کسبوکار موروثی سیاستمداران ایرانی
مباحثی که امروز بر سر جوانگرایی و پیرگرایی سیاستمداران ایران مطرح است، این پرسش را طرح میکند که در تاریخ ایران معاصر سیاستمداران چگونه با مقوله جوانی و پیری برخورد کردهاند؟ و آیا مقوله سن همچون مقوله جنس به سنتهایی از قبیل پدرسالاری تقلیل داده شده است؟
کد خبر :
۴۳۷۷۸
بازدید :
۱۴۷۳
«در رژیم قدیم اعطای لقب و ارجاع خدمت مقید به سن و سال نبود و بعد از فوت پدرم که بیش از ١٢ سال نداشتم ناصرالدینشاه به من لقب داد١، چه بسیار از مشاغل که شاه در حیات رجال و یا در مماتشان برای قدردانی به اولاد آنها محوّل میکرد و چنانچه بهواسطه صغَر سن نمیتوانستند متصدی کار بشوند پدر و در نبودن او شخص دیگری کفالت میکرد تا آنها بتوانند خود انجام وظیفه کنند»,٢
مباحثی که امروز بر سر جوانگرایی و پیرگرایی سیاستمداران ایران مطرح است، این پرسش را طرح میکند که در تاریخ ایران معاصر سیاستمداران چگونه با مقوله جوانی و پیری برخورد کردهاند؟ و آیا مقوله سن همچون مقوله جنس به سنتهایی از قبیل پدرسالاری تقلیل داده شده است؟ دیدگاه جامعهشناسانه «سن» را یک مقوله اجتماعی در نظر میگیرد نه یک مقوله زیستی و بیولوژیکی.
در دنیای امروز دوره جوانی مدتزمانش طولانیتر شده است و شروع و پایان آن برای افراد مختلف زمان مشخصی ندارد. جوان در علم امروز یک پرسش است؛ جوان هم پرسش فلسفه است، هم پرسش جامعهشناسی است و هم پرسش سیاست.
در آغاز مشروطه هدف انقلابیون این بود که چهرههای جدیدی را جایگزین رجال قدیمی کنند بنابراین رجال باسابقه را از کار برکنار کردند ولی این کار ادامه نیافت و خیلی زود، حتی به رجال منفور یا آنهایی که مورد سوءظن بودند مسئولیتهای حساس و مشاغل مهمی واگذار شد و دلیل آن احتیاج مبرمی بود که مشروطهخواهان به تجربه، کاردانی، ثروت و نفوذ رجال قدیمی داشتند، درحالیکه اعتماد چندانی به یکدیگر نداشتند و گاه «رجال قدیمی با جوانان و افرادی که از طبقه اعیان نبودند همکاری نمیکردند»,٣
در پنج دوره اول مجالس قانونگذاری پس از انقلاب مشروطه افراد جوانتری مقام نمایندگی را احراز کردند و در دورههای بعدی بسیاری از همین افراد جوان چند بار در مقام خود ابقا میشدند تا به سن بالاتری میرسیدند. در دوره سوم قانونگذاری ٥٦ درصد از نمایندگان در بازه سنی ٣٠ تا ٤٠ سالگی بودند و در همان دوره فقط سه درصد از نمایندگان بالای ٦٠ سال داشتند اما بهتدریج آمار سن نمایندگان معکوس شد تا اینکه در مجلس بیستم فقط ١٩ درصد از نمایندگان در بازه سنی ٣٠ تا ٤٠ سالگی بودند و ١٣ درصد از آنان بیش از ٦٠ سال داشتند,٤
طبقات ممتاز از طریق نزدیکی با دربار، روابط خانوادگی، ازدواج، ارتباط و دوستیهای خصوصی و دسیسه و زدوبند، به قدرت میرسیدند و در نتیجه همان مسائل دوره استبداد، یعنی تزلزل، بحران، هرجومرج و عدم اعتماد به دیگری در فضای سیاسی کشور حاکم بود,٥ اساس این ساختار بر روابط پدرسالاری و خصوصی برقرار بود؛ زدوبندهای دوستانه، دشمنیهای خانوادگی یا شخصی، رقابت و کارشکنی، روال عادی کار محسوب میشد که رجال به وسیله آن بر سر قدرت میماندند یا سقوط میکردند. قرابت با شاه یا شاهزادگان یا صدراعظم و وزرا نیز نقش مهمی در زندگانی طبقه حاکم داشت. این رابطهها اغلب مستلزم رقابت، ستیزهجویی و توطئهچینی بود.٦
مطالعاتی که تاکنون با پرسشهایی درباره متغیر سن در میدان سیاسی انجام شدهاند، نشان دادهاند که در تاریخ معاصر ایران بهویژه پس از انقلاب مشروطه تلاش برای ورود جوانترها به میدان سیاسی در ایران آغاز شد و حضور جوانترها با روزنامهنگاری و سرودن اشعار حماسی و انقلابی و شرکت در تظاهرات و تحصنها و احزاب پررنگ شد و پس از انقلاب مشروطه، در احزاب و بهویژه در مجالس قانونگذاری، جوانترها به شکل رسمی وارد میدان سیاسی شدند و مسئولیتهای سیاسی را برعهده گرفتند.
