پیتر دینکلیج؛ کوتوله سریال بازی تاج و تخت
پیتر دینکلیج بازیگر کوتاه قامتی است که همه او را با بازی خیره کننده اش در نقش تیریون لنیستر در سریال دیدنی «بازی تاج و تخت» میشناسند.
کد خبر :
۵۴۷۳۶
بازدید :
۳۰۴۷
پیتر دینکلیج بازیگر کوتاه قامتی است که همه او را با بازی خیره کننده اش در نقش تیریون لنیستر در سریال دیدنی «بازی تاج و تخت» میشناسند. ورود به دنیای بازیگری در بالاترین سطح خود در جهان برای هر کسی امکان پذیر نیست به ویژه اگر محدودیتهای فیزیکی مردی مانند دینکلیج را داشته باشید.
اما او برای رسیدن به جایگاه ویژهای که امروزه دارد راه دراز و دردناکی را طی کرده است. دینکلیج روزگاری برای همسایگان سالمند خود در زیرزمین خانه والدینش در نیوجرسی نمایش عروسکی برگزار میکرد؛ همان کاری که او و برادرش در دوران کودکی به طور معمول انجام میدادند.
در حالی که برادرش، جاناتان دینکلیج اکنون یک ویولونیست بسیار موفق و مشهور است، اما پیتر به چنان سطحی از شهرت و اعتبار دست یافته که هیچ کدام از آنها تصورش را هم نداشتند؛ جایگاهی ابدی در فرهنگ عامه که با بازی در نقش تیریون لنیستر برای خود دست و پا کرده است. اما مسیری که پیتر دینکلیج را به وستروس رساند سرراست و بی دردسر نبوده است.
تیریون لنیستر داستان ما فرزند یک مسئول فروش شرکت بیمه و یک معلم موسیقی دبستان بود که در سال ۱۹۹۱ از کالج بنینگتون در ورمونت فارغ التحصیل شده و ماههای متعاقب آن را به مربیگری در زمینه موج سواری گذراند تا این که بعد از دورانی سخت به کمک یکی از دوستانش در مسیر بازیگری قدم گذاشت. اما در مسیر بی خانمانی تا رسیدن به شهرت چه اتفاقاتی برای این بازیگر دوست داشتنی افتاد. در ادامه این مطلب قصد داریم مسیر پرفراز و نشیب پیتر دینکلیج از زندگی در یک آپارتمان متعفن و پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر دانا و دوست داشتنی را با شما خوانندگان عزیز مرور نماییم.
اما او برای رسیدن به جایگاه ویژهای که امروزه دارد راه دراز و دردناکی را طی کرده است. دینکلیج روزگاری برای همسایگان سالمند خود در زیرزمین خانه والدینش در نیوجرسی نمایش عروسکی برگزار میکرد؛ همان کاری که او و برادرش در دوران کودکی به طور معمول انجام میدادند.
در حالی که برادرش، جاناتان دینکلیج اکنون یک ویولونیست بسیار موفق و مشهور است، اما پیتر به چنان سطحی از شهرت و اعتبار دست یافته که هیچ کدام از آنها تصورش را هم نداشتند؛ جایگاهی ابدی در فرهنگ عامه که با بازی در نقش تیریون لنیستر برای خود دست و پا کرده است. اما مسیری که پیتر دینکلیج را به وستروس رساند سرراست و بی دردسر نبوده است.
تیریون لنیستر داستان ما فرزند یک مسئول فروش شرکت بیمه و یک معلم موسیقی دبستان بود که در سال ۱۹۹۱ از کالج بنینگتون در ورمونت فارغ التحصیل شده و ماههای متعاقب آن را به مربیگری در زمینه موج سواری گذراند تا این که بعد از دورانی سخت به کمک یکی از دوستانش در مسیر بازیگری قدم گذاشت. اما در مسیر بی خانمانی تا رسیدن به شهرت چه اتفاقاتی برای این بازیگر دوست داشتنی افتاد. در ادامه این مطلب قصد داریم مسیر پرفراز و نشیب پیتر دینکلیج از زندگی در یک آپارتمان متعفن و پر از موش تا تبدیل شدن به تیریون لنیستر دانا و دوست داشتنی را با شما خوانندگان عزیز مرور نماییم.
