تاريخ‌نويسی بدون سند

جناب آقاي فريدون مجلسي مطلبي به عنوان نقد مقاله پرفسور يرواند آبراهاميان و بنده در روزنامه اعتماد روز ٢٥ تير ماه، با تيتر «حلقه مفقوده»، منتشر كردند كه از توجه ايشان به مقاله و طرح مباحث سپاسگزاريم. سعي مي‌شود كه به بعضي از نكات ايشان پاسخ دهم.

کد خبر : ۴۱۴۹۷
بازدید : ۱۷۰۲
جناب آقاي فريدون مجلسي مطلبي به عنوان نقد مقاله پرفسور يرواند آبراهاميان و بنده در روزنامه اعتماد روز ٢٥ تير ماه، با تيتر «حلقه مفقوده»، منتشر كردند كه از توجه ايشان به مقاله و طرح مباحث سپاسگزاريم. سعي مي‌شود كه به بعضي از نكات ايشان پاسخ دهم.

در مورد ادعاي آبراهاميان مبني بر تلاش امريكا براي كمرنگ كردن مساله نفت، آقاي مجلسي مي‌نويسد، «اگر در اسناد مثلا از قول رييس سيا آمده بود، «تلاش كنيد مساله نفت را كمرنگ كنيد!» برداشت ايشان درست بود.» در اين مورد آقاي مجلسي اشتباه مي‌كنند، چرا كه دقيقا يكي از مقامات عاليرتبه سرويس سيا به كرميت روزولت نوشته بود كه «تلاش شود كه مساله نفت كمرنگ جلوه داده شود...» (مجموعه اسناد، صفحه ٣٥٣.) اين جاي تعجب نيست چرا كه سرويس‌هاي اطلاعاتي در بخش عمليات رواني يك ماموريت، سعي مي‌كنند كه روايت را وارونه جلوه دهند.

در رابطه با ١٨ كانديداي پيشنهادي (مقامات امريكا در واشنگتن) كه قرار بود جايگزين دكتر مصدق شوند، آقاي مجلسي در مقاله شان مي‌نويسند كه در اسناد اشاره‌اي به ليست نامزدهاي ١٨ نفره سفارت امريكا براي نخست‌وزيري نديدم. يادآور مي‌شود كه اين نكته چندين بار در اسناد به طور مشخص ذكر شده است، به عنوان مثال در نامه واشنگتن به سفارت در روز ١٦ ماه مه ‌١٩٥٢. در ضمن باز در اسناد، در صفحه ٢٣٢ اين نكته موجود است. اضافه مي‌شود كه در اسناد مي‌خوانيم كه سفير هندرسون با نخست‌وزير شدن بعضي از آن افراد در ليست ١٨ نفر مخالفت كرده بود (مثل الهيار صالح.)

در مورد بروز اختلاف بين آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق، آقاي مجلسي مي‌نويسد، «من اثري از اينكه اين اختلاف‌آفريني از طرف سفارت القا شده باشد، برنخوردم.» مجددا يادآور مي‌شود در اين اسناد به نقش سفارت امريكا و سفير هندرسون براي اختلاف اندازي بين آيت‌الله كاشاني و دكتر مصدق مستقيما اشاره شده است.

در اين مورد، در عين حال بايد كه به يك پيش‌زمينه اشاره كرد. بنا به قانون شفافيت در امريكا، بعد از ٣٠ سال، وزارت خارجه بايد كه اسناد مربوط به اتفاقات آن ٣٠ سال گذشته را در اختيار عموم قرار دهد. اين اسناد معروف است به Foreign Relations of the United States) FRUS). وزارت خارجه با يك تاخير طولاني، مجموعه اسنادي در سال ١٩٨٩ را منتشر كرد، ولي آن مجموعه FRUS در حد چشمگيري ناكامل بود كه صنف آكادميسين‌ها و تاريخدانان اعتراض كردند. در نسخه اسناد FRUS منتشر شده ١٩٨٩، هر گاه به دخالت نهادهاي امريكا در امور داخلي ايران اشاره مي‌شد، با قرار دادن چند نقطه... آن مطالب حياتي را سانسور مي‌كرد.

ولي مهم آنكه در مجموعه اسناد FRUS كنوني كه در همين ماه ژوئن ٢٠١٧ منتشر شده، سانسور برداشته شده و اشارات مستقيم به دخالت‌هاي دولت امريكا (سرويس سيا، وزارت خارجه، سفارت در تهران) در امور داخلي ايران هويداست. به همين جهت بسياري از اقدامات سفير هندرسون در تهران پرده برداشته شده است. اين ماخذ در حقيقت به نقش هندرسون در وقايع ٩ اسفند نيز اشاره دارد.