در روزهای اول مشروطه محمد مصدق در ٢٤سالگی تلاش میکند به نمایندگی یکی از طبقات وارد مجلس شود اما اعتبارنامه او مورد اعتراض قرار میگیرد و میرزا جوادخان مؤتمنالممالک نماینده کرمان که تاریخ وفات وکیلالملک والی کرمان و شوهر اول مادر مصدق را میدانست، استدلال کرد که اگر مادر مصدق بلافاصله پس از چهار ماه و ۱۰ روز عدّه قانونی با پدرش ازدواج کرده باشد و محمد مصدق نه ماه بعد از آن متولد شده باشد، باز ٣٠ سال ندارد و محمد مصدق به دلیل سن کمتر از ٣٠ سال وارد مجلس نمیشود، اما موقع انتخابات دوره شانزدهم تقنینیه طبق آن شناسنامه سن مصدق از ٧٠ تجاوز میکرد، مصدق عکس سنگ قبر مرحوم وکیلالملک کرمانی که تاریخ وفاتش با تمام حروف روی آن منقور است را به وزارت کشور میفرستد و با همان دلیل که مؤتمنالممالک ثابت کرده بود که ۳۰ سال ندارد، ثابت میکند که سالش از ۷۰ کمتر است و اعتبارنامه مصدق صادر میشود٧.
رجال جوان، ساختار کهنه
با اینکه محمد مصدق در جوانی به خاطر داشتن سن کمتر از حدی که قانون تعیین کرده بود، از نمایندگی مجلس بازمیماند اما تیمورتاشِ ٢٦ساله در همین جدال پیروز و وارد مجلس میشود، تیمورتاش پس از خاتمه جلسهای که به دلیل سنش با درخواست نمایندگیاش مخالفت شد، فورا پیک تندرویی را نزد پدر خود فرستاد و از وی خواست یک استشهاد محلی تهیه کند و شهود در آن بنویسند که سن معززالملک ٣٠ سال تمام است.
پدرش در حوزه حکومت خود سلطه کامل داشت و این امر را با عدهای از بزرگان قوم در میان گذاشت و همگی آمادگی خود را برای این شهادت غیرواقع اعلام کردند؛ کمیسیون نیز استشهاد را پذیرفت؛ زیرا امضاکنندگان مردان معتبری بودند و در صحت نوشته آنها تردید روا نبود و اعتبارنامه تیمورتاشِ جوان به تصویب رسید٨.
کرومیت روزولت هم درباره مصدق مینویسد: «نخستوزیر برحسب اینکه بخواهد خود را پیر یا فرتوت معرفی کند تاریخ تولد خود را گاهی ١٢٥٠ و گاهی ١٢٦٠ اعلام میکند»,٩
این جدلها نشان میدهد که تا چه حد مرز سن و سال در دنیای سیاست دلبخواهی و قابل دستکاری بوده است. درواقع سنی که در آییننامهها، نظامنامهها و قوانین اساسی برای ورود به میدان سیاسی و داشتن حق مشارکت سیاسی در سطوح مختلف تعیین میشود، یک نوع هدف استراتژیک برای «در شمارآوردن» یا «در شمارآمدن»، «فهرستکردن» و «ملحقشدن» است و حالت خاصی از مبارزه اجتماعی، یعنی حالت معینی از توزیع امتیازها و اجبارهاست. این تغییر (٣٠سالهبودن) که به لحاظ منطقی کاملا درست به نظر میرسد، به لحاظ جامعهشناختی بیمعناست.
در اینجا محدودهها، مرزهایی هستند که فرد با تمام قوا به آنها حمله یا از آنها دفاع میکند؛ نظامهای طبقهبندی که این مرزها را تثبیت میکنند بیش از آنکه ابزارهای شناخت باشند ابزارهای قدرت هستند که به کارکِردهای اجتماعی متصلاند و آشکار یا نهان در پی برآوردن منافع یک گروه هستند.
سن در اینجا موضوع دستکاری است، قوانین ازسوي گروه مسلط در میدان سیاسی تصویب میشود؛ گروه مسلطی که این نظامنامهها را مینویسد و بسته به منافع سیاسی آنها را تغییر میدهد، گروه مسلطی که استشهاد غیرواقع امضا میکند تا تیمورتاشِ ٢٦ساله را با هدف «الحاقکردن» او به قدرت، ٣٠ساله جلوه بدهند؛ گروه مسلط در میدان سیاسی تعیین میکند چه کسی چندساله است و چه کسی حق ورود به میدان را دارد.
