هوویم پیامکهای زشت میفرستد
اوایل زندگی آرامی داشتیم و من زندگی شیرینی را تجربه میکردم. تولد دخترم نیز صفای دیگری به این زندگی داد. اما این زندگی آرام زمانی گرفتار توفان شد که ما در یک مجتمع مسکونی یک واحد آپارتمانی خریدیم.
کد خبر :
۴۹۸۱۷
بازدید :
۲۵۶۷
زن در حالی که فهرستی از پیامکها و جملات زشت و توهین آمیز را در دست داشت و بیان میکرد اینها تنها بخشی از توهینهای زشتی است که هوویم برایم ارسال میکند گفت: مقطع دبیرستان را که تمام کردم دیگر ادامه تحصیل ندادم تا این که با «سیروس» ازدواج کردم. اوایل زندگی آرامی داشتیم و من زندگی شیرینی را تجربه میکردم. تولد دخترم نیز صفای دیگری به این زندگی داد. اما این زندگی آرام زمانی گرفتار توفان شد که ما در یک مجتمع مسکونی یک واحد آپارتمانی خریدیم.
حدود سه سال قبل بود که همسایگان و اهالی مجتمع جلسهای را در خانه ما برگزار کردند و من به عنوان مدیر ساختمان انتخاب شدم. از آن روز به بعد وظیفه سنگینی داشتم و باید به حل مشکلات کوچک و بزرگ همسایگانم توجه میکردم. در یکی از واحدها زن مطلقهای به همراه فرزندش زندگی میکرد. ولی اهالی ساختمان رابطه خوبی با او نداشتند. آنها معتقد بودند آن زن اخلاق مناسبی ندارد و هر روز با یکی از همسایگان درگیر میشود و پلیس را به منطقه میکشاند.
در همین حال اهالی ساختمان قصد داشتند او را از این محل بیرون کنند، ولی آن روز دلم به حال او و فرزندش سوخت و به عنوان مدیر ساختمان مقابل اهالی ایستادم و گفتم این از انسانیت به دور است که یک زن بی پناه و فرزندش را بیرون کنیم و ...
هنوز مدتی از این ماجرا نگذشته بود که زمزمههایی از ارتباط و رفت و آمدهای همسرم به منزل آن زن را شنیدم. ابتدا باورم نمیشد، اما خیلی زود فهمیدم که همسرم آن زن مطلقه را به عقد موقت خودش درآورده است.
حدود سه سال قبل بود که همسایگان و اهالی مجتمع جلسهای را در خانه ما برگزار کردند و من به عنوان مدیر ساختمان انتخاب شدم. از آن روز به بعد وظیفه سنگینی داشتم و باید به حل مشکلات کوچک و بزرگ همسایگانم توجه میکردم. در یکی از واحدها زن مطلقهای به همراه فرزندش زندگی میکرد. ولی اهالی ساختمان رابطه خوبی با او نداشتند. آنها معتقد بودند آن زن اخلاق مناسبی ندارد و هر روز با یکی از همسایگان درگیر میشود و پلیس را به منطقه میکشاند.
در همین حال اهالی ساختمان قصد داشتند او را از این محل بیرون کنند، ولی آن روز دلم به حال او و فرزندش سوخت و به عنوان مدیر ساختمان مقابل اهالی ایستادم و گفتم این از انسانیت به دور است که یک زن بی پناه و فرزندش را بیرون کنیم و ...
هنوز مدتی از این ماجرا نگذشته بود که زمزمههایی از ارتباط و رفت و آمدهای همسرم به منزل آن زن را شنیدم. ابتدا باورم نمیشد، اما خیلی زود فهمیدم که همسرم آن زن مطلقه را به عقد موقت خودش درآورده است.
از آن روز به بعد اختلافات خانوادگی ما شروع شد. به طوری که دیگر مشاجرهها و درگیریهای ما موجب آزار همسایگان میشد. در همین حال همسرم منزل دیگری را برای آن زن اجاره کرد و از حدود دو سال قبل نزد او رفت و مرا رها کرد. ولی در این مدت هزینههای زندگی من و دخترم را تامین میکرد. تا این که از یک سال قبل دیگر نه تنها هیچ پولی برای هزینههای زندگی ما نداد بلکه از شش ماه قبل دخترم را نیز از من گرفت و نزد خودش برد.
در این مدت من از طریق شبکههای اجتماعی با دخترم در ارتباط بودم. اما از مدتی قبل زمانی ارتباطم را با دختر هفت ساله ام قطع کردم که آن زن پیامکهای زشتی را برایم ارسال میکرد، چون میترسیدم دخترم نیز این جملات زشت را ببیند.
در این مدت من از طریق شبکههای اجتماعی با دخترم در ارتباط بودم. اما از مدتی قبل زمانی ارتباطم را با دختر هفت ساله ام قطع کردم که آن زن پیامکهای زشتی را برایم ارسال میکرد، چون میترسیدم دخترم نیز این جملات زشت را ببیند.
در این میان روزی همسرم در نبود من به منزل آمده و با تخریب قفل منزل مقداری از لوازم با ارزش را با خود برده است وقتی به منزل بازگشتم و با این صحنه روبه رو شدم با ۱۱۰ تماس گرفتم و آنها گزارشی از این ماجرا تهیه کردند. با وجود این همسرم از من شکایت کرده است که من لوازم او را سرقت کرده ام! حالا هم ناراحت نیستم چرا که فهمیدم همسرم فردی بی بند و بار بود و من خودم را از ابتلا به بیماریهای خطرناکی مانند ایدز نجات دادم.
منبع : خراسان
۰