آیا ترامپ قصد جنگ دارد؟

افرادی که غرایز منفی وی را کنترل می‌کردند. اما این اخراجی‌ها به سرعت با عده‌ای از سیاستمداران پیشکسوت و دلخواه ترامپ مثل مایک پومپئو، مدیر پیشین سازمان سیا و جان بولتون، سفیر سابق ایالات‌متحده در سازمان ملل متحد جایگزین شدند.

کد خبر : ۵۳۹۵۳
بازدید : ۱۰۷۲
استفان والت، استاد سرشناس روابط بین‌الملل که در دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند در مقاله‌ای که در مجله «فارن پالیسی» منتشر شد، با برشمردن ۵ کلید‌واژه و استدلال که از سوی تندرو‌های آمریکایی برای آغاز یک جنگ استفاده می‌شود، نتیجه‌گیری کرد که ترامپ قصد آغاز یک جنگ مستقیم را ندارد.
این استاد نئورئالیست افزود: «رئیس‌جمهور آمریکا در تلاش است تا با تهدید، امتیازاتی را از طرف مقابل دریافت کند.» او در بخش دیگری از این مقاله، رویکرد‌های سیاست‌خارجی آمریکا را «ضعیف» توصیف و اضافه کرد که روسای جمهور آمریکا در حل مسائل پیچیده استراتژیک ناموفق هستند.
مجله «فارن پالیسی» در مقاله‌ای به قلم «استفان والت» از استادان مشهور روابط بین‌الملل دانشگاه‌هاروارد به بررسی استدلال‌هایی که جنگ ایران و آمریکا را تشویق می‌کنند، پرداخته است. به گزارش عصر دیپلماسی، مقاله مذکور اینگونه آغاز می‌شود؛ ایالات‌متحده در راه جنگ است؟ تعداد افرادی که فکر می‌کنند این موضوع حقیقت دارد روز‌به‌روز در حال افزایش است، به‌ویژه پس از آنکه رئیس‌جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ چندین نفر از نیرو‌های باتجربه خود را از کابینه اخراج کرد.
افرادی که غرایز منفی وی را کنترل می‌کردند. اما این اخراجی‌ها به سرعت با عده‌ای از سیاستمداران پیشکسوت و دلخواه ترامپ مثل مایک پومپئو، مدیر پیشین سازمان سیا و جان بولتون، سفیر سابق ایالات‌متحده در سازمان ملل متحد جایگزین شدند. یکشنبه گذشته رابرت ورث در مجله نیویورک‌تایمز نوشت: «در حال حاضر جیمز متیس، وزیر دفاع ایالات‌متحده در حکم تنها و آخرین صدای کابینه ترامپ در نظر گرفته می‌شود که مخالف جنگ است.
وی تنها فردی است که خطرات درگیری با ایران، کره‌شمالی و شاید چند کشور دیگر را برجسته می‌کند.»، اما ما باید چقدر بابت حمله احتمالی ترامپ به دیگر کشور‌ها احساس خطر کنیم و نگران باشیم؟ اولین چیزی که باید به یاد بیاورید این است که رهبران جهان معمولا جنگ‌هایی را که به اعتقاد آن‌ها طولانی و پر هزینه خواهد بود و ممکن است با شکست به پایان برسد، شروع نمی‌کنند. مطمئنا جنگ‌های زیادی در جهان با همین پیش‌فرض‌ها آغاز می‌شود، اما رهبرانی که این جنگ‌ها را آغاز می‌کنند در حال خودفریبی هستند؛ چراکه تصور می‌کنند، جنگ سریع، ارزان و موفق خواهد بود.