اين مجموعه اسناد وزارت خارجه (FRUS)، دقيقا ١٠٠٧ صفحه است. آقاي مجلسي بنا به اذعان خودشان در مقاله، فقط ٤٠٠ صفحه از آن را مرور كردند. بنابراين، براي خواننده اين سوال پيش مي‌آيد كه چگونه كسي كه فقط نصف مدارك را مرور كرده، در مورد نوشته يك پژوهشگر قضاوت و ارزيابي قاطعانه دارد؟

آقاي مجلسي مي‌گويند كه تحليل پروفسور آبراهاميان از اسناد جديد وزارت خارجه امريكا، فقط «اعتقادات شخصي»اش است. مي‌دانيم كه هر آكادميسين يا تاريخداني ممكن است كه در مسائل اجتماعي/ سياسي آرايي داشته باشد. ولي آبراهاميان نوشته‌ها و تحليلش استناد دارد به مدارك و اسناد مختلف در آرشيوها. تا آن جايي كه من اطلاع دارم، افرادي كه سفر كرده و بعضي از اسناد كودتاي آژاكس را در بعضي از آرشيوها به طور دست اول بررسي كرده‌اند شامل آقاي انور خامه‌اي، دكتر رضا رييس طوسي، دكتر فخرالدين عظيمي و دكتر يرواند آبراهاميان مي‌شوند (در مورد دكتر علي رهنما اطلاعي ندارم.)

ولي در بين همه تاريخدانان و پژوهشگران، يرواند آبراهاميان تنها كسي است كه اسناد آرشيو تاريخي شركت نفت انگليس- ايران (شركت نفت B.P كنوني) را بررسي كرده، كه در كتاب «كودتا» نيز منعكس شده است. در بين همه پژوهشگران، فقط دكتر احمد اشرف و دكتر آبراهاميان فرصت داشته كه در زمان دانشجويي با دونالد ويلبر، مشاور اطلاعاتي سيا و يكي از طراحان سناريو آژاكس، در دانشگاه پرينستون مصاحبه كنند.

در حالي كه آقاي مجلسي در مقاله خود به منابع تاريخي استناد نكرده و به خاطرات شخصي خودشان از وقايع آن ايام ارجاع مي‌دهند- مثل روز ٩ اسفند كه از نزديكي منزل دكتر مصدق عبور كرده بودند. در عين حال، ايشان عقايد شخصي خودشان را بارها در مقاله منعكس كرده‌اند.

به عنوان مثال مي‌نويسند كه «حزب توده كه تا ديروز مصدق را بورژوا و عامل استعمار و امپرياليسم معرفي مي‌كردند، با استفاده از فرصت، براي گرفتن امتياز و تقويت نفوذ خود و تشديد غرب‌ستيزي در ميان ايرانيان، به حمايت از او برخاستند و در قيام ٣٠ تير شركت كردند.»
آقاي مجلسي از كجا مي‌دانند كه حزب توده به خاطر سوءاستفاده از فرصت و غرب‌ستيزي در ٣٠ تير به حمايت از دكتر مصدق برخاستند؟ آيا اين برداشت رهبران جبه ملي يا نظر هواداران آيت‌الله كاشاني بود؟ يا رهبران خود حزب توده اين را گفته‌اند؟ آيا اين برداشت استناد به ماخذي است يا اينكه نظر شخصي خود آقاي مجلسي است؟

در نوشته‌شان، آقاي مجلسي مي‌نويسند كه اگر دولت دكتر مصدق به وسيله كودتاي امريكايي/ انگليسي آژاكس بركنار نمي‌شد، به هر حال امكان داشت كه سرنوشت ادوارد بنش، چكسلواكي را پيدا مي‌كرد. اين يك حدس و گمان است، يك پيش‌بيني (سياسي) و اعتقاد شخصي از طرف خود جناب مجلسي است، كه بازگو‌كننده اتفاقات واقعي و مستند تاريخي كودتا نيست. آيا با گنجاندن چنين گماني در تحليل‌شان، آقاي مجلسي شأن و صدمه تاريخي كودتا عليه يك دولت منتخب مردم- و سرنگوني دموكراسي- را خفيف نمي‌كند؟

آقاي مجلسي مي‌نويسند كه «پيروان آيت‌الله كاشاني كه از توسعه نفوذ و آزادي فعاليت حزب توده نگران بودند و به همين دليل از دكتر مصدق كه آنان را سركوب نمي‌كرد رنجيده بودند» و حمايت‌شان را از وي قطع كردند. بر همه روشن است كه به خاطر تعهد راسخش به آزادي احزاب و مطبوعات، دكتر مصدق هيچ حزبي را سركوب نمي‌كرد و‌گرنه او «مصدق» نمي‌شد.

در جايگاه نخست‌وزيري، دكتر مصدق اظهار داشته بود كه قانون اساسي به وي اجازه نمي‌داد كه حزب توده يا هر حزب مخالف را تعطيل كند. در اين رابطه، يادآور مي‌شود كه پس از كسب سمت نخست‌وزيري، نخستين بخشنامه صادر‌شده از دكتر مصدق به شهرباني (با رونوشت به دادگستري)، تاكيد به آزادي بيان داشت و اينكه مطبوعات به خاطر انتقاد يا دشنام به مقام رييس دولت به هيچ‌وجه تحت‌تعقيب قرار نگيرند.
در آن دوره سانسور مطبوعات در قلمروي كار شهرباني بود و مسووليت آن با شخصي به نام «محرم علي‌خان» بود كه به وسيله دكتر مصدق بركنار شد. بايد متذكر شد كه درراستاي تمركز بر مبارزات ضداستعماري، آيت‌الله كاشاني از درخواست فداييان اسلام مبني بر اجراي مو به موي احكام شريعت به وسيله دولت، حمايت نكرده بود.

تلاش امريكا براي اختلاف‌اندازي بين دكتر مصدق و روحانيون از مانور‌هاي اصلي پروژه آژاكس بود كه در گزارش دونالد ويلبر هم از آن پرده‌برداري شده بود (رجوع كنيد به مقاله نگارنده در دو ماهنامه چشم‌انداز ايران، شماره ١٨، بهمن ١٣٨١.) بعد از انتشار اسناد جديد وزارت خارجه امريكا در ژوئن، مارك گازيوروفسكي مقاله‌اي در مورد شبكه محرمانه TPBEDAMN در سايت مركز ويلسون منتشر كرد.
آن واژه مخفف «Toudeh Party BeDamn به معني «حزب توده لعنت شود.»(١) اين شبكه مذكور به وسيله سرويس سيا در ايران پايه‌گذاري شده بود. در اين مقاله، گازيورفسكي با استناد به اسناد وزارت خارجه توضيح مي‌دهد كه چگونه اين شبكه محرمانه جاسوسي به اسم حزب توده به آيت‌الله بروجردي حملاتي مي‌كرد.

آقاي مجلسي القا مي‌كنند كه در دوره ملي كردن صنعت نفت، نخست وزير مصدق موافقت نكرده بود كه براي تاسيسات نفتي انگليس در كشور، غرامت پرداخته شود. ولي اين‌طور نيست، بنا به اسناد وزارت خارجه و همان اسناد آرشيو شركت نفت انگليس- ايران، دكتر مصدق در مذاكرات اعلان كرده بود كه دولت ايران حاضر به پرداخت غرامت به قيمت منصفانه بازار روز است، ولي براي تخمين غرامت، شركت نفت انگليس ارقام نجومي در خواست كرده بود، با اين نيت كه جلسات مذاكرات به نتيجه نرسد.

آقاي مجلسي مي‌نويسند كه، برخلاف حمايت‌شان در قيام ٣٠ تير، «صفوف فشرده» حزب توده در روز ٢٨ مرداد براي دفاع از دولت دكتر مصدق به صحنه نيامد. به عبارتي ايشان القا مي‌كند كه در روز كودتا حزب توده نقش تخريبي داشت.

ولي اين صحيح نيست. در حقيقت، نيروهاي ملي و حامي دكتر مصدق هم به صحنه نيامده بودند چرا كه براي جلوگيري از ادامه بحران و آشوب در شهر در آن مقطع، دولت دستور داده بود كه حاميان دولت در خيابان‌ها به تظاهرات دست نزنند. موضع حزب توده نسبت به دولت دكتر مصدق قبل از ٣٠ تير كاملا قابل انتقاد و محكوم است، ولي حزب توده از اجزا و عوامل توطئه كوتاي ٢٨ مرداد نبود و القاي چنين نكته‌اي از نظر تاريخي صحيح نيست. در اين رابطه خاطرنشان مي‌شود كه پروفسور آبراهاميان در مقاله مذكور به اجزا و عواملي كه در پروژه آژاكس به طور مستقيم دست داشتند، پرداخته است.
ولي وي در كتاب «كودتا» (ترجمه دكتر علي بهفروز، انتشارات صمديه) به طور مفصل در مورد حزب توده و ارزيابي سرويس سيا از توانايي حزب توده نوشته است. به عنوان انگيزه كودتا، مساله نفت كم اهميت نبوده. در اسناد به اين نكته بر مي‌خوريم كه نخستين طرح كودتا براي سرنگوني دولت دكتر مصدق، به وسيله آقاي Max Thornburg در ماه آگوست ١٩٥٢ تهيه شده بود (رجوع به اسناد جديد وزارت خارجه FRUS.) (٢) در حقيقت، اين شخص، آقاي ماكس ثورنبرگ، يكي از مقامات شركت‌هاي نفتي امريكا بود كه به وزارت خارجه و سيا مشاوره مي‌داد.
ثونبرگ تا حدي منتقد شركت نفت انگليس بود، ولي ملي شدن صنعت نفت ايران را مخالف منافع نفتي امريكا مي‌ديد و به همين جهت پيشنهاد كودتا داده بود. در زمان دولت رزم‌آرا، وي به عنوان يك مشاور نفتي به وسيله دولت رزم‌آرا استخدام شده بود، غافل از اينكه وي به وزارت خارجه امريكا گزارش مي‌داد.

منابع:
١- مقاله مارك گازيوروفسكي در سايت مركز ويلسون در مورد شبكه محرمانه TPBEDAMN
https: //www. wilsoncenter. org/blog-post/the-cias-tpbedamn-and-stay-behind-
operations-iran
٢- طرح پيشنهادي كودتا از طرف يك مقام نفتي، به نام Max Thornburg - در اسناد جديد:
https: //history. state. gov/historicaldocuments/frus١٩٥١-٥٤Iran/d١١۸
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید