رقص متن در نمایش "شیطونی"

رقص متن در نمایش "شیطونی"

مخاطب صرفا شاهد تماشای یک نمایش کلاسیک‌وار نیست. او در یک بازی اسیر است. او باید میان دیدن و شنیدن نمایش و دنبال کردن نشانه‌ها یکی را انتخاب کند؛ اما آرام آرام می‌فهمد که این بازی یک نظام آموزشی را رقم می‌زند. او درمی‌یابد که تماس مادر شهرام با یک نشانه ثابت گرافیکی مشخص می‌شود؛ پس دال‌ها و مدلول‌ها به یک همنشینی منطقی نزدیک می‌شوند. این یک بازی زبانی است از همان جنسی که ویتگنشتاین از آن سخن می‌گوید.

کد خبر : ۵۵۰۹۹
بازدید : ۱۷۴۸
رقص متن در نمایش
دو رفیق نشسته بر خودرویی فرسوده به دنبال یافتن فردی هستند که پای رفیق ضعیف‌تر را مصدوم کرده است. مصدوم ماجرا نانش بابت پای شکسته آجر شده است. رفیق قوی‌تر مصر به انتقام است. دومینوی اتفاقات آغاز می‌شود. میدان سعادت‌آباد محل جدال است. رفیق قوی‌تر ضرب شستی نشان گنده لات ماجرا می‌دهد و در شهر آواره می‌شود.

انتقام‌جویان در پی آنان روان می‌شوند. گروگانگیری، تعقیب، تماس‌های تلفنی، مرگ پدر، پرواز به ترکیه و کنسل شدن و همه و همه منجر به آن می‌شود که رفاقت میان دو رفیق به زوال کشیده می‌شود و همه‌چیز متوجه آن می‌شود که رفاقت توام با خیانت بوده است.
رفیق قوی‌تر، رفیق ضعیف‌تر را کنار می‌زند و در آخرین کارزار به جای او زخم بزرگ را برمی‌دارد. این داستان فیلمی از کیمیایی نیست. این برشی طولانی از یک وسترن نیست. خبری از روابط دوستانه میان دو قهرمان هندی هم نیست. این داستانی امروزی بر صحنه تاریک تئاتر است.
روزگاری تیره از جهان اطراف رفاقت‌هایی که به قول امروزی‌ها بوی نوعی نجاست می‌دهد. این نمایشی از مهدی کوشکی است.
کوشکی پس از ماجراجویی طولانی‌اش با «ولپن» به سراغ نمایشی به قلم خود رفته است. همانند «باد شیشه‌ها می‌لرزاند» دو رفیق در مسیر طولانی چند کنش قرار می‌گیرند و در این میان پای زنی نیز در میان است. این زن محکی بر رفاقت آنان است.
محک رفاقت به عنوان تم دراماتیک هر دو اثر به آفرینش داستان منجر می‌شود، همان چیزی که به نظر کوشکی در آثارش همواره دنبال کرده است. در نظام داستان‌پسند نمایش‌های کوشکی، روایت‌گری به شکل کلاسیکش فضایی را فراهم می‌کند تا کنش‌های دراماتیک برجسته شوند. دو شخصیت پشت خودرویی قرمز‌رنگ نشسته‌اند تا در ایستگاه‌های مختلف نمایشی دست به کنش زنند و این کنش‌ها آنان را به مقصد نهایی رهنمون کند.
اما برخلاف یک وسترن که کنش دوئل با تیراندازی و ششلول‌کشی همراه است، در نمایش کوشکی کنش نهان می‌شود. به نمایش درنمی‌آید. درباره‌اش سخن گفته می‌شود. مهرداد در دفاع از شهرام، ضارب می‌شود و فردی را در میدان کاج سعادت‌آباد مضروب می‌کند. مدام درباره این اتفاق صحبت می‌شود و جزییات آن بین این دو ردوبدل می‌شود؛ اما خبری از کنش نیست.
تنها کنش ممکن خروج مهرداد و نوشیدن مقداری آب و سوار شدن است، همین. کنش تهاجم به یک نوشیدن تقلیل پیدا می‌کند و این همان رویه‌ای است که تا پایان دنبال می‌شود: تقلیل کنش‌ها به نوشیدن آب. این یک رویه نشانه‌شناختی است و زمانی برجسته می‌شود که علائم گرافیکی مدام با پاشش اطلاعات در برابر مخاطب ظاهر می‌شوند. گویی هر آنچه آنان نقل می‌کنند می‌تواند به یک دال تقلیل پیدا کند.

