مقطع حساس کنونی
کمبود آگاهی در تربیت فرزند، نبود تعامل و شناخت از رفتارها با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم، نتیجه خوبی در جامعه ندارد. مورد دیگر استرسهای زیادی است که در جامعه ما وجود دارد. جامعه ما سالها یا شاید نزدیک به نیمقرن است که در مقطع حساس کنونی قرار دارد.
کد خبر :
۴۸۵۶۵
بازدید :
۲۵۶۳
نخستین آشنایی و دیدارم با روانشاد دکتر «افشین یداللهی» در پاییز دو دهه پیش، یعنی سال ١٣٧٦ در منطقه قلعهحسنخان (شهر قدس)، از مناطق کمبرخوردار اطراف تهران بود. سال دوم دانشگاه بهعنوان پژوهشگر در شرکت «داروهای گیاهی باریج اسانس»، مشاور علمی بودم که به سبب فعالیت کاریام با این انسان متعالی در مطبی ساده و بیآلایش آشنا شدم.
او در این مطب ساده، به مردم نیازمند این شهر، عاشقانه خدمت میکرد. روح بلند و آرامش روان او همیشه برای من آموزنده بود. با سریال «شب دهم» و ترانههای آثار خواجهامیری از درون وجودش بیشتر آگاه شدم. یکبار هم سال ٨٢ بود که برای انجام یک مصاحبه، به منزل او در شهرک اکباتان رفتم که در آنجا با پدرومادرش زندگی میکرد.
این اواخر هم بیماران متعددی را به او معرفی میکردم که همانند همان سالهای دور با آرامش و دلسوزی خاصی پذیرای مراجعان بود. خبر باورنکردنی سانحه رانندگی و مرگ او در نخستین ساعات صبحگاهی آخرین روزهای سرد زمستان سال ٩٥ روح و جسم همه کسانی را که از دور و نزدیک با «افشین یداللهی»، کارها، درمان و خدمات او آشنایی داشتند، منقلب کرد. بدین شکل «افشین یداللهی»، شعرها و کارهایش در اذهان بسیاری از علاقهمندان شعر و ترانه، آواز و هنر و بهویژه همکاران و پزشکان، جاودانه و ابدی شد.
آنچه میخوانید آخرین گفتوگوی رسمی و منتشرنشده من با زندهیاد «افشین یداللهی» بود که بهانهای است برای یادآوری خاطرات این انسان نازنین و روانپزشک ارزشمند در سالروز تولدش. در این گفتوگو پیامدهای صنعتیشدن جوامع بر روابط بینفردی در خانواده و اجتماع مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
آمار اختلالات روانی در ایران و دنیا چگونه است؟
آمار بیماریهای روانی در همه دنیا تقریبا یکسان است. طبق آمار سازمان جهانی بهداشت، یکچهارم مردم دنیا درگیر مشکلات روانپزشکی هستند. درواقع، در مجموع ٢٥ درصد مردم دنیا به بیماریهای روحی و روانی مبتلا هستند. اما نمیتوان با دقت گفت: در ایران کدام بیماری روانی بیشتر نمود دارد.
آمار اختلالات روانی در ایران و دنیا چگونه است؟
آمار بیماریهای روانی در همه دنیا تقریبا یکسان است. طبق آمار سازمان جهانی بهداشت، یکچهارم مردم دنیا درگیر مشکلات روانپزشکی هستند. درواقع، در مجموع ٢٥ درصد مردم دنیا به بیماریهای روحی و روانی مبتلا هستند. اما نمیتوان با دقت گفت: در ایران کدام بیماری روانی بیشتر نمود دارد.
اما برای مثال میتوان گفت: افراد در برهههای زمانی خاصی مانند زمان جنگ (که اتفاق مهمی است و تبعات سنگینی دارد)، یا در مناطق خاص (مثلا کشوری که حوادث غیرمترقبه در آن زیاد است)، افراد بیشتر دچار اختلالات پس از سانحه میشوند. البته این مشکلات و اختلالات مربوط به همه کشورها میشود و نمیتوانیم بگوییم فقط مردم ایران به این اختلالات مبتلا هستند، اما میتوان گفت: بهدلیل ازدیاد این اتفاقات ممکن است مشکلات بیشتر باشد.
وضعیت روابط خانوادگی چگونه است؟
درباره اختلافات زناشویی و اختلال در روابط بینفردی (که البته فقط مربوط به ایران نیست)، میتوان گفت: در ایران روابط خانوادگی و فرهنگی تأثیر بسیار نزدیک و طولانیمدتی در شکلگیری روان افراد دارد، بنابراین این مشکلات بیشتر نمود پیدا میکند. گفتنی است این مهم بهدلیل ناآگاهی مردم ایران از تأثیری است که اتفاقات دوران کودکی، نوع تربیت والدین و نوع تعریف جامعه میتواند بر شکلگیری روان یک کودک داشته باشد.
علت اختلالات روانی در بین مردم چیست و ریشه آن از کجاست؟
بههرحال یک کودک زمانی که میخواهد وارد جامعه شود، از زمان بهدنیاآمدن و حتی قبلتر از آن، تحتتأثیر عوامل محیطی است، یعنی تحتتأثیر پدرومادری که او را بهدنیا میآورند، خانوادهای که در آن شکل میگیرد و همکلاسیهایش قرار دارد و سپس از جامعه تأثیر میگیرد. در واقع شخصیت و تصویری را که از خود دارد، از این عوامل میگیرد.
در نتیجه شخصیت فرد شکل گرفته و نوع تعاملاتش با دنیای بیرون را میسازد؛ بنابراین جوانی که وارد جامعه میشود، به برقراری تعامل تمایل دارد. اما سؤالی که مطرح میشود این است که چرا فرد دچار استرس، مشکلات عاطفی و اختلالات دیگر میشود. پاسخ این پرسش ریشه در همان دوران کودکی دارد. مسئله مهمی که وجود دارد این است که مردم ما به تأثیرگذاری این مسائل چندان واقف نیستند.
در واقع خانوادهها از نوع تربیت کودکانشان آگاهی کافی ندارند و این به تصویری که کودک از خود میسازد، لطمه میزند. برای مثال رسیدگی بیشازحد به یک کودک و انجامدادن تمام کارهایش و مسئولیت پذیرفتن همه کارهایی که خود کودک باید به عهده بگیرد، باعث میشود کودک فکر کند تصویری که باید از جامعه داشته باشد، همان تصویری است که خانوادهاش برای او درست کردهاند؛ یعنی دنیایی که همه کارهایش، موافق خواستههای او باشد.
این تصویر کاذبی است که کودک از خانواده گرفته است. فرد توانایی شخصی برای حل مسائل را نمیتواند آنچنان که باید و شاید گسترش دهد، زیرا مسائل او از قبل بهدست پدرومادر حل شده است. حال این فرد میخواهد وارد جامعه شود و با آن تصویری که از خانواده با خود آورده است، خواستههایی از دنیا دارد.
در اینجا فرد با تصویری دردناک و ترسناک از واقعیت روبهرو میشود و نمیتواند درک کند که کدام واقعیت زندگی است، آیا دنیا با او دشمن است؟ یا خانواده با او دشمنی کردهاند؛ بنابراین با تصویر غیرقابلاعتماد و خطرناکی که از دنیا برایش شکل میگیرد، دنیای بیرون را در مقابل خودش میبیند و در این جریان نمیتواند ارتباط صمیمانه و راحتی را با دنیای پیرامونش برقرار کند و فردی میشود که در روابط احساسیاش نیز دچار مشکلاتی است.
مثلا در یک خانواده پرجمعیت، فرصت دیدهشدن فرزند چهارم و پنجم وجود ندارد و از سوی والدین تمرکزی برای تربیت وجود ندارد. کودک احساس نادیده شدن و تبعیض میکند. کسی را در کنار خود برای حل برخی مشکلات و مسائلش نمیبیند؛ بنابراین کودک احساس رهاشدن و بیارزشی میکند.
این فرد به انسانی تبدیل میشود که احساس بیارزشبودن دارد و این بدترین حالت روانی است. او تصویری بد از دنیای اطرافش پیدا میکند، حالا این کودک که دوستداشتنینبودن را در خود احساس نکرده است، باید وارد جامعه شود. او همیشه احساس کمبود میکند و ضعفهایی در خود میبیند. او دیگر اعتمادبهنفس لازم و جرئت و جسارت کافی برای انجام مسئولیتهایش را ندارد.
همیشه احساس مقصربودن میکند و مسئولیت اتفاقاتی را که به او مربوط نمیشود، بر عهده میگیرد. در برخی موارد اینها آدمهایی میشوند که سرویس اضافی به مردم میدهند و وابسته به دیگران هستند. همیشه اعتبار و اعتمادشان را با بودن در کنار یک فرد دیگر کسب میکنند و از حق خود میگذرند. در این حالت، فرد در جامعه با خشم رفتار میکند.
اینگونه افراد دچار بیماریهایی میشوند که در ظاهر جسمانی، اما با منشأ رواناند. در کنار آن بیماریهای روانی مانند اضطراب و استرس و افسردگی را سبب میشود. فرد با سرخوردگی، اضطراب و بسیاری از مسائل روانی دیگر دستوپنجه نرم میکند؛ بنابراین نکته مهم، پیشگیری از این اتفاقات است که آن هم محقق نمیشود جز با تعلیم و تربیت درست، آگاهشدن والدین و اولیای مدارس و افرادی که متولی آموزش و پرورش کودکان هستند.
همچنین میتوان گفت: مسئولان و سیاستگذاران یک جامعه با نحوه برخوردشان با یک جامعه در سطح کلان میتواند مؤثر باشند. یعنی اگر در اینگونه مواقع به شکلی رفتار کنیم که افراد جامعه هم دچار احساس گناه و احساس ناتوانی در تصمیمگیری شوند و در تمام امور شخصی آنها مداخله و تعیین تکلیف کنیم، آن جامعه نیز مثل همان کودک توانایی تجزیه و تحلیل مشکلاتش را از دست میدهد و این فشارها جمع میشود و احساس میکند فضای جامعه انباشته از بیاعتمادی، خشم، نبود امنیت، فقدان لذت و مسائل اینچنینی است و همه اینها در روابط عاطفی و زندگی شخصی فرد نیز میتواند مؤثر باشد.
اما در شرایط کنونی نمیتوان انتظار داشت که والدین خیلی ایدهآل با فرزندان خود برخورد کنند، زیرا این امکانپذیر نیست، ضمن اینکه این پدر و مادرها کسانی هستند که والدین آنها هم با آنها به همین شکل برخورد کردهاند و در کودکی تأثیر عمیقی بر روحیه آنها گذاشتهاند. اما اگر آموزشها نهادینه و به ارزش و اهمیت آن توجه شود، میتواند تأثیر زیادی روی نسل بعدی بگذارد؛ بنابراین مشکلات و گرههای روانی کمتری در جامعه احساس میشود. سطح آگاهی جامعه، تعلیم و تربیت، همچنین شناخت خود فرد از محیط اطرافش میتواند تا حد زیادی فرد را برای حل مشکلاتش آماده کند.
آیا این امکان وجود دارد که فرد خود را درمان کند تا چنین مشکلاتی را به نسل بعدی انتقال ندهد؟
شاید همه این مشکلات را نتوان اصلاح کرد، زیرا آگاهی کاملی نسبت به همه آنها وجود ندارد، زیرا بسیاری از آنها در همان کودکی تأثیر خود را گذاشته و هرکدام از ما رفتارهایی داریم که تا تحلیل نشود، نمیدانیم از کجا سرچشمه گرفته است. روش درمانی برای برخورد با هر رفتاری متفاوت است. ما نمیتوانیم بگوییم اینقدر امکانات هست که همه مردم بتوانند از آن استفاده کنند، اما حداقل افرادی که این آگاهی و امکانات را دارند، خوب است که از این موضوع برای درمان استفاده کنند.
وقتی اهمیت این مسئله معلوم شود، فرد حتی در انتخاب همسر نیز اشتباه نمیکند و بعد از آن در تربیت فرزند هم مشکلدار نمیشود؛ بنابراین یک ازدواج اشتباه و بعد از آن تربیت اشتباه فرزند، ممکن است باعث پدیدآمدن مشکلات روانی بسیاری در جامعه شود.
آیا افراد جامعه ما دچار خودویرانگری هستند؟
این موضوع به تصویر فرد از خودش ربط دارد. یعنی افراد به خاطر تصویر ضعیفی که از کودکیشان شکل گرفته است، مسیر سرنوشت خود را تغییر میدهند. ممکن است فردی، هوش، موقعیت و برخی تواناییها را به دست آورده باشد، ولی به دلیل اینکه از ابتدا تصویر جدیدی از خود دارد، ارزش خود و دستاوردهایش را نمیداند. وقتی میتوان ایگو (آن من) را درمان و تقویت کرد که اگر تصویر غلطی از فرد، در من کودکی شکل گرفته، اصلاح شود و ارزش انسانیاش را به دست آورد.
در کل، سطح سلامت روانی جامعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
کمبود آگاهی در تربیت فرزند، نبود تعامل و شناخت از رفتارها با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم، نتیجه خوبی در جامعه ندارد. مورد دیگر استرسهای زیادی است که در جامعه ما وجود دارد. جامعه ما سالها یا شاید نزدیک به نیمقرن است که در مقطع حساس کنونی قرار دارد.
این مسئله برای روان جامعه هزینه دارد و مشکلات استرس را بیشتر میکند. این استرس مزمن آن هم در سطح بالا توان روانی جامعه را پایین آورده و مشکلات روانپزشکی را بیشتر کرده و همچنین به افزایش مشکلات جسمی با فشار روانی منجر میشود.
نبود آگاهی نسبت به عوامل تأثیرگذار بر تربیت هم میتواند مزید بر علت شود و کمبودهای عاطفی، خشم، طلاق و خودکشی و مشکلات روانی بیشماری را در جامعه ایجاد کند.
۰