کلنل؛ رخداد و فرجام مشروطهخواهی
کلنل یک روایت خام و استاندارد از مشروطهخواهی نیست. این درام بین هنر و تاریخ، ما را با پرسشهای مختلفی در راستای حقوق شهروندی، عبور از سنتها، سیاست و مدرنیته روبهرو میکند؛ این تراژدی واقعیتگرا عنصر عاطفه را همپای اندیشه نشان میدهد. عشق در آن فضای سرد سیاستزده سمبولیک است و پری نمادی از مهر به میهن.
کد خبر :
۴۶۱۸۸
بازدید :
۱۵۹۲
این قرن زن است و میزاید.. آیا میخواهید مادر خود را انکار کنید؟ {ژان پل سارتر-گوشهنشینان آلتونا}.
کلنل به کارگردانی خیرالله تقیانیپور، در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه است. این متن ایرانی به صورت آزاد، برداشتی از جنبش مشروطهخواهی دارد. دغدغههایی نظیر عشق، سیاست و رنج را نشان میدهد و آنها را به پرسش تبدیل میکند.
بومیبودن درام، اتصال دیالوگها به فخر کلامی قجر و رویکرد به عصر جدید در دل جامعه سنتی مخاطب را به سوژههایی نظیر سیاست، عبور از توصیف خام تاریخ و فراروی از متن ارجاع میدهد. با مبدلشدن متن به ضدروایت و خروج از سیر روایی فاصلهگذاری موفقی را شاهدیم.
دکور متقارن ساخته شده و تقارن صحنه را نیز حفظ کرده و مرکزیت دارد. حتی روی سکون و حرکت پرسوناژها تأثیر مستقیم گذاشته است. گویا بازیها نه بر مبنای صحنه که بر مبنای دکور شکل گرفتهاند.
در بعضی پردهها به علت کثرت پرسوناژها، تعادل صحنه نیز بر مبنای دکور رعایت میشود. بازیهای فنی و بحرانی شهرام حقیقتدوست و مونا فرجاد (که شخصیتهای اصلی در نمایش بودند) باعث میشود تا این فنون بهکاررفته از سوی کارگردان از چشم مخاطب دور بماند. اما کاراکترهای نزدیک به تیپ که مفاهیم انتزاعی را منتقل میکردند در افشای رابطه فرم و محتوا کوشا بودند.
عزیز در پی حاکمیت تهران است و دخترعموی خود پری را میخواهد. اما پری دلبسته سیداوسط (از شاگردان سیدجمال واعظ در جنبش مشروطه) است. عینالدوله و فرامین حکومتی باعث میشوند که عزیز بهخاطر بهچنگآوردن محبوب خود، سیداوسط را گرفتار حکومت و طناب دار کند. در نهایت پری زیر بار غصهها و تهمتها از عزیز برای همیشه گریزان میشود.
اگر خردهروایت اُرینب بهعنوان رمزگذاری در سطح کار مخفی میشد، مخاطب میتوانست آن را از اکتشافات خود محسوب کند، اما کارگردان این اجازه را از مخاطب گرفته است. ارتباط بینامتنی با آن روایت آنقدر واضح بود که نیاز به واگویه و نمایاندن و تکرار نداشت.
کلنل یک روایت خام و استاندارد از مشروطهخواهی نیست. این درام بین هنر و تاریخ، ما را با پرسشهای مختلفی در راستای حقوق شهروندی، عبور از سنتها، سیاست و مدرنیته روبهرو میکند؛ این تراژدی واقعیتگرا عنصر عاطفه را همپای اندیشه نشان میدهد. عشق در آن فضای سرد سیاستزده سمبولیک است و پری نمادی از مهر به میهن.
چگونه میشود شخصیتی مانند عزیز به جای قهرمانشدن و نمایندگی طبقه محروم به عامل دولت فاسد بدل میشود؟ از منظر مارکس به محبوب خود نگاه کند و عشق را با عشق مبادله کند؟ اگر بخواهیم به رابطه و قیاس فاکتورهایی مانند سقوط و تحقیر در این متن بپردازیم، به سوژههای فلسفی و پژوهشهای گستردهتری نیازمندیم.
نمادهایی مانند الگوپذیری، خروج از وضعیت اکنون، عصیان، فرمانهای دروغین و سیاستزدگی از اعتبار خاصی در فرامتن برخوردار بودهاند و گرههای اصلی متن هستند. کوچ ایرانیان به جمهوریخواهی از اهرمهای قابل بررسی در این متن است. مشروطهخواهی یعنی برابری تمام افراد جامعه -از هر طبقهای که باشند- در ساحت شهروندی.
والتر بنیامین میگوید: سیاست، حضور ذهن در صحنه تاریخ است. اگر قول او را بپذیریم یعنی انبوهی از رخدادها به کمک تعبیرها همیشه در حال بازسازی هستند. مسئله اینجاست که شناخت دورههای رو به زوال و انحطاط زمان میبرد.
پس آگاهی رخ نمیدهد مگر آنکه وقایع در ظرف هنر منتشر شوند. کلنل نگارش یک نهضت و دغدغههای ناسیونالیستی نیست، بلکه مسئله آن گره حقیقت و تاریخ است؛ تاریخی که بخشی از آن حماقت مشاهیر و بخش دیگرش ستمگریزی است. اینگونه نمایشها همراستا با کار مورخان هستند. کار مورخ بدلکردن لحظههای ازدسترفته و بینامونشان گذشته است. اگر تاریخ ستمدیدگی به بحث روز بدل شود، مورخ کار خود را کرده است.
قرینه این موضوع در عشق رخ میدهد. عشق به گذشته و آینده روشنایی میدهد و حوادث در پرتو این رخداد از نو روایت میشود. گویا گذشته هنوز دستاندرکار رخدادی است و عطش روایتشدن دارد. خروج از نگاههای فرسوده، بازگشت اعتبار انسانی به زن، دلالتهای فمینیستی، استدلالهای رو به آینده و ترسیم افق انسانی، بینامتن این نمایش محسوب میشوند.
دولتمردان در توسعه مشروطهخواهی و موجسواری کوشا بودهاند. آنان همواره از ترس بالاآمدن مشروطهخواهان سعی داشتهاند که عقب نمانند. سیدجمال واعظ بهعنوان نشانهای بنیادین در متن، مخاطب را به واکاوی و قرائت دوباره نهضت مشروطه سوق میدهد. خوانش فرامین عینالدوله یعنی اضطراب حاکم بر صحنه.
تهران به دست مشروطهخواهان فتح میشود. عناصر مستبد و وابستگان به حکومت فرسوده قاجار سزای عمل خود را میبینند. عزیزخان نیز باعث قتلهایی شده تا به مقاصد خود برسد.
پری، دالهای فمینیستی از منظر ژاکلاکان را به مخاطب خاطرنشان میکند. او از دوره پدرسالاری عبور کرده و از مردشدن نیز گذشته. به دوره سوم فمینیسم یعنی خوانشگر مقاومت پای گذاشته است. از این جهت عزیز در نهایت به دست زنی کشته میشود تا بیداری زنان ایرانی نیز اعلان شود.
پری در اصل راوی کار محسوب میشود و میداند همگونی با وضع موجود یعنی سرخوردگی. سرانجام تا چوبه دار مشروطهخواه قلبش را همراهی میکند و میل به سازگاری را از دست میدهد.
رخداد و فرجام دو مقوله فلسفی هستند که واسط بین بازی و درام بودند. بازیگران این نمایش توانسته بودند از تسلط درام بر خود خارج شوند و مخاطب را با یک نمایش بازیمحور روبهرو کنند.
۰