اولین آپارتمان پیتر دینکلیج
پیتر دینکلیج و یکی از همکلاسی هایش به نام یان بل تصمیم گرفتند برای آزمودن شانس خود در دنیای هنر به نیویورک نقل مکان کنند و بدین ترتیب یک آپارتمان کهنه در زیر پل ویلیامسبورگ را به عنوان مرکز عملیات ستاره شدن خود انتخاب کردند.
زمانی که قطارها از روی پل میگذشتند تمام خانه آنها به دلیل سستی و کلنگی بودن میلرزید، هیچ سیستم گرمایشی یا وسیله پخت و پزی در این آپارتمان وجود نداشت و اجاق گاز فرسوده آپارتمان نیز تنها محلی برای لم دادن جمعیت شلوغ موشهای خانه بود. دینکلیج میدانست که شکایت کردن به نزد صاحبخانه فایدهای ندارد، زیرا شکایتهای قبلی آنها تنها چاقوکشی صاحبخانه و تهدید آنها را در پی داشته بود.
دینکلیج خود در مصاحبهای با نیویورک تایمز در این باره چنین گفته است:" در واقع یک اتاق برای استراحت هم نبود. تنها یک فضای باز و بزرگ خالی که قصد داشتیم در آن نمایش «غرب واقعی» را بازی کنیم، اما آن قدر در نوشیدن زیاده روی میکردیم که تنها یک شعر را میخواندیم". دینکلیج میگوید که همین نمایشنامه بوده که او را به بازیگری متمایل ساخت. در نهایت این دو دریافتند که با این روش به جایی نمیرسند و وقتی به خانه برگشتند دیدند که درهای خانه به روی آنها بسته شده است. از این رو دوستش به سیاتل رفته و در آن جا برای خود کاری دست و پا کرد، اما دینکلیج در نیویورک سیتی ماند و دست از تلاش نکشید.
حضور در یک گروه موسیقی به نام «Whizzy»
بعد از آن که رویای او در تشکیل یک سالن تئاتر در آپارتمان اجارهای نیویورک بی نتیجه ماند، دینکلیج تصمیم گرفت که شانس خود را این بار در دنیای موسیقی بیازماید، اما ژانری که وی برای فعالیت انتخاب کرد بدون شک باعث شگفتی دوستداران تیریون لنیستر خواهد بود. وی چند سال در یک گروه موسیقی پانک و جاز به نام «Whizzy» حضور داشته و علاوه بر نواختن ترومپت گاهی نیز شانسش را در ترانههای رپ آزمایش میکرد. هنگامی که در مورد زخمی که از ابرو تا گردن او کشیده شده بود پرسیده شد، دینکلیج گفت که وی این زخم را در یک جشنواره بزرگ موسیقی پانک در منهتن برداشته است. وی گفت که علیرغم خونریزی شدید در هنگام اجرا دست از ادامه برنامه نکشیده و تمام مدت مشغول نوشیدن و سیگار کشیدن بوده و به سلامتی خود اهمیتی نمیداده است.
دینکلیج خود در مصاحبهای با نیویورک تایمز در این باره چنین گفته است:" در واقع یک اتاق برای استراحت هم نبود. تنها یک فضای باز و بزرگ خالی که قصد داشتیم در آن نمایش «غرب واقعی» را بازی کنیم، اما آن قدر در نوشیدن زیاده روی میکردیم که تنها یک شعر را میخواندیم". دینکلیج میگوید که همین نمایشنامه بوده که او را به بازیگری متمایل ساخت. در نهایت این دو دریافتند که با این روش به جایی نمیرسند و وقتی به خانه برگشتند دیدند که درهای خانه به روی آنها بسته شده است. از این رو دوستش به سیاتل رفته و در آن جا برای خود کاری دست و پا کرد، اما دینکلیج در نیویورک سیتی ماند و دست از تلاش نکشید.
