تقابلِ کشتن یا نکشتن، در رمان های «آگاتا کریستی»
تاریخ ادبیات پلیسی جهان بی هیچ تردیدی بخش مهمی از ساختارهای خود را مدیون آگاتا کریستی است. این دین صرفا یک کلی گویی سبک شناسانه یا از طرح تکلیف نیست بلکه اشاره دارد به وجوه مهم و مختلفی که این نویسنده برای تاریخ ادبیات به وجود آورد.
کد خبر :
۴۰۸۲۷
بازدید :
۱۸۰۹
تاریخ ادبیات پلیسی جهان بی هیچ تردیدی بخش مهمی از ساختارهای خود را مدیون آگاتا کریستی است. این دین صرفا یک کلی گویی سبک شناسانه یا از طرح تکلیف نیست بلکه اشاره دارد به وجوه مهم و مختلفی که این نویسنده برای تاریخ ادبیات به وجود آورد.
به گزارش هفته نامه کرگدن، تاریخ ادبیات پلیسی جهان بی هیچ تردیدی بخش مهمی از ساختارهای خود را مدیون آگاتا کریستی است. این دین صرفا یک کلی گویی سبک شناسانه یا از طرح تکلیف نیست بلکه اشاره دارد به وجوه مهم و مختلفی که این نویسنده برای تاریخ ادبیات به وجود آورد. آثار او متنوع، پرشمار و گوناگون هستند. دو کارآگاه مهم آفریده و انبوهی شخصیت که هر کدام تکه ای از روان متزلزل انسان اش را روایت می کنند.
این که کریستی چگونه توانست در ساختار آرام و محافظه کار ادبیات بریتانیا راوی این حجم از شر شود، آن هم در سال های بعد از جنگ اول جهانی و نیمه اول قرن بیستم از اهمیت فوق العاه ای برخوردار است. برای کریستی معنای جنایت برعکس بسیاری از همتایان فرانسوی یا آمریکایی اش نشانه ای بود از سقوط.
سقوطی که معمولا یک فرد نماد آن بود اما جمعی در شکل گیری یا تحریک اش نقشی بازی می کردند. برای همین است که در رمان های او نقش کسانی که شرایط و موقعیت را برای رقم خوردن جنایت ها مهیا می کنند به اندازه قاتل پررنگ است.
شاید کمتر نویسنده ای باشد که در آثارش این مقدار جنایت گروهی و جمعی انجام شده باشد. از سوی دیگر بیشتر جنایت های رمان های او در خانه ها رقم می خورند، خانه هایی اشرافی یا آبرومند که درشان شاهدِ حضور جمعی از میهمانان یا ساکنین هستیم و یافتن قاتل در این جمعت کار بسیار دشواری می شود.
کریستی از نخستین نویسندگانی بود که به وجوه مختلف جنایت در طبقات مرفه تر جامعه بریتانیا توجه کرد. قاتلان و جنایت کاران او نه موجوداتی ولگرد و دژخیم و فرومایه اند، نه از آسمان یا سرزمینی وحشی آمده اند. جالب این که بین آن ها تعداد زیادی زن وجود دارد که در سطح بالای همین جامعه زندگی می کنند. برای همین می توان نوشت که کریستی راوی جنایت در طبقه مرفه اجتماع است. راوی جنایت های که عمدتا «عقلانی» و با برنامه ریزی انجام می شوند. شری هدفمند و تبیین شده که برای کارآگاه ها و قهرمان های اصلی اش از جمله پوآروی بلژیکی تلخ است.
چیزی که کریستی در این ذهنیت انجام می دهد تبدیل جنازه های خوش پوش رهاشده است به موضوعی برای بازیابی یک تاریخ کوتاه مدت. خاندان های در حال ورشکستگی بعد از هجوم مدرنیته، ظهور فرزندان ناخلفی که در انقیادبودن پدران به ستوه آمده اند.
زنانی طماع که می خواهند حاک بر سرنوشت خود باشند یا اخلاقگرایانی که خود راسا می خواهند عدالت را درباره یک شخص فاسد اجرا کنند (کاری که پوآرو در آخرین رمان اش، پرده، نیز با اجرایی درخشان انجام اش می دهد). برای همین در نوشته های کریستی اغلب رد پای یک تاریخ جنون آمیز رمان اش، پرده، نیز با اجرایی درخشان انجام اش می دهد). برای همین در نوشته های کریستی اغلب رد پای یک تاریخ جنون آمیز وجود دارد و آدم هایی خوش بو و معطر که لایه های مختلف شخصیتی دارند و در پوست خون پنهان شده اند.
