دور باطل خشونت
تحقیر مخالفان اگرچه نوعی سازوکار دفاعی در برابر رژیم شاه بود، ولی در عمل مخالفان را نیز وارد بازی حکومت کرد و اسیر همان منطق و فرهنگ شدند و چیزی را آموختند که در ادامه سیاستورزی خود نیز همان راه را ادامه دادند و مشغول تحقیر یکدیگر و کاربرد خشونت کلامی و فکری علیه یکدیگر شدند و دیری نگذشت که نتیجه آن تبدیل به بدترین خشونت فیزیکی و بدنی متقابل در صد سال اخیر در ایران شد.
کد خبر :
۴۹۹۷۵
بازدید :
۱۴۳۶
عباس عبدی | هنگامی که از خشونت سخن میگوییم بهطور دقیق چه منظوری داریم؟ در ابتدا ذهن ما بهطور طبیعی متوجه خشونت جسمی و بدنی میشود. تنبیه کودک و زدن همسر، درگیر شدن با مردم، مصداقهای خشونت بدنی در سطح رفتار فردی و اجتماعی است.
در سطح سیاسی نیز حکومتها علیه نیروهای مقابل خود شامل مردمان منتقد و معترض اقدام میکنند و در مقابل نیز ممکن است منتقدان و مخالفان به خشونتورزی علیه دولتها دست بزنند.
در نقد خشونت زیاد نوشته شده است، ولی به نظر میرسد که انحصار خشونت به برخوردهای فیزیکی و ضرب و شتم و حتی اعدام قابل قبول نیست. خشونت یک نگاه و رویکرد است و یک بخش مهمی از این نگاه و رویکرد در قالب ضربه زدن به جسم و فیزیک طرفین بازتاب پیدا میکند ولی بخش دیگر خشونت در کلام و ادبیات یا حتی رفتارهای دیگر است. در بسیاری از موارد خشونت کلامی عوارض بدتری از خشونت بدنی دارد.
در نقد خشونت زیاد نوشته شده است، ولی به نظر میرسد که انحصار خشونت به برخوردهای فیزیکی و ضرب و شتم و حتی اعدام قابل قبول نیست. خشونت یک نگاه و رویکرد است و یک بخش مهمی از این نگاه و رویکرد در قالب ضربه زدن به جسم و فیزیک طرفین بازتاب پیدا میکند ولی بخش دیگر خشونت در کلام و ادبیات یا حتی رفتارهای دیگر است. در بسیاری از موارد خشونت کلامی عوارض بدتری از خشونت بدنی دارد.
آنچه در خشونت موجب آزار و ناراحتی میشود فقط زجر و دردی که از خشونت کشیده میشود نیست، بلکه مساله اصلی تحقیر و اثر روانی ناشی از خشونت است. به همین علت اگر میتوان این اثر را با کلام ایجاد کرد یا حتی با شدت بیشتری آن را به وجود آورد، پس نباید مساله خشونت کلامی را کماهمیت بدانیم.
بسیاری از افراد هستند که بدترین خاطراتشان هنگامی بوده که تجربه خشونت کلامی و تحقیر را تجربه کردهاند. این روزها که مصادف با سالگرد انقلاب است، بد نیست که به این ایده اشاره کنم که به نظر بنده اگر شاه مخالفان خود را تحقیر نمیکرد، به احتمال زیاد هیچگاه با جریان انقلاب علیه خود مواجه نمیشد.
حتی اگر وضع او و کشور بدتر از این هم بود، باز هم دچار مشکلی جدی نمیشد. شاه نه تنها مخالفان و دشمنان خود را با شدیدترین کلمات تحقیر میکرد و خشونت جسمی و زندان را نیز چاشنی آن میکرد، بلکه کارگزاران خود را نیز حقیر میشمرد و تحقیر میکرد.
کافی است به خاطرات رجال آن دوره رجوع کنیم تا این نخوت و غرور را در نگاه و رفتار او ببینیم. ولی مشکل از هنگامی حادتر شد که مخالفان نیز به عنوان سازوکار دفاعی اقدام به خشونت کلامی علیه او کردند و شاه را متقابلا تحقیر کردند.
در این چارچوب طرفین تا نهایت راه را پیش رفتند، زیرا فرآیند خشونت و تحقیر، از فرآیندهای تشدیدکننده است و به این صورت عمل میکند که خروجی خشونت و تحقیر، تبدیل به سوخت و ورودی رفتار و گفتار بعدی میشود و باید دوز آن را بالاتر برد، این فرآیند تشدیدکننده است و اختیار را از عامل انسانی میگیرد و او را در ساختار تخریبگر خشونت اسیر میکند.
بازتاب این رفتار میان منتقدان در قالب تحقیر و توهین متقابل در آمد. تا حدی مشابه همان فرآیندی که در کتاب چهره استعمارگر و چهره استعمارزده توصیف شده است که چگونه استعمارزده برای مقابله با استعمار، اسیر ارزشها و منطق برتری نژادی میشود.
تحقیر مخالفان نیز اگرچه نوعی سازوکار دفاعی در برابر رژیم شاه بود، ولی در عمل مخالفان را نیز وارد بازی حکومت کرد و اسیر همان منطق و فرهنگ شدند و چیزی را آموختند که در ادامه سیاستورزی خود نیز همان راه را ادامه دادند و مشغول تحقیر یکدیگر و کاربرد خشونت کلامی و فکری علیه یکدیگر شدند و دیری نگذشت که نتیجه آن تبدیل به بدترین خشونت فیزیکی و بدنی متقابل در صد سال اخیر در ایران شد.
پرسشی که در اینجا برای خواننده پیش میآید این است که چگونه میتوان از این فرآیند خطرناک رها شد و اسیر آن نشد؟ پاسخ این است که منتقدان نه تنها از خشونت فیزیکی، بلکه مهمتر از آن باید از خشونت کلامی پرهیز کنند. جواب خشونت کلامی را با خشونت ندهند. حس تحقیرشدگی را با عزتنفس خود از میان ببرند.
کسی که اعتماد به نفس و عزتنفس دارد از هیچ طریقی و با هیچ کلامی تحقیر نمیشود. چون تحقیرشدگی را نمیپسندد، در برابر مخالف خود و در اینجا حکومت و دستاندرکاران آن، از ادبیات تحقیرکننده استفاده نمیکند. تحقیر حکومت و حکومتکنندگان شجاعت نیست. نگاه به گذشته و مقصریابی اگر هم خوب و مفید باشد، ممکن نیست.
زیرا مرجع بیطرف و داوری میان ما وجود ندارد. هر کس و هر گروه، داوری را همسو و همراه خود تعریف و تعیین میکند. هیچ تیری دردآورتر از خشونتهای کلامی و رفتاری نیست. بنابراین اصلاح امور از اصلاح زبان آغاز میشود. زبانی را در نقد دیگران به کار بریم که دوست داریم دیگران نیز در نقد ما از همان زبان استفاده کنند.
شاید در این گزاره میان ظالم و مظلوم فرق بگذاریم، ولی در سطوح سیاسی اینگونه تمایزبخشیدن چنان نیست که مورد توافق همه قرار گیرد.
بنابراین پاکیزگیِ زبانِ نقد، برندهترین اسلحه در مقابل زبان خشونت و تحقیر از طرف قدرت است. تنها از این طریق است که میتوان از دور باطل خشونت بیرون آمد. افتخار این بیرون آمدن متوجه کسانی است که این زبان را پیشه کنند و اجازه ندهند که کلمات آنان، چون تیر، هدف را نابود کند.
فراموش نکنیم که دانستههای ما از گذشته بسیار زیادتر از ایدههای ما برای آینده است. این عدم تعادل خطرناک است. این موضوعی است که در یادداشت دیگری به آن خواهم پرداخت.
۰