حضور در یک گروه موسیقی به نام «Whizzy»
بعد از آن که رویای او در تشکیل یک سالن تئاتر در آپارتمان اجارهای نیویورک بی نتیجه ماند، دینکلیج تصمیم گرفت که شانس خود را این بار در دنیای موسیقی بیازماید، اما ژانری که وی برای فعالیت انتخاب کرد بدون شک باعث شگفتی دوستداران تیریون لنیستر خواهد بود. وی چند سال در یک گروه موسیقی پانک و جاز به نام «Whizzy» حضور داشته و علاوه بر نواختن ترومپت گاهی نیز شانسش را در ترانههای رپ آزمایش میکرد. هنگامی که در مورد زخمی که از ابرو تا گردن او کشیده شده بود پرسیده شد، دینکلیج گفت که وی این زخم را در یک جشنواره بزرگ موسیقی پانک در منهتن برداشته است. وی گفت که علیرغم خونریزی شدید در هنگام اجرا دست از ادامه برنامه نکشیده و تمام مدت مشغول نوشیدن و سیگار کشیدن بوده و به سلامتی خود اهمیتی نمیداده است.
کار در حوزه وارد کردن آمار به مدت ۷ سال
دینکلیج خیلی زود دریافت که حضور در این گروه موسیقی عجیب و غریب برای وی درآمدی نداشته و برای پرداخت هزینه هایش باید کار متفاوت و روتینی پیدا کند. بدین ترتیب در یک شرکت ارزیابی و ارایه گواهینامه در زمینه تحصیلات تکمیلی در شهر نیویورک مشغول به کار شد.
دینکلیج، اما در تمام هفت سالی که در این شرکت کار میکرد از فعالیتهای آن سر در نمیآورد. وی در این باره چنین گفته است:" من هنوز هم نمیدانم کار آن شرکت چه بود. اما من فقط اطلاعات را در کامپیوتر وارد میکردم. من این کار را انتخاب کردم و آنها نیز به من اجازه این کار را دادند. من بسیار شوخ طبع و ساده بودم و در یک اتاق کوچک کار میکردم.
اطرافیانم را سرگرم میکردم و با کارمندان بخش بایگانی سیگار میکشیدم. به نظر نمیرسید آنها با سرکار نیامدن من به بهانه بیماری در روز جمعه مشکلی داشتند، زیرا شبهای جمعه با دوستانم بیرون میرفتم و مست میکردم". یکی از دوستان نزدیک دینکلیج در آن دوران تایید کرده که تیریون لنیستر عیاش داستان ما در آن دوران نیز به شدت در نوشیدن الکل زیاده روی میکرد و علی رغم جثه کوچکش به اندازه دوستان قوی هیکلش مشروب میخورد. او پس از مست کردن با پوتین هایش در خانه این دوست به خواب میرفت و این کار چنان تکراری شده بود که به این سبک خوابیدن او نام «مرحله پوتین» داده بودند.
نه گفتن به نقشهای کوچک و بی ارزش
یکی از دلایل دست و پا زدن و دیر به شهرت رسیدن دینکلیج در عرصه بازیگری این بود که وی هیچگاه نقشهای کم اهمیت و گاه تمسخرآمیزی که معمولاً افراد با محدویتهای جسمانی او در آنها محدود میماندند را نمیپذیرفت. بازی او در نقش تیریون لنیستر، اما یک استثنا بود که موفقیت آن باعث شد دیدگاهها نسبت به دیگر بازیگران قد کوتاه در دنیای هالیوود تغییر کند هر چند دینکلیج این نقش را نیز به این آسانیها بدست نیاورد.
وی در این باره چنین میگوید:" بسیار نه گفتم. بسیار زیاد. تنها نمیخواستم بنیانی را فراهم بسازم و کاری را انجام دهم که باعث میشد در انتهای روز احساس کنم یک کوتوله بدرد نخور هستم. زیرا اگر تنها نقش برای من بازی در نقش یک جن کوچک در تبلیغات نوشیدنی باشد ترجیح میدهم به همان اتاقک کوچکم برگردم و کار ورود دادهها را انجام داده و اجاره خانه ام را از این طریق تامین کنم.
البته این همان کاری بود که کردم. اما اگر این چنین نقشهایی را بپذیرید بار دیگر تنها از این نقشها خواهید داشت و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. «نه» واژه بسیار قدرتمندی است و گاهی ضروری است از آن استفاده کنید. دینکلیج تبعیض علیه شخصیتهای کوتاه قامت را در سال ۲۰۱۲ و هنگامی که برنده جایزه گلدن گلوب شد و سخنرانی کرد را به گوش جهانیان رساند.
وی در این مراسم از مارتین هندرسون نام برد، مردی انگلیسی با قد بسیار کوتاه که دوران بازیگری او در یک شب خوشگذرانی وقتی که توسط یک تماشاچی ورزشی مست بلند شده و به گوشهای پرت شد به پایان رسید.
دینکلیج خیلی زود دریافت که حضور در این گروه موسیقی عجیب و غریب برای وی درآمدی نداشته و برای پرداخت هزینه هایش باید کار متفاوت و روتینی پیدا کند. بدین ترتیب در یک شرکت ارزیابی و ارایه گواهینامه در زمینه تحصیلات تکمیلی در شهر نیویورک مشغول به کار شد.
دینکلیج، اما در تمام هفت سالی که در این شرکت کار میکرد از فعالیتهای آن سر در نمیآورد. وی در این باره چنین گفته است:" من هنوز هم نمیدانم کار آن شرکت چه بود. اما من فقط اطلاعات را در کامپیوتر وارد میکردم. من این کار را انتخاب کردم و آنها نیز به من اجازه این کار را دادند. من بسیار شوخ طبع و ساده بودم و در یک اتاق کوچک کار میکردم.
اطرافیانم را سرگرم میکردم و با کارمندان بخش بایگانی سیگار میکشیدم. به نظر نمیرسید آنها با سرکار نیامدن من به بهانه بیماری در روز جمعه مشکلی داشتند، زیرا شبهای جمعه با دوستانم بیرون میرفتم و مست میکردم". یکی از دوستان نزدیک دینکلیج در آن دوران تایید کرده که تیریون لنیستر عیاش داستان ما در آن دوران نیز به شدت در نوشیدن الکل زیاده روی میکرد و علی رغم جثه کوچکش به اندازه دوستان قوی هیکلش مشروب میخورد. او پس از مست کردن با پوتین هایش در خانه این دوست به خواب میرفت و این کار چنان تکراری شده بود که به این سبک خوابیدن او نام «مرحله پوتین» داده بودند.
نه گفتن به نقشهای کوچک و بی ارزش
یکی از دلایل دست و پا زدن و دیر به شهرت رسیدن دینکلیج در عرصه بازیگری این بود که وی هیچگاه نقشهای کم اهمیت و گاه تمسخرآمیزی که معمولاً افراد با محدویتهای جسمانی او در آنها محدود میماندند را نمیپذیرفت. بازی او در نقش تیریون لنیستر، اما یک استثنا بود که موفقیت آن باعث شد دیدگاهها نسبت به دیگر بازیگران قد کوتاه در دنیای هالیوود تغییر کند هر چند دینکلیج این نقش را نیز به این آسانیها بدست نیاورد.
