سخن از طنز "هدایت" در سالروز تولدش
همه جور طنزی در آثار هدایت میتوان یافت، ولی غلبه با طنزهای ظریف و لطیف است که البته از تاثیر و تندی محتوا چیزی نمیکاهد، بلکه شاید بر آن میافزاید. واقعیت این است که تصوری قالبی و نادرست از صادق هدایت در فضای فکری و فرهنگی ما غالب شده که آثارش را مترادف با سیاهی و سیاهنمایی و تلخاندیشی و نیستانگاری میداند.
کد خبر :
۵۰۶۸۸
بازدید :
۲۳۱۲
محسن آزموده | در يكي از ديدنيترين قسمتهاي مجموعه تلويزيوني به يادماندني قصههاي مجيد، آقاي ناظم (جهانبخش سلطاني) از بچهها ميخواهد انشايي با موضوع «چه كسي بيشتر به مردم خدمت ميكند؟» بنويسند و مجيد (مهدي باقربيگي) كه در ميان دانشآموزان به نوشتن مشهور است، برگزيده ميشود كه انشايش را بخواند.
او هم كه به قول خودش ميخواهد نوشتهاش تازه باشد و تقليدي نباشد، اين طور شروع ميكند: «همه ميدانند كه دكترها و پرستارها خيلي به مردم خدمت ميكنند.
همه ميدانند كه معلمها بچهها را باسواد ميكنند تا در آينده كور و بيسواد نباشند. همه ميدانند كه سرباز، پاسبان، رفتگر چه خدمتهايي به مردم ميكنند. اما اگر قدري فكر كنيم ميبينيم كه كساني در اين اجتماع هستند كه خيلي به مردم خدمت ميكنند و هيچكس هم به فكر آنها نيست و اسمي از آنها نميبرد.
اين افراد زحمتكش مردهشورها هستند»... ناگهان كلاس پر ميشود از خنده بچهها و بعد سكوت. مجيد كه ميفهمد چه گندي زده با نگاهي ترسان ناظم را نگاه ميكند و آقاي ناظم هم با نگاه غضبآلود و لهجه اصفهاني ميگويد: «بوخون!» از اينجا به بعد مجيد با صداي لرزان و سريع سعي ميكند قضيه را فيصله بدهد، اما آقاي ناظم بيخيالش نميشود و او را استنطاق ميكند كه اين مزخرفات را از كجا ياد گرفته است؟ و به او ميگويد: «كتاب هم ميخوني؟ حتما هم كتاباي صادق هدايت رو ميخوني؟ ها».
مجيد كه حسابي ترسيده و وحشت كرده جواب ميدهد: «نه آقا، يه دونهش رو خونديم تا نصفه، ديديم چيزي حاليمون نميشه، ديگه نخونديم. در ضمن ميگن كتاباش براي سن و سال ما خوب نيست».
ناظم با صداي بلند ميگويد: «ميگن خوب نيس، ولي تو ميخوني. ده اونس كه همهش از تابوت و نعش و مرده و مردهشور حرف ميزنه، مردهشور اون ريختت رو ببرن»! سكوت! چند روز بعد هم بيبي به زور مجيد را دم در كتابفروشي قديمياي در بازار ميبرد كه مجيد كتابهايي كه ميخواند را از او امانت ميگيرد و از همهجا بيخبر با پيرمرد بختبرگشته كه از قضا اسمش «آقا صادق» هست، دعوا ميكند كه اين لاطائلات چيست كه دست بچه ميدهد و افكار او را منحرف ميكند؟!
اين بيان طنزآميز و البته تلخ از نوع نگاهي كه در جامعه به خصوص نزد متوليان فرهنگي به صادق هدايت رواج دارد، بيشباهت به بيان طنز قدرتمند و گيراي خود او نيست. نگاه رايجي كه حول اين نويسنده بزرگ ايراني شكل گرفته، متاثر از همين نگاه، با در همآميختن گزينشي و نارواي بخشهايي از زندگي و آثارش، او را شخصيتي عبوس، غمزده، افسرده، منزوي، ماليخوليايي و عصبي به تصوير كشيده كه آثارش منادي يأس و دلمردگي و نوميدي است و هر كس آنها را بخواند، حالش بد ميشود و در بدترين حالت خودكشي ميكند.
اين بيان طنزآميز و البته تلخ از نوع نگاهي كه در جامعه به خصوص نزد متوليان فرهنگي به صادق هدايت رواج دارد، بيشباهت به بيان طنز قدرتمند و گيراي خود او نيست. نگاه رايجي كه حول اين نويسنده بزرگ ايراني شكل گرفته، متاثر از همين نگاه، با در همآميختن گزينشي و نارواي بخشهايي از زندگي و آثارش، او را شخصيتي عبوس، غمزده، افسرده، منزوي، ماليخوليايي و عصبي به تصوير كشيده كه آثارش منادي يأس و دلمردگي و نوميدي است و هر كس آنها را بخواند، حالش بد ميشود و در بدترين حالت خودكشي ميكند.
اتفاقا شيوع همين نگرش اساسا غلط است كه باعث شده متوليان نگاه رسمي، در هيچ دورهاي با او بر سر مهر نباشند و مخاطبان كثير آثارش ناگزير شوند نوشتههاي همهجا موجود او را يا از كتابفروشهاي كنار خيابان تهيه يا از اينترنت «دانلود.»كنند.
اما همانطور كه محمود حسينيزاد ميگويد، غلبه اين نگاه غلط به هدايت، از يكسو جفايي در حق اين نويسنده توانمند و ذوابعاد است و از ديگر سو محروم ساختن علاقهمندان از برخي از اصليترين وجوه كاري هدايت؛ به ديگر سخن صادق هدايت به اعتراف همه كساني كه مجموعه آثار متنوع و فراوان او را از نظر گذراندهاند، در كنار كار نويسندگي، پژوهشگري توانمند با علايق متنوع نيز بود.
اما همانطور كه محمود حسينيزاد ميگويد، غلبه اين نگاه غلط به هدايت، از يكسو جفايي در حق اين نويسنده توانمند و ذوابعاد است و از ديگر سو محروم ساختن علاقهمندان از برخي از اصليترين وجوه كاري هدايت؛ به ديگر سخن صادق هدايت به اعتراف همه كساني كه مجموعه آثار متنوع و فراوان او را از نظر گذراندهاند، در كنار كار نويسندگي، پژوهشگري توانمند با علايق متنوع نيز بود.
در كار نويسندگي نيز نميتوان و نبايد او را محدود به چند داستان و نوشته مشهور مثل بوف كور، زنده به گور و سه قطره خون كرد.
يكي از اين وجوه فراوان كار هدايت، طنز و طنازي اوست. بيدليل نيست كه ضياء موحد، استاد فلسفه، شاعر و منتقد ادبي معاصر معتقد است در ايران معاصر، بعد از دهخدا در «چرند و پرند»، طنز هدايت قدرتمندترين است. بسط اين ادعا را اما بايد در كتاب خوب و خواندني «طنز و طنزينه هدايت» نوشته استاد دكتر محمدعلي همايون كاتوزيان خواند.
كاتوزيان در بخشي از اين كتاب كه به طور خاص به معرفي نگاه طنزپردازانه هدايت اختصاص دارد، مينويسد: «هدايت يكي از استادان طنز در ادبيات فارسي قرن بيستم است».
كاتوزيان در بخشي از اين كتاب كه به طور خاص به معرفي نگاه طنزپردازانه هدايت اختصاص دارد، مينويسد: «هدايت يكي از استادان طنز در ادبيات فارسي قرن بيستم است».
او در اين كتاب با تمايز گذاشتن ميان دو مقوله طنز (satire) و طنزينه (irony)، ردپاي دومي را در مهمترين كتابهاي هدايت، حتي در آثاري مثل «بوف كور» و «زنده به گور» و حضور آشكار اولي (طنز) را در آثاري چون وغ وغ ساهاب، فرهنگ فرهنگستان، ميهنپرست، علويه خانم، حاجي مراد و به خصوص نامههاي هدايت نشان ميدهد و مينويسد: «طنز هدايت گاهي شيرين و خندهدار است، گاهي تلخ و گزنده و گاهي تلخي و شيريني را با هم در لايههاي طنز او ميتوان يافت.
طنزهايش غالبا ظريفند و در آنها بيشتر ضربالمثل و كنايه و گاهي نيز تمسخر و استهزا به كار برده است. اما وقتي آتش خشمش زبانه ميكشد، از هزل و هجو و درشتگويي و هم دريغ نميكند... هدايت طبعا مرد بذلهگويي بود، آثار اين بذلهگويي در نامههايي كه از او به جا مانده مشهوده است.
به يك كلام، همه جور طنزي در آثار هدايت ميتوان يافت، ولي غلبه با طنزهاي ظريف و لطيف است كه البته از تاثير و تندي محتوا چيزي نميكاهد، بلكه شايد بر آن ميافزايد.»واقعيت اين است كه تصوري قالبي و نادرست از صادق هدايت در فضاي فكري و فرهنگي ما غالب شده كه آثارش را مترادف با سياهي و سياهنمايي و تلخانديشي و نيستانگاري ميداند.
اين نگاه يكسويه و جزمي سبب شده كه ما اولا از اصل آثار او و ارزشهاي ادبي كارهايش غافل شويم و ثانيا جنبههاي متفاوت و گاه متضاد آثارش را نبينيم. صادق هدايت نويسندهاي بسيار باهوش و سخت پرسشگر و جوينده بود و نگاهي نقاد و طنازانه به دنياي پيرامونش داشت.
گاهي با خواندن نوشتهاي يا نامهاي از او به تعبير يا تعابيري بر ميخوريم در رديف نوشتههاي طنزپردازان بزرگي چون عبيد زاكاني و ايرجميرزا. در تجربه شخصي بارها شده كه هنگام خواندن نوشتهاي از هدايت چنان به خنده افتادهام كه اطرافيانم را متعجب ساختهام. بعد كه متن مذكور را براي آنها خواندهام، با واكنشي مشابه مواجه شدهام.
اين بسيار متفاوت است با آن تصوري كه فكر ميكند هر كس هدايت ميخواند، افسرده و غمگين ميشود و به فكر خودكشي ميافتد!
۰