آگاتا کریستی برای روایت این امر از مفهوم «خانه» به تناوب استفاده می کند. یا شاید درست تر بگویم مکان هایی مجلل که رابطه شان با جنایت بسیار دور به نظر می رسد. پلاژهای ساحلی آن چنانی، قصرهای اربابی، هتل های پنج ستاره و... این اتفاقی تکرارشونده است در جهان آگاتا کریستی. مکانِ جنایت. امری که به نحوی روشن با شکل و نوع این رفتار گره خورده است. هر دو کارآگاه مشهور او نیز با توجه به این داده ها و بدون توجه به نشانه های سنتِ کانن دویلی، سعی می کنند مظنون ها را تجریه تحلیل کنند. روش استنتاجی ای که پایه اش بر یک رئالیسم تمام عیار بنا نهاده شده است.
برای همین است که هر دو کارآگاه مشهور او بی نهایت متکی بر عقل حرکت می کنند. نه پوآرو و نه مارپل جذابیت های موسوم بسیاری از کارآگاهان را ندارند. یکی چاق است و وسواسی و طاس و وراج و دیگری پیرزنی نحیف و نه چندان دارا که عاشق گل و سبزیجات است. هیچ کدام بزن بهادر یا اسلحه کش نیستند و هیچ کدام نمی توانند در نقش اغواگرانه ظاهر شوند. هر چند پوآرو پلیسی بازنشسته است اما چندان گذشته بارزی ندارد و خانم مارپل تنها هم یک زن سنتی قرن نوزدهمی است که سرش در کار خودش است.
در این حجم از عدم جذابیت، عقل استنتاجی ست که ایشان را قهرمان می کند. کاری که ژرژ سیمنون کبیر هم درباره شخصیت ژول مگره انجام داد. یا چسترتون با شخصیت پدر بروان. این عقل در وهله اول سعی می کند ریشه ها و روابط را متصور شود و بعد از آن جاهای خالی را پر کند.
برای همین است که در اکثر نوشته های این نویسنده صحنه ای پایانی وجود دارد که کارآگاه در اتاقی دربسته همه افراد مظنون یا مربوط به جنایت را گرد می آورد و داستان اصی را بازسازی می کند. کریستی از این شگرد روایی در رمان های اش به کرات استفاده کرد و به یک استیل خاص در افشایِ معما دست پیداکرد. با این وضعیت، یعنی حضور این حکم از انسانِ نزدیک به شر و در معرض آن کارآگاه را حاکم بر سرنوشت و جان ها می کند. او بر شر فائق می شود و در عین حال سقوط را مشاهده می کند که در یک دایره بسته مهم در حال رقم خوردن است.
آگاتا کریستی شکل های گوناگونی از شر را برای مخاطب اش روایت کرد. هر چند رمان های او چندان خونین نیستند (خودش در یکی از رمان های اش به این نکته اشاره می کند و نوید می دهد آن رمان، «جسدی در کتابخانه» اگر اشتباه نکنم، رمانی پرخون خواهدبود!) و خیابان ها و غریبه ها در آن نقشی ندارند اما تاریخ و تبار یک جنایت را با تمام جزییات اش می سازند. جهان چنان ناامن که عملا برای او و نسل او خطرناک به نظر می رسد و هرکول پوآروی پیر در حال مرگ هم به این نکته در نامه خداحافظی اش به هستینگز به آن اشاره می کند.
دوره پایان روابط و ارزش های شناخته شده آنلگوساکسونی در انگلستان و ظهور ذهن هایی که از کشتن ابایی ندارند. کریستی راوی یک جهان کاملا انگلیسی است با قواعد خاص خودش که سعی می کند برتری اخلاقی اش را به اروپای قاره ای و آمریکا اثبات کند و این جهان در حال عوض شدن است. تغییری آب خون و درد و رنج و کریستی شاهد و ناظر این پوست اندازی خونین و پر سَم است انگار، روان شناسی کشتن یا مُردن. مساله این است.
به گزارش هفته نامه کرگدن، تاریخ ادبیات پلیسی جهان بی هیچ تردیدی بخش مهمی از ساختارهای خود را مدیون آگاتا کریستی است. این دین صرفا یک کلی گویی سبک شناسانه یا از طرح تکلیف نیست بلکه اشاره دارد به وجوه مهم و مختلفی که این نویسنده برای تاریخ ادبیات به وجود آورد. آثار او متنوع، پرشمار و گوناگون هستند. دو کارآگاه مهم آفریده و انبوهی شخصیت که هر کدام تکه ای از روان متزلزل انسان اش را روایت می کنند.
این که کریستی چگونه توانست در ساختار آرام و محافظه کار ادبیات بریتانیا راوی این حجم از شر شود، آن هم در سال های بعد از جنگ اول جهانی و نیمه اول قرن بیستم از اهمیت فوق العاه ای برخوردار است. برای کریستی معنای جنایت برعکس بسیاری از همتایان فرانسوی یا آمریکایی اش نشانه ای بود از سقوط.
شاید کمتر نویسنده ای باشد که در آثارش این مقدار جنایت گروهی و جمعی انجام شده باشد. از سوی دیگر بیشتر جنایت های رمان های او در خانه ها رقم می خورند، خانه هایی اشرافی یا آبرومند که درشان شاهدِ حضور جمعی از میهمانان یا ساکنین هستیم و یافتن قاتل در این جمعت کار بسیار دشواری می شود.
کریستی از نخستین نویسندگانی بود که به وجوه مختلف جنایت در طبقات مرفه تر جامعه بریتانیا توجه کرد. قاتلان و جنایت کاران او نه موجوداتی ولگرد و دژخیم و فرومایه اند، نه از آسمان یا سرزمینی وحشی آمده اند. جالب این که بین آن ها تعداد زیادی زن وجود دارد که در سطح بالای همین جامعه زندگی می کنند. برای همین می توان نوشت که کریستی راوی جنایت در طبقه مرفه اجتماع است. راوی جنایت های که عمدتا «عقلانی» و با برنامه ریزی انجام می شوند. شری هدفمند و تبیین شده که برای کارآگاه ها و قهرمان های اصلی اش از جمله پوآروی بلژیکی تلخ است.
زنانی طماع که می خواهند حاک بر سرنوشت خود باشند یا اخلاقگرایانی که خود راسا می خواهند عدالت را درباره یک شخص فاسد اجرا کنند (کاری که پوآرو در آخرین رمان اش، پرده، نیز با اجرایی درخشان انجام اش می دهد). برای همین در نوشته های کریستی اغلب رد پای یک تاریخ جنون آمیز رمان اش، پرده، نیز با اجرایی درخشان انجام اش می دهد). برای همین در نوشته های کریستی اغلب رد پای یک تاریخ جنون آمیز وجود دارد و آدم هایی خوش بو و معطر که لایه های مختلف شخصیتی دارند و در پوست خون پنهان شده اند.
آگاتا کریستی برای روایت این امر از مفهوم «خانه» به تناوب استفاده می کند. یا شاید درست تر بگویم مکان هایی مجلل که رابطه شان با جنایت بسیار دور به نظر می رسد. پلاژهای ساحلی آن چنانی، قصرهای اربابی، هتل های پنج ستاره و... این اتفاقی تکرارشونده است در جهان آگاتا کریستی. مکانِ جنایت. امری که به نحوی روشن با شکل و نوع این رفتار گره خورده است. هر دو کارآگاه مشهور او نیز با توجه به این داده ها و بدون توجه به نشانه های سنتِ کانن دویلی، سعی می کنند مظنون ها را تجریه تحلیل کنند. روش استنتاجی ای که پایه اش بر یک رئالیسم تمام عیار بنا نهاده شده است.
برای همین است که هر دو کارآگاه مشهور او بی نهایت متکی بر عقل حرکت می کنند. نه پوآرو و نه مارپل جذابیت های موسوم بسیاری از کارآگاهان را ندارند. یکی چاق است و وسواسی و طاس و وراج و دیگری پیرزنی نحیف و نه چندان دارا که عاشق گل و سبزیجات است. هیچ کدام بزن بهادر یا اسلحه کش نیستند و هیچ کدام نمی توانند در نقش اغواگرانه ظاهر شوند. هر چند پوآرو پلیسی بازنشسته است اما چندان گذشته بارزی ندارد و خانم مارپل تنها هم یک زن سنتی قرن نوزدهمی است که سرش در کار خودش است.
در این حجم از عدم جذابیت، عقل استنتاجی ست که ایشان را قهرمان می کند. کاری که ژرژ سیمنون کبیر هم درباره شخصیت ژول مگره انجام داد. یا چسترتون با شخصیت پدر بروان. این عقل در وهله اول سعی می کند ریشه ها و روابط را متصور شود و بعد از آن جاهای خالی را پر کند.
آگاتا کریستی شکل های گوناگونی از شر را برای مخاطب اش روایت کرد. هر چند رمان های او چندان خونین نیستند (خودش در یکی از رمان های اش به این نکته اشاره می کند و نوید می دهد آن رمان، «جسدی در کتابخانه» اگر اشتباه نکنم، رمانی پرخون خواهدبود!) و خیابان ها و غریبه ها در آن نقشی ندارند اما تاریخ و تبار یک جنایت را با تمام جزییات اش می سازند. جهان چنان ناامن که عملا برای او و نسل او خطرناک به نظر می رسد و هرکول پوآروی پیر در حال مرگ هم به این نکته در نامه خداحافظی اش به هستینگز به آن اشاره می کند.
دوره پایان روابط و ارزش های شناخته شده آنلگوساکسونی در انگلستان و ظهور ذهن هایی که از کشتن ابایی ندارند. کریستی راوی یک جهان کاملا انگلیسی است با قواعد خاص خودش که سعی می کند برتری اخلاقی اش را به اروپای قاره ای و آمریکا اثبات کند و این جهان در حال عوض شدن است. تغییری آب خون و درد و رنج و کریستی شاهد و ناظر این پوست اندازی خونین و پر سَم است انگار، روان شناسی کشتن یا مُردن. مساله این است.
۰