وی در این باره چنین میگوید:" بسیار نه گفتم. بسیار زیاد. تنها نمیخواستم بنیانی را فراهم بسازم و کاری را انجام دهم که باعث میشد در انتهای روز احساس کنم یک کوتوله بدرد نخور هستم. زیرا اگر تنها نقش برای من بازی در نقش یک جن کوچک در تبلیغات نوشیدنی باشد ترجیح میدهم به همان اتاقک کوچکم برگردم و کار ورود دادهها را انجام داده و اجاره خانه ام را از این طریق تامین کنم.
البته این همان کاری بود که کردم. اما اگر این چنین نقشهایی را بپذیرید بار دیگر تنها از این نقشها خواهید داشت و هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. «نه» واژه بسیار قدرتمندی است و گاهی ضروری است از آن استفاده کنید. دینکلیج تبعیض علیه شخصیتهای کوتاه قامت را در سال ۲۰۱۲ و هنگامی که برنده جایزه گلدن گلوب شد و سخنرانی کرد را به گوش جهانیان رساند.
وی در این مراسم از مارتین هندرسون نام برد، مردی انگلیسی با قد بسیار کوتاه که دوران بازیگری او در یک شب خوشگذرانی وقتی که توسط یک تماشاچی ورزشی مست بلند شده و به گوشهای پرت شد به پایان رسید.
کنار آمدن دینکلیج با قد کوتاه
سالها طول کشید، اما در نهایت دینکلیج به این نتیجه رسید که از کوتوله بودن خود به نفع خود استفاده کند بدون این که اجازه دهد این موضوع به سوء استفاده از او منجر شود. در همان ابتدای کار یک مرد اهل نیوجرسی به او اعلام کرد که نقشی بدون توجه و ارتباط با شکل ظاهری اش به او پیشنهاد نخواهد شد و این موضوع نزدیک بود باعث شود که دینکلیج در همان ابتدای راه از ورود به عرصه بازیگری منصرف شود. این موضوع باعث شد که دینکلیج از قد کوتاه خود متنفر شده و به زندگی در تنهایی روی بیاورد.
اما هر چه سنش بالاتر میرفت او کمتر به خود سخت میگرفت. وی در این باره چنین میگوید:" من از دنیای سرگرمی انتظار داشتم که تنها سایز من را ببینند و نه چیز دیگری. از این رو میخواستم وانمود کنم که سایزم اصلاً معرف [شخصیت و استعداد]من نیست و نقشهایی بازی کنم که هیچ ارتباطی با این موضوع نداشتند. اما در واقع من داشتم خود و حرفه ام را به شدت محدود میکردم، زیرا من همینم که هستم. به نقشهایی مانند تیریون نگاه کنید. سایز من دقیقاً همان چیزی است که به خاطرش این نقش را گرفتم. اگر این سایز نبودم نقش تیریون را بازی نمیکردم".
بازی در اولین نقش عمده در سال ۱۹۹۵
اولین نقش عمده دینکلیج در سال ۱۹۹۵ به او پیشنهاد شد و او در فیلم کمدی درام مستقل «زندگی در فراموشی» (Living in Oblivion) اثر تام دیشیلو حضور یافت. خیلی زود مشخص شد که بازیگری نیز مانند حرفههای دیگر به کسانی که میشناسید بستگی دارد نه چیزهایی که میدانید. دینکلیج نیز خود به این موضوع اعتراف کرده و میگوید:" من شروع به رفت و آمد با دوستانی کردم که همه نویسنده و کارگردان بودند و راه مخفی را پیدا کردم.
آنها مرا در فیلمهای مستقل وارد کردند". وی در این فیلم نقش کوتوله بازیگری را بازی میکرد که نقشی کوتاه را در یک فیلم به کارگردانی مردی با بازی استیو بوشمی دریافت کرده بود. بدین ترتیب همکاری با بوشمی در این فیلم به همکاریهای دیگری منتهی شد؛ از جمله همبازی شدن در فیلمهای «۱۳ ماه» (۱۳ Moons) در سال ۲۰۰۲، «سنت جان از لاس وگاس» (St John of Las Vegas) در سال ۲۰۰۹ و «پیت اسمال مرده است» (Pete Smalls is Dead) در سال ۲۰۱۰. دینکلیج گفته که دوستی عمیقی با بوشمی داشته و از کار با او لذت میبرد.
اولین درخشش در سال ۲۰۰۳
نقش شخصیت فینبار مک براید در فیلم «مامور ایستگاه» (The Station Agent) در سال ۲۰۰۳ در ابتدا برای یک بازیگر کوتاه قامت نوشته نشده بود و همین موضوع دینکلیج را به این نقش اصلی تلخ متمایل ساخت. تام مک کارتی زمانی که از علاقه دینکلیج به این شخصیت آگاه شد این نقش را برای وی بازنویسی کرد یکی از دوستانی بود که راه مخفی ورود به دنیای بازیگری از طریق فیلمهای مستقل را برای او باز کرده بود. دینکلیج همواره از این کارگردان و نویسنده تمجید کرده و درباره نقش خود در این فیلم چنین میگوید:" اغلب نقشهایی که برای بازیگری به اندازه من نوشته میشود کمی چاق هستند. آنها جذبه و فعالیت جنسی ندارند، رمانتیک نیستند، نقطه ضعف زیادی ندارند.
اولین نقش عمده دینکلیج در سال ۱۹۹۵ به او پیشنهاد شد و او در فیلم کمدی درام مستقل «زندگی در فراموشی» (Living in Oblivion) اثر تام دیشیلو حضور یافت. خیلی زود مشخص شد که بازیگری نیز مانند حرفههای دیگر به کسانی که میشناسید بستگی دارد نه چیزهایی که میدانید. دینکلیج نیز خود به این موضوع اعتراف کرده و میگوید:" من شروع به رفت و آمد با دوستانی کردم که همه نویسنده و کارگردان بودند و راه مخفی را پیدا کردم.
آنها مرا در فیلمهای مستقل وارد کردند". وی در این فیلم نقش کوتوله بازیگری را بازی میکرد که نقشی کوتاه را در یک فیلم به کارگردانی مردی با بازی استیو بوشمی دریافت کرده بود. بدین ترتیب همکاری با بوشمی در این فیلم به همکاریهای دیگری منتهی شد؛ از جمله همبازی شدن در فیلمهای «۱۳ ماه» (۱۳ Moons) در سال ۲۰۰۲، «سنت جان از لاس وگاس» (St John of Las Vegas) در سال ۲۰۰۹ و «پیت اسمال مرده است» (Pete Smalls is Dead) در سال ۲۰۱۰. دینکلیج گفته که دوستی عمیقی با بوشمی داشته و از کار با او لذت میبرد.
اولین درخشش در سال ۲۰۰۳
نقش شخصیت فینبار مک براید در فیلم «مامور ایستگاه» (The Station Agent) در سال ۲۰۰۳ در ابتدا برای یک بازیگر کوتاه قامت نوشته نشده بود و همین موضوع دینکلیج را به این نقش اصلی تلخ متمایل ساخت. تام مک کارتی زمانی که از علاقه دینکلیج به این شخصیت آگاه شد این نقش را برای وی بازنویسی کرد یکی از دوستانی بود که راه مخفی ورود به دنیای بازیگری از طریق فیلمهای مستقل را برای او باز کرده بود. دینکلیج همواره از این کارگردان و نویسنده تمجید کرده و درباره نقش خود در این فیلم چنین میگوید:" اغلب نقشهایی که برای بازیگری به اندازه من نوشته میشود کمی چاق هستند. آنها جذبه و فعالیت جنسی ندارند، رمانتیک نیستند، نقطه ضعف زیادی ندارند.
و من همین موضوع را در مورد شخصیتی که تام نوشت دوست دارم. این نقش عشق دارد. احساسات عاشقانه دارد. خشمگین میشود و نقصهایی دارد". منتقدان نیز با بی سابقه بودن این شخصیت موافقند و به همین دلیل این فیلم در روتن تومیتوز نمره ۹۵ درصد را دریافت کرد و همه منتقدان از بازی خیره کننده دینکلیج تمجید کردند. برای اولین بار دینکلیج این فرصت را یافت که نقشی دارای بُعد، احساس و هویت را بازی کند که ورای محدویتهای فیزیکی او بود. او در این فیلم ثابت کرد که یک بازیگر و کمدین بااستعداد است. راجر ایبرت، منتقد سینمایی فقید در مورد او چنین گفت:" هیچ دلیل قابل قبولی وجود ندارد که چرا پیتر دینکلیج نمیتواند نقش ویلیام والاس را در فیلم شجاع دل بازی کند".
آشنایی با همسر آینده با یک بازی اطلاعات عمومی
داستان آشنایی دینکلیج و همسر آینده اش از این قرار است که وی همراه با یکی از دوستان نزدیکش و کارگردانی به نام اریکا اشمیت در حال صحبت در مورد یک نمایش پیش رو بودند که اشمیت شروع به شکایت کردن در مورد نبود یک مرد خوب در زندگی اش کرد. دوست دینکلیج تصمیم گرفت همسر خوبی از میان دوستان مجردش برای اشمیت پیدا کند. این دو تصمیم گرفتند با یک بازی خنده دار اطلاعات عمومی مرد زندگی اشمیت را پیدا کنند و وقتی به اسم پیتر دینکلیج رسیدند فهمیدند که مرد مورد نظر خود را یافته اند.
دوست دینکلیج به اشمیت گفت که او و پیتر ۱۰ سال است با هم دوست هستند و اگر مشکلی در آشنایی اولیه پیتر و اشمیت پیش بیاید دوستی چندین ساله این دو بهم خواهد خورد، اما اشمیت قول داد که مشکلی پیش نخواهد آمد. بدین ترتیب این دو در سال ۲۰۰۵ با هم ازدواج کرده و اولین فرزندشان در سال ۲۰۱۱ به دنیا آمد. در واقع پیتر دینکلیج با بردن بازی مذکور از اشمیت توانست دل او را بدست آورد.
نپذیرفتن اولیه نقش تیریون لنیستر
پیتر دینکلیج بعد از بازی در فیلم «مامور ایستگاه» در چندین نقش دیگر بازی کرد که هیچ ارتباطی با شکل ظاهری و سایز بدنی او نداشت که از آن میان میتوان به «مرا گناهکار بدان» (Find Me Guilty)، هر دو نسخه «مرگ در مراسم خاکسپاری» (Death at a. Funeral) و کمدیهای «پیکسل ها» (Pixels) و «رییس» (The Boss) اشاره کرد. وی در سال ۲۰۰۸ اولین نقش خود که برای یک شخص کوتاه قامت نوشته شده بود را در فیلم «سرگذشت نارنیا: شاهزاده کاسپین» (The Chronicles of Narnia: Prince Caspian) بازی کرد و آن هم نقش یک کوتوله ریش قرمز به نام ترامپکین بود.
وقتی که دیوید بنیوف خالق و شورانر سریال «بازی تاج و تخت» برای بازی در این سریال با دینکلیج تماس گرفت، بازیگر آینده نقش تیریون لنیستر برای بازی در یک سریال فانتزی مردد بود. وی در این باره چنین گفته است:" من به او گفتم که واقعیت این است که من از ریش بلند و کفشهای نوک دار خوشم نمیآید و آنها به من اطمینان دادند که این شخصیت و این دنیای سینمایی چنین شرایطی ندارد.
آنها با من در مورد پیچیدگی شخصیت صحبت کردند، این واقعیت که او نه قهرمان است و نه شرور، که او یک شخصیت زنباره و عیاش است و بدین ترتیب تصویری زیبا و پر از عیب و نقص از او برایم ترسیم کردند و من نیز قرارداد را امضا کردم".
منبع: برترینها
۰