این مهم باعث می‌شود مخاطب صرفا شاهد تماشای یک نمایش کلاسیک‌وار نباشد. او در یک بازی اسیر است. او باید میان دیدن و شنیدن نمایش و دنبال کردن نشانه‌ها یکی را انتخاب کند؛ اما آرام آرام می‌فهمد که این بازی یک نظام آموزشی را رقم می‌زند. او درمی‌یابد که تماس مادر شهرام با یک نشانه ثابت گرافیکی مشخص می‌شود؛ پس دال‌ها و مدلول‌ها به یک همنشینی منطقی نزدیک می‌شوند. این یک بازی زبانی است از همان جنسی که ویتگنشتاین از آن سخن می‌گوید.

تقلیل کنش‌ها به نشانه‌ها، اما منجر به انتزاعی شدن نمایش نمی‌شود. مهدی کوشکی کماکان اساس نمایش خود را در بستر داستان نگاه می‌دارد و اجازه نمی‌دهد جهان اثرش از داستان خارج شود. حتی دو دختری که هر‌یک نقش منابع صوتی نمایش را به عهده دارند- باز یک رویه تقلیل‌گرایانه- بدل به نظامی برای آفرینش انتزاع نمی‌شوند.
در اینجا واژگان هستند که قطاروار از دهان بازیگران جاری می‌شود و داستان مهرداد و دوست‌اش و پدر زمینگیرش را روایت می‌کند و آن را در مقابل داستان شهرام زنباره و یک رقاص پارتی‌ها قرار می‌دهد. دقت کنیم که در همین دو داستان نقطه اشتراک دو رفیق زن است؛ وگرنه شهرام یک موجود ضعیف رقاص است و مهرداد یک قلدر احتمالا موادفروش- به‌واسطه لقب ماشروم. تنها نقطه اشتراک زن است که در نهایت موجبات مرگ نهایی مهرداد را فراهم می‌کند.

مهم‌تر آنکه کوشکی برای رسیدن به داستانی بودن اثرش بسیار وامدار سینماست. تقلیل کنش‌ها به نشانه‌های تصویری و بصری را می‌توان در سینما جست‌وجو کرد. همانند نشان دادن اینسرت یک دست که خوانش‌پذیر می‌شود، بدون آنکه بدانیم دست چه کسی است.
حتی در شکل افراطی‌اش به آزمایش ماژوخین می‌ماند. چینش یک تصویر ثابت در برابر تصاویر متغیر که براساس برداشت ما احساسات متفاوت را رقم می‌زند. این رویه در نمایش کوشکی نیز تکرار می‌شود. خنده‌های اولیه به رفتار شهرام ملقب به شپره، به تراژدی نهایی بدل می‌شود که گویی حال و روز همه ما است و راه برون‌رفت از این وضعیت گویا قربانی شدن است.

مهدی کوشکی شاید یک وسترن تئاتری آفریده است که در آن خبری از کابوی تنها نیست. اینجا با یک قهرمان خسته روبه‌روییم که داغی سرب برایش قرصی خواب‌آور است. ما را به یاد «شین» می‌اندازد، بدون آن جین و ششلول و کلاه. «شیطونی» یک شیطنت دراماتیک در بستر متن است که به اجرا پیشنهاد می‌دهد جهان امروز ما را به چند نشانه تقلیل دهد. چند نشانه که ما را با رقص سیاهی امروز دراندازد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید