نگاهی به نمایش "فلان و چنان"
نمایش «فلان و چنان» که با یک بازیگر مرد و سه بازیگر زن اجرا میشود با حرکتهای سریع و گاهی ایستهای میخکوب پیش میرود البته تفاوت حرکتهای بازیگر مرد با بازیگرهای زن کاملا محسوس و بخشی از شخصیتپردازی است.
کد خبر :
۴۸۸۴۸
بازدید :
۱۵۹۶
سینماها و تماشاخانهها چراغ شب تهران را روشن نگه داشتهاند. شبگردی هفته آخر پاییز ما هم در جنوب پارک شهر تهران، تماشاخانه سنگلج بود. نام نمایشخانه سنگلج برای احترام به تئاتری که آنجا روی صحنه میرود کافی است بیشتر بزرگان تئاتر ایران در نمایشخانه سنگلج در کسوت کارگردان یا مقام نمایشنامهنویس ردپایی دارند.
رد قلم اکبر رادی هنوز روی صحنه است و صدای رشید داود رشیدی شنیده میشود که میگوید سنگلج را تنها نگذارید.
همین امر باعث میشود نوشتن در مورد آثاری که در سنگلج روی صحنه میروند، سختگیری بیشتری داشته باشد. یعنی اگر قرار است کمکی به گروه مجری نمایش بشود، اجرا در سنگلج همان کمک است.
از ٢٨ آذر تا ٢٧ دی نمایش «فلان و چنان» روی صحنه سنگلج است. طراح، نویسنده و کارگردان این اثر، رضا شاهبداغی از گونهای تشویش، اغتشاش و گاهی مضحک سخن میگوید؛ اتفاقی که در تاریخ سرزمین ما رخداده است.
خودش اظهار میدارد: ««فُلان و چِنان» تئاترِ زبان، زنان و تاریخ است. پیچیدگیهای زبان و درهمریختگی روایتهایش از تاریخ، با اجراگری زنانه گرهخورده تا پیچیدگی و بههمریختگی زمانه کنونی را بازتاب دهد. «فُلان و چِنان» از گونههای سنتی نمایش ایرانی استفاده نمیکند! به واقع، موقعیتهای «اجرای تاریخ» را با پیچخوردگی زبان و ژستهای زنان، حین تلفیق، چنان غلیظ میکند که ناگهان و نابهنگام، نقالی و تعزیه و بازیهای زنانه در اجرا رُخ میدهد.»
کارگردان نوعی خودبسندگی محتاط در ورود به تاریخ بعد از قاجار دارد که قابلدرک است. با نگاه مدرن به این نمایش میشود گفت: شاهبداغی در درگیری ذهن بیننده با تشویش و ناهمگونی موفق است.
تماشاچی فهیم بعد از خروج از سالن فقط میداند که نمایش، راوی شکل عجیب تاریخ ایران است و حداقل تا خانه با این موضوع درگیر است. شکلی از تاریخ ایران که فقط در مدیوم «فلان و چنان» قابلدرک است و قابلبیان با مدیوم دیگری مثل ادبیات نیست. بخشی از این موفقیتِ شاید ناخودآگاه، به اغتشاش حرکتها و دیالوگها برمیگردد. دیالوگی از نمایش:
میگه ورق- آ. همه روی میزه، به عهدِ فینکنشتاین.
خیالش ما قاقیم. بدبختِ بازی.
انگاری گنجفهاس، آسْ به آس، ما شاه فیلسوار و اون سرباز تفنگدار.
نمایش «فلان و چنان» که با یک بازیگر مرد و سه بازیگر زن اجرا میشود با حرکتهای سریع و گاهی ایستهای میخکوب پیش میرود البته تفاوت حرکتهای بازیگر مرد با بازیگرهای زن کاملا محسوس و بخشی از شخصیتپردازی است.
نمایش فلان و چنان، قطعا متکی و بسنده به متن نیست و کارگردانی در آن نقش مهمتری دارد دریافت نهایی این است که این نمایش وفادار به نظریه معروف و کمطرفدار «متن خرج اجراست» نیست.
دیالوگهای ناآشنا برای مخاطب عادی که با سرعت هم بیان میشوند گاهی مفهوم نیستند و متن را کمرنگ میکنند. بیان بازیگران گروهی نبود، اما گروهی به نظر میرسند، چون نمیشد آنها را بازیگرهای منفرد در نظر گرفت. این موضوع به لحن و بازی یکسان آنها برمیگشت. البته همه اینها میتواند بخشی از طراحی و مقصود کارگردان باشد، چون در تئاتر امروز دنیا مرزهای تکنیک و درست و غلط کمکم برداشته میشود.
در ابتدای نمایش بازیگران زن، تئاتر بازی نمیکردند بلکه بازی تئاتر میکردند؛ در بازی تئاتر شخصیت خود بازیگر از شخصیتش در تئاتر پیشی میگیرد و بازیگر را نه یک فرم متحرک خالص بلکه مجموعهای از فکر و حرکت میبینی- خاستگاه برشت- و این نه به شیوه اجرا بلکه به اصراری برمیگشت که برای ارتباط با مخاطب داشتند- ناخاستگاه برشت - این تناقض عجیب برای اجرای اول یک نمایش قابلدرک است. بازیگران نمایش «فلان و چنان»: قربان نجفی، مهناز خطیبی، افسانه میرباقری و بیتا آزادی بودند.
اما سوالی که اینجا باقی میماند این است که خیلی از تماشاچیهای ما در سینما و تئاتر برای چیزی که باید در برابرش سکوت کنند و به فکر فروروند، میخندند از رازهای عجیب سرزمین ما است. مثل زمانی که کسی زمین میخورد و دیگری میخندد. کسی که همدردی میکند، نمیخندد.
۰