود کارتان را درست انجام ندهید و یک حرفهای نباشید. درست است که مسئولیتهای خود را دوست ندارید اما همچنان مجبورید تمام تلاشتان را بکنید تا بهترین عملکرد را داشته باشید. ذهنتان را تمرین دهید که قوی باشد!
سعی کنید جنبههای خوب را هم ببینید
شما نمیتوانید از تمام جنبههای ریز و درشت کار خود متنفر باشید، میتوانید؟ پس حالا که نمیتوانید چیزی را عوض کنید، سعی کنید روی جنبههایی از کارتان که باب میلتان است تمرکز کرده و تا حد ممکن ذهنتان را در برابر هجوم افکار منفی مسدود کنید.
به آینده فکر کنید، شاید از کار فعلیتان بیزار باشید اما میتوانید به آن به عنوان پلهای نگاه کنید که به شما اجازه میدهد چند سال بعد به هدف شغلیتان برسید. حفظ کار فعلیتان عاقلانهتر به نظر میرسد، اینطور نیست؟
۰