استدلال اول؛ خطری سنگین و رو به رشد، پیش‌رو است
یکی از مهم‌ترین منطق‌های اساسی پشت «جنگ پیشگیرانه» این فرض است که جنگ در حال آمدن است و بهتر است از پیش برای این جنگ آماده بود و به‌جای بعدها، اکنون مبارزه کرد. به همین دلیل، نیز آلمان در سال ۱۹۱۴ به جنگ جهانی پیوست؛ زیرا معتقد بود که (به اشتباه) قدرت روسیه به‌زودی به آلمان غلبه می‌کند، دولت بوش نیز با همین استدلال به عراق حمله کرد، زیرا فکر می‌کرد که صدام در دستیابی به سلاح‌های کشتارجمعی بیش از حد پیشرفت کرده و این وضعیت غیر‌قابل تحمل خواهد بود.

بر این اساس، هر فردی که در کابینه ترامپ به‌دنبال جنگ است، سعی خواهد کرد که عموم را متقاعد کند که ایالات‌متحده با چندین روند ناکارآمدی مواجه است و موقعیت بدتر را می‌توان از طریق اقدام نظامی تغییر داد. اما نشانه‌های این تاکتیک کجا هستند؟ نگاهی به لفاظی‌های اعضای کابینه ترامپ همه‌چیز را مشخص می‌کند. استفاده مکرر از عبارت‌هایی مثل «شکاف‌ها»، «خطوط قرمز»، «نقاط بدون بازگشت» یا «زمان در حال از دست رفتن است» که بار‌ها در نطق‌ها تکرار می‌شوند به این معنی است که ایالات‌متحده باید قبل از اینکه دیر شود، وارد عمل شود.
به این ترتیب نگران‌کننده است که کابینه ترامپ ادعا می‌کند؛ بهبود و توافق درخصوص قابلیت‌های هسته‌ای و موشکی کره‌شمالی غیر‌ممکن است و نمی‌توان تهدید موجود را تحمل کرد یا اظهاراتی در مورد ترس‌های ناگوار از قدرت‌گیری یک «امپراتوری فارس» در خاورمیانه که باید پیش از آنکه کل منطقه را تسخیر کند شکستش داد. هر دو این ادعا‌ها به این معنی است که امنیت آمریکا در حال خطر است (مثل ماسه‌ای که در ساعت شن و ماسه‌ای از دست می‌رود و کاهش می‌یابد) بنابراین جنگ برای جلوگیری از این ماجرا اجتناب‌ناپذیر است.

البته حدس زدن درباره آینده، به‌طور معمول به بدترین فرضیات ممکن منتهی می‌شود، در واقع اثبات این موضوع سخت است که اگر ایالات‌متحده در مورد سلاح‌های هسته‌ای ایران مطمئن است، چرا این کشور تاکنون به توافق پایبند مانده و وارد عمل نشده است؟ به‌طور مشابه درخصوص کره‌شمالی نیز به سختی می‌توان استدلال کرد که اگر قابلیت‌های هسته‌ای و موشکی کره‌شمالی در حال افزایش است، چرا باید ایالات‌متحده به‌طور مستقیم و با رویکرد تهاجمی این وضعیت را بغرنج‌تر کند؟ اعتقاد کلی بر این است که دستیابی به توانایی‌های موشکی یا افزایش موشکی ناگهانی در پیونگ‌یانگ یا تهران می‌تواند موجب شورش گسترده امپریالیستی شود.
اما از آنجا که آینده همیشه نامشخص است، ترس از شرایط نامساعدی که ممکن است هرگز تحقق نیابد، یک توجیه بد برای جنگ است به‌ویژه برای کشوری که قدرتمند، ثروتمند و امن است (همان‌طور که ایالات‌متحده است) در واقع این نوع استدلال، از دید بیسمارک، صدراعظم آلمان، «خودکشی به‌دلیل ترس از مرگ» محسوب می‌شود. توجه داشته باشید که منطق جنگ پیشگیرانه به‌طور ضمنی اذعان می‌کند که ایالات‌متحده هنوز بسیار قوی‌تر و امن‌تر از هر یک از این دشمنان است و بنابراین نیازی به رفتن به جنگ از روی ناامیدی نیست.