موشهایی که شیر شدند
پس از ورود به میدان سیاسی، مبارزه درون میدان با دیگر بازیگران برای حفظ و ارتقای پایگاه آغاز میشود. وثوقالدوله در پاسخ به کسانی که از بعضی کاندیداهای ضعیف وکالت برای نمایندگی در مجلس دفاع کردند و استدلالشان ضعیفکردن مخالفانِ درون مجلس بود، گفت: «این شیرهای بالای سر درِ مجلس شورای ملّی خاصیتی دارند که اگر یک موش از زیر آن بگذرد و داخل صحنه مجلس و سالن رأی شود، فردا تبدیل خواهد شد به یکی از همان شیرهایی که بالای «عدلِ مظفر» ایستادهاند و از آن دفاع میکنند.»١٠
مسئله اصلی قدرتی است که بهواسطه داشتن مقام نمایندگی مجلس فارغ از جوانی یا کهولت به فرد منتقل میشود. در متن استعفای رضاشاه ٦٤ ساله و تفویض سلطنت به پسر ٢٢ سالهاش در شهریور ١٣٢٠، رضاشاه نوشت: «من ناتوان شدهام و حس میکنم وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور بپردازد».
گفته شده این متن به وسيله محمدعلی فروغی نوشته شده است و اسناد و وقایع تاریخی نشان میدهند که این جابهجایی قدرت دلایل سیاسی دارد و بههیچوجه مسئله مملکتداری پیری پدر و جوانی پسر نیست. افرادی که در تاریخ معاصر ایران در میدان سیاسی نقش ایفا کردهاند بهواسطه «صلاحیتهای سیاسی» که از طریق طبقه اجتماعی و شرایط خانوادگی کسب کردهاند، موفق شدند به میدان سیاسی وارد شوند؛ صلاحیتهایی مانند نوشتن، نقدکردن، سخنرانیکردن و خود را محقدانستن و دقیقا خود را صاحب حقِ سخنگفتن دانستن!.
قلمی که به اندازه یک ارتش بود
حسین فاطمی متعلق به یکی از خانوادههای سرشناس و بانفوذ نایین بود و این راه را برای ورود به میدان سیاست برای فاطمی هموار میکرد و علاوه بر این به نقل از دکتر مصدق: «قلم دکتر فاطمی به اندازه یک ارتش به ما یاری و کمک میدهد,١١» محمدتقی بهار نیز مینویسد: «از آغاز مشروطیت به سبب انس و آشناییاي که پدرم با فکرهای تازه پیدا کرده بود به مشروطه دلبستگی پیدا کردم.»١٢ و سید ضیاءالدین 30 ساله که بر زبانِ سیاسی فضای پس از مشروطه مسلط است، با استفاده از تندنویسی و انتقاد از شرایطِ پیش از انقلاب و پس از آن، با رجال قدیمی مبارزه میکند١٣ و در برههای از تاریخ که رجال قدیمی آمادگی پذیرش مسئولیت نخستوزیری را در خود نمیبینند او خود را شایسته داشتن عقیده، مقام و حقِ سخنگفتن در میدان سیاسی میداند. پس از شهریور ٢٠ و اشغال ایران از سوی متفقین، پادشاه دستبهدامان محمدعلی فروغی میشود و حبیب یغمایی میگوید یک روز خدمت فروغی بودم و گفتم: «حضرت اجل، مردم به شما خوشبین نیستند و از مماشات با متفقین بد میگویند، خوب است برای حفظ نام نیک خود و آرامش خیال در سر پیری، این مقام را ترک کنید. فروغی پاسخ میدهد: فرزند، تو اشتباه میکنی. اتفاقا همین امروز روز ریاست وزرای من است. مملکت ٦٠ سال به من نان و آب داده که در چنین روزی به کار آیم. اگر من بهعنوان حفظ ظاهر و عوامفریبی و پیری شانه خالی کنم، معلوم نیست دیگری چگونه قراردادی با متفقین خواهد بست»,١٤
با توجه به اسناد تاریخی، میتوان این فرض را تأيید کرد که بیش از آنکه جوانی و پیری برای سیاستمداران «مسئله» باشد، «دستاویز» است؛ دستاویزی است برای کنترل نیروهای سیاسی درونِ میدان و حمله و دفاع از جایگاههای افراد در میدان سیاسی. درواقع عوامل دیگری تعیین میکند که چه کسانی به جایگاههای سیاسی دست یابند و چه کسانی حذف شوند. جوانبودن و پیربودن در میدان سیاسی محلی از اعراب ندارد.
دادههای تاریخی و مطالعه بازیها و استراتژیهای درون میدانِ سیاسی ثابت میکند در مسئله سن در سیاست با موانع ساختاری مواجه هستیم و اولین مانع عدمتشخیص خودِ مسئله است؛ برای افرادی که باید سن مسئله باشد، سن دستاویز مذاکراتِ درون میدان است و برای افراد خارج از میدان سیاسی کاربرد زمانی و مکانی و گاه تفریحی را -به سخرهگرفتن سیاستمداران پیر- دارد و چندان جدی گرفته نمیشود.
جوانگرایی موروثی
دستیابی فرزندانِ صاحبان قدرت به مناصب سیاسی از جانب صاحبان قدرت حمایت و تأیید میشود و در ظاهر به جوانگرایی تعبیر میشود و ابقای مکرر پیرترها در مقامهای سیاسی به شکل ساختاری ادامه پیدا میکند. پس از انقلاب اسلامی سیاستمداران جوان بسیاری بر سر کار آمدند؛ چون رجال قدیمی منفور و از کار برکنار شده بودند؛ اما تفاوتی که دوران پس از انقلاب اسلامی با دوران پس از مشروطه دارد، این است که رجال قدیمی به صحنه سیاست بازنگشتند و همان جوانانی که بعد از انقلاب مقامهای سیاسی را بر عهده گرفتند، به شکل مرتب در مقامهای مختلف ابقا شدند تا امروز که جوانان انقلابی به مردان ٧٠ و ٨٠ساله در میدان سیاسی تبدیل شدهاند که ابقای آنها در مقامهای مختلف تا زمان پایان حیات ادامه دارد و نیروهای جوانتر یا از وارثان خونی این صاحبانِ قدرت هستند یا بیش از اینکه برآمده از برنامههای جوانگرایی دولتها باشند، برآمده از موقعیتشان در جامعه هستند و نقش پروپاگاندا را برای دولتها و احزاب دارند.
در واقع این ساختار به طور جدی به چالش کشیده نمیشود، کشمکشهای بین دو گروه سیاستمدارانِ جوانتر و پیرتر فریبنده است؛ این کشمکشها حتی در شدیدترین شکل آنها به بازتولید مداوم میدان کمک میکند و هر دو گروه منفعتی قطعی در این میدان دارند؛ گویا همچنان بر همین عهد هستیم که «در ایران وزارت، منصب و لقب در وقت تولد از شکم مادر با مولود میآید و با شیر اندرون میشود و لذا تمام این حالات که شامل هرکدام هست اصلا و مطلقا تغییرپذیر نیست»,١٥
١- محمد مصدق در ١٢سالگی لقب «مصدقالسلطنه» و شغل مستوفی دریافت کرد. مستوفی، حساب درآمدها و هزینهها را نگه میداشته است، درواقع مستوفی قاجار مسئول جمعآوری مالیاتها بود.
٢- مصدق، ١٣٧٩، خاطرات و تألمات مصدق، ص ٥٤
٣- اتحادیه، ١٣٧٥، مجلس و انتخابات، از مشروطه تا پایان قاجاریه، ص ١٩
٤- شجیعی، ١٣٤٤، نمایندگان مجلس شورای ملّی در بیستویک دوره قانونگذاری (مطالعه از نظر جامعهشناسی سیاسی)
٥- اتحادیه، ١٣٧٥، مجلس و انتخابات، از مشروطه تا پایان قاجاریه، ص ٢٠
٦- اتحادیه، ١٣٧٥، مجلس و انتخابات، از مشروطه تا پایان قاجاریه، ص ١٧
٧- مصدق، ١٣٧٩، خاطرات و تألمات مصدق، صص ٥٨-٦١
٨- عاقلی، ١٣٧٧، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران، صص ٣٢-٣٠
٩- روزولت، ١٣٩٤، کودتا، خاطرات کرومیت روزولت از کودتای بیستوهشت مرداد، ص ١٠٥
١٠- باستانیپاریزی، ١٣٨٥، هواخوری در باغ، صص ٣٩٠ - ٣٩١
١١- ناظم، ١٣٨٨، سیدحسین فاطمی و تحولات سیاسی ایران، ص ٨٩
١٢- بهار، ١٣٧١، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران انقراض قاجاریه، ص الف
١٣- نجمی، ١٣٧٠، از سیدضیا تا بازرگان، ص ٧ - ٨
١٤- باستانیپاریزی، ١٣٨٥، هواخوری در باغ، صص ٣٨٣ -٣٨٤
١٥- منصوره اتحادیه به نقل از محمدمهدی شریفکاشانی یکی از روحانیون زمان مشروطه، ١٣٧٥، ص ٢١
۰