استدلال دوم؛ جنگ آسان و ارزان خواهد بود
همان‌گونه که در بالا ذکر شد، هیچ کس جنگی را آغاز نمی‌کند، به‌خصوص اگر مطمئن باشد که جنگی طولانی، پرهزینه یا احتمالا منجر به شکست در پیش است. بر این اساس، هر فردی که تلاش می‌کند جنگ را اشاعه دهد، ابتدا باید خود و عموم را متقاعد کند که پیروزی آسان، اجتناب‌ناپذیر و ارزان خواهد بود.
در عمل، این به آن معنی است که مردم را متقاعد سازد که هزینه‌های ایالات‌متحده در جنگ صفر است و خطرات ناشی از افزایش تنش نیز قابل‌کنترل و نتیجه احتمالی نیز به آسانی قابل‌پیش‌بینی است. رفتار‌هایی مثل گزینه «بینی خونین» علیه کره‌شمالی را می‌توان جزو سناریو‌هایی مشابه با این استدلال دانست. این نشانه‌هایی است که یک دولت خود را متقاعد می‌کند که دارای گزینه‌های زیادی است که از طریقشان دشمنان را ویران می‌کند، اما این یک گزینه خطرناک است، به‌خصوص زمانی که نگرانی‌هایی در میان باشد، افرادی که طرفدار جنگ هستند فرض می‌کنند که دشمن دقیقا همان کاری را می‌کند که آن‌ها می‌خواهند و دچار آشناپنداری نسبت به هر نوع رفتار دشمن می‌شوند. اما باید به این نکته توجه کنیم که جنگ همیشه براساس کلیشه‌ها اتفاق نمی‌افتد و گاهی بسیار غیرمنتظره است.

استدلال سوم؛ جنگ مشکلات زیادی را حل خواهد کرد
طرفداران جنگ به‌طور معمول وعده می‌دهند که پیروزی به‌زودی مشکلات زیادی را حل خواهد کرد. همانطور که صدام فکر می‌کرد با حمله به کویت به‌عنوان یک قدرت بزرگ، یکی از محرک‌های اصلی منطقه را از بین می‌برد و سودی یک میلیارد دلاری به جیب کشورش واریز کرده و البته به افزایش نفوذ خود در برابر عربستان سعودی در منطقه کمک کرده و در نهایت نیز نارضایتی‌های داخلی را تضعیف می‌کند.
مهم‌ترین پیامد مدنظر صدام نیز رقابت با ایران بود که به‌طور بالقوه قوی‌تر از عراق تلقی می‌شد. به همین ترتیب، بوش و نومحافظه‌کاران فکر می‌کردند سرنگونی صدام، یک متجاوز احتمالی را از بین می‌برد و البته پیامی را برای دیگر قدرت‌های منطقه می‌فرستد، اعتبار ایالات‌متحده را پس از ۱۱ سپتامبر بازسازی و روند دموکراتیزه شدن در خاورمیانه را آغاز می‌کند و در نهایت خطر «تروریسم تکفیری» را کاهش می‌دهد.

اما بگذارید از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم که ناتوانی در حال حاضر (و یا به‌زودی) در تحقق این اهداف عواقب ناگواری خواهد داشت. در واقع این ناتوانی نه تنها تعادل قدرت را در ایالات‌متحده تغییر می‌دهد، بلکه دیگران را نیز به شک و تردید در حل و فصل جریان‌های این کشور و البته ضعف اعتبار دولت سوق می‌دهد.
به بیانی دقیق‌تر اگر ایالات‌متحده با استفاده از زور، کشور‌های دیگر را به احترام وادار کند، بازدارندگی خود را تقویت خواهد کرد و صلح را گسترش می‌دهد. در غیر این صورت در مقابل دشمنان سرخورده خواهد شد و به چشم متحدان فریب خورده وضعیف به‌نظر می‌رسد. به‌نظر می‌رسد این نوع طرز فکر هر تعداد بار که افراد به جنگ پرداخته باشند، درس عبرت نمی‌شود و حتی آمریکا نیز بار‌ها در این زمینه تجربه کرده است. متاسفانه اثرات مثبت و قابل‌توجه جنگ، هرگز به آن زودی و شدت که سخنرانان جنگ‌افروز مطرح می‌کنند، فرا نمی‌رسند و در نتیجه با عدم توجه به این موضوع آمریکایی‌ها مجبور هستند فشاری را متحمل شوند که از پیش مشخص است.

استدلال چهارم؛ دشمن یا شرور است یا دیوانه یا شاید هر دو
اگر می‌خواهید یک کشور را به جنگ هدایت کنید، فراموش نکنید که حریف خود را مخوف جلوه دهید. تصور درگیری به‌عنوان یک جنگ ساده بر سر منافع رقابتی برای جنگ‌افروزی کافی نیست، زیرا اگر چنین بود، مشکلات می‌توانستند از طریق دیپلماسی و سازش به جای نیروی نظامی حل شوند. بر این اساس، سخنرانان جنگ‌افروز اغلب تلاش دارند دشمنان را به‌عنوان شکل مجسم شر نشان دهند تا در متقاعد کردن مردم به این که دشمن از نظر اخلاقی بی‌شرم است و به شکل غیر‌قابل انکاری رفتاری خصمانه دارد، موفق شوند.
بنابراین، جنگ‌افروزان و مبلغان جنگ تلاش می‌کنند در ذهن مردم جا بیندازند که تنها راه‌حل بلندمدت حل مشکل با دشمنان، این است که از شر آن‌ها خلاص شویم. همانطور که دیک چنی معاون زمان ریاست جمهوری بوش گفت: «ما با شرارت مذاکره نمی‌کنیم. ما آن را شکست می‌دهیم.»

خط دوم استدلال مذکور، این ادعا است که دشمنان آمریکا متجاوزانی نامعقول و متعصب هستند که نمی‌توانند از قدرت برتر نظامی خود، شامل زرادخانه‌های بزرگ، سلاح‌های هسته‌ای پیشرفته، شبکه قوی متحدان و ابزار‌های مختلف اقتصادی به درستی استفاده کنند؛ بنابراین سران ایران به‌طور معمول به‌عنوان افراد مذهبی توصیف می‌شوند که به‌دنبال شهادت‌طلبی هستند. البته کره‌شمالی متفاوت از ایران است.
کیم جونگ اون به‌طور معمول به‌عنوان فردی عجیب و غریب، دیوانه و بسیار مکار شناخته می‌شود. برای تهیه پرونده جنگی، موثرتر است که به مردم بگویم این افراد به‌طور خطرناکی دست به کشتار می‌زنند. اما شگفت‌انگیز است که وقتی پای منافع متفاوت به میان می‌آید، از دید ایالات‌متحده همین دشمنان تبدیل به دشمنانی هوشمند و معقول می‌شوند که با نیرو‌های خود مردم آمریکا را به خطر می‌اندازند. «باز»‌های آمریکایی معتقدند اگر آمریکا تصمیم به حمله به زیرساخت‌های هسته‌ای کره‌شمالی بگیرد، در واقع ممکن است از اقدامات کره علیه متحدان ایالات‌متحده یا خود ایالات‌متحده جلوگیری کند. برای حمله به ایران نیز از استدلال‌های مشابه استفاده می‌شود.

استدلال پنجم؛ صلح با برخی کشور‌ها غیرقانونی است
نشانه هشدار نهایی زمانی است که یک دولت شروع به تاکید بر پرچم خود می‌کند و نشان می‌دهد برای وطن پرستی در تلاش است تا دیگر دولت‌ها را تحقیر کند. در طول جنگ ویتنام، لیندون جانسون و ریچارد نیکسون فعالان ضد جنگ را متهم می‌کردند که به دشمنان کمک می‌کنند و برای آنان راحتی طلب می‌کنند، چراکه دولت در آن زمان شدیدا مشتاق جنگ بود. آنان معتقد بودند این گروه آنچنان که باید به وطن خود عرق ندارند.
نگاهی به رفتار‌های توئیتری ترامپ و متحدانش نشان می‌دهد او چه در سر دارد. ناسازگاری کنونی سیاستمداران ایالات‌متحده در مورد صلح گیج‌کننده است. من فردی واقع‌گرا هستم نه صلح طلب، اما کشوری که موقعیت جهانی آن به این اندازه مطلوب است، باید علاقه خاصی به صلح و ثبات داشته باشد و به‌دنبال ریسک‌های بزرگ با دستاورد‌های کوچک نباشد. متاسفانه، پس از ۲۷ سال کار روی سیاست و ۱۷ سال جنگ علیه تروریسم، معتقدم روسای‌جمهور آمریکا در حل مسائل پیچیده استراتژیک و سیاسی ناموفق هستند.
رویکرد‌های سیاست خارجی این کشور ضعیف هستند. تنها کافی است نگاهی به تهدید‌های موشکی ایالات‌متحده در قبال روسیه داشته باشیم تا درک کنیم این کشور تا چه حد در قبال سیاست خارجی ضعیف عمل کرده است.

بحث من این است که اگر این دولت تصمیم بگیرد که می‌خواهد جنگی را آغاز کند، همه چیز را برای ترساندن دیگران یا تضعیف شک و تردید‌ها درخصوص آغاز در اختیار دارد. قابل‌اطمینان‌ترین راه برای انجام این کار این است که وطن‌پرستی مخالفان جنگ را زیر سوال ببرد.
اما امیدوارم دولت فراموش نکند که خسارات وارده این جنگ بیش از سودهایش است؛ بنابراین اگر به استدلال‌های من در مورد جنگ ترامپ نگاه کنید، شاید متقاعد شوید این دولت قصد ندارد به‌طور مستقیم وارد جنگ شود، بلکه در تلاش است با تهدیدهایش امتیازاتی را دریافت کند. اما این سیستم بسیار خطرناک است؛ چراکه نمی‌توان به‌طور مرتب از جنگ حرف زد.
ایران یا کره شمالی؟
اگر ترامپ جنگ را انتخاب کند، خطر بیشتر کدام کشور را تهدید می‌کند؟ من به دو دلیل می‌توانم ایران را نام ببرم؛ چراکه یک؛ در حال حاضر کره‌شمالی دارای سلاح‌های هسته‌ای است و ایران هیچ کدام از آن‌ها را ندارد؛ بنابراین ریسک جنگ با کره‌شمالی بی‌نهایت بیشتر است. دوم اینکه حتی یک جنگ متعارف در شبه جزیره کره، می‌تواند ساکنان کره جنوبی، ژاپن، چین و ... را بسیار نگران کند و آزار دهد.
در مقابل شرکای آمریکا در خاورمیانه خیلی خوشحال می‌شوند اگر ترامپ از طریق چاپلوسی‌های آنان وسوسه شود و به تهران حمله کند. البته این استدلال ۱۰۰ درصد منطقی نیست. به‌علاوه معتقدم ترامپ اگر بخواهد افکار عمومی را نسبت به مشکلات موجود منحرف کند، کلید زدن یک جنگ با ایران بسیار محتمل‌تر است تا با کره‌شمالی.
با این حال، من هنوز هم فکر می‌کنم که جنگ با هر دو کشور بعید است، زیرا ایالات‌متحده برای جنگ با هر یک از این دو کشور، دستاورد‌های چندانی در قبال از دست دادن ثروت و منابع خود نخواهد داشت؛ اما فراموش نکنیم بدترین ایده‌ها در دوره‌ای محقق شده که رهبران آمریکا فاقد هوش، احتیاط و قضاوت درست بوده‌اند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید