تازگیهای انسانی "دزدان فروشگاه"
«دزدان فروشگاه» شاید آن جاه طلبی که «کورئیدا» در «مابوروسی» (Maborosi) داشت را نداشته باشد، یا فاقد آن تصورات روحانگیز او در «پس از زندگی» (After Life) باشد، ولی آن کم و کاستیهایش را در تازگیهای انسانیاش جبران میکند. این فیلم هیچ گاه اهل پند و موعظه نیست، چرا که فیلمی گیرا در مورد انسانهای طر شده است، و چیزهای زیبایی که بین آنها گم شده و پیدا میشود، این فیلم از مخاطباناش میخواهد که به جایی که به آن تعلق دارند، و چیزهایی که به آنها تعلق دارند فکر کنند. شما خانواده خود را انتخاب نمیکنید، ولی خانواده همچنان و همچنان، برای هر روز و هر روز یک انتخاب باقی میماند.
کد خبر :
۵۶۹۷۳
بازدید :
۱۵۰۵
ایندیوایر دیوید | ارلیچ، «اوسامو» و همسرش یعنی «نوبویو» دیگر نمیتوانند با هم رابطه داشته باشند. این زوج قصه با نام خانوادگی «شیباتا» که تا حدودی میتوان گفت: شاغل هستند، در یک خانه زوار در رفته در پستترین نقطه توکیو ساکن هستند، در کنار پسر نوجوانشان یعنی «شوتا» (با بازی «جیو کایری»)، خواهر کوچکتر نوبویو (با بازی «ماتسوکا مایو»)، و مادربزرگ فرتوت آنها که پول حاصل از بازنشتگی او است که خانواده را سر پا نگه داشته.
این آلونک کوچک و رنگ و رو رفته به سختی میتواند محل سکونت آنها و تمامی چیزهای آنها باشد. جعبههای مختلف و اسباب بازیهای قدیمی در هر سو پیدا میشود، انگار که همه ترجیح میدهند در این وضع خرابی که به وجود آوردهاند زندگی کنند تا آن که به یاد چیزهایی بیفتند که از دست دادهاند. حتی اگر اوسامو و نوبویو «وقت» همخوابگی را هم داشتند، جایی برای آنها وجود نداشت.
ولی آنها عاشق هم هستند، و راههای دیگری را برای ابراز علاقه به یکدیگر پیدا میکنند. اوساما با لبخند شیطانیاش میگوید: «قلبهای ما به هم متصل است»، او این را میگوید و میخندد و این تفکر را جایی در بین آن کوهی از خرت و پرتهایی که در آن خانه جمع کردهاند مدفون میکند. او شاید انکار کند، ولی غلط هم نمیگوید.
خانواده شیباتا از جهات مختلفی به هم متصلاند: عشق، پول، تنهایی، زخمها، پول (به این یکی باید دو بار اشاره میشد). همچنین، باید به خرده عادات دزدی آنها هم اشاره شود: اوسامو و شوتا عادت دارند تا در کنار هم چیزها را بدزدند، این دو نفر قبل از هر سرقت هم با هم درگیری دارند؛ و این چیز خوبی است که شیباتاها انقدر با هم تفاهم دارند، چرا که تمامی اینها در طی فیلم معجزه آسای «هیروکازو کورئیدا» یعنی «دزدان فروشگاه»، که در بین بهترین آثار درام این نویسنده و کارگردان که به شکلی فریبنده، دلربا و پویا در مورد نیروهایی که باعث برجای ماندن یک خانواده میشود هم قرار میگیرد، به شدت مورد آزمایش قرار خواهند گرفت.
او که به خوبی دوران نقاهت خود پس از یک هجوم نه چندان بافرجام به ژانر]فیلم گذشته او را پشت سر گذاشته، به همان انسانگرایی زیبای خود بازگشته که او را تبدیل به یکی از توانمندترین کارگردانان ۲۵ سال گذشته کرده بود، و همچنین آن نگرانیهای والدینی که اغلب باعث میشود تا مردم او را وارث خلف «ازو» بدانند؛ و با این حال، «دزدان فروشگاه» سرشار از آن غرایز قاتل است که برخی از آثار محبوبترین کارگردانان معاصر ژاپن از آن بیبهره بودند.
اگرچه در اکثر اوقات نیمه اول فیلم شاهد همان اتفاقات و روند گرم «خواهر کوچک ما» (Our Little Sister) هستیم، ولی در ملودرام غمانگیزی که نیمه دوم فیلم را تشکیل میدهد همان حس حزنآوری را خواهیم داشت که در پایان «پسر کو ندارد نشان از پدر» (Like Father, Like Son) و اگر زمان را به عقب برگردانید، در آن اثر اجتماعی - رئالیسم او در سال ۲۰۰۴ یعنی «کسی نمیداند» (Nobody Knows) دیده بودیم و حالا یک فیلم جدید از «کورئیدا» را داریم که به وضوح به مسائلی، چون تنهایی و تعلق نداشتن به هیچ کس، در عین آن که به شکلی اسفبار در کنار هم هستیم را مطرح میکند.
ولی آنها عاشق هم هستند، و راههای دیگری را برای ابراز علاقه به یکدیگر پیدا میکنند. اوساما با لبخند شیطانیاش میگوید: «قلبهای ما به هم متصل است»، او این را میگوید و میخندد و این تفکر را جایی در بین آن کوهی از خرت و پرتهایی که در آن خانه جمع کردهاند مدفون میکند. او شاید انکار کند، ولی غلط هم نمیگوید.
خانواده شیباتا از جهات مختلفی به هم متصلاند: عشق، پول، تنهایی، زخمها، پول (به این یکی باید دو بار اشاره میشد). همچنین، باید به خرده عادات دزدی آنها هم اشاره شود: اوسامو و شوتا عادت دارند تا در کنار هم چیزها را بدزدند، این دو نفر قبل از هر سرقت هم با هم درگیری دارند؛ و این چیز خوبی است که شیباتاها انقدر با هم تفاهم دارند، چرا که تمامی اینها در طی فیلم معجزه آسای «هیروکازو کورئیدا» یعنی «دزدان فروشگاه»، که در بین بهترین آثار درام این نویسنده و کارگردان که به شکلی فریبنده، دلربا و پویا در مورد نیروهایی که باعث برجای ماندن یک خانواده میشود هم قرار میگیرد، به شدت مورد آزمایش قرار خواهند گرفت.
او که به خوبی دوران نقاهت خود پس از یک هجوم نه چندان بافرجام به ژانر]فیلم گذشته او را پشت سر گذاشته، به همان انسانگرایی زیبای خود بازگشته که او را تبدیل به یکی از توانمندترین کارگردانان ۲۵ سال گذشته کرده بود، و همچنین آن نگرانیهای والدینی که اغلب باعث میشود تا مردم او را وارث خلف «ازو» بدانند؛ و با این حال، «دزدان فروشگاه» سرشار از آن غرایز قاتل است که برخی از آثار محبوبترین کارگردانان معاصر ژاپن از آن بیبهره بودند.
اگرچه در اکثر اوقات نیمه اول فیلم شاهد همان اتفاقات و روند گرم «خواهر کوچک ما» (Our Little Sister) هستیم، ولی در ملودرام غمانگیزی که نیمه دوم فیلم را تشکیل میدهد همان حس حزنآوری را خواهیم داشت که در پایان «پسر کو ندارد نشان از پدر» (Like Father, Like Son) و اگر زمان را به عقب برگردانید، در آن اثر اجتماعی - رئالیسم او در سال ۲۰۰۴ یعنی «کسی نمیداند» (Nobody Knows) دیده بودیم و حالا یک فیلم جدید از «کورئیدا» را داریم که به وضوح به مسائلی، چون تنهایی و تعلق نداشتن به هیچ کس، در عین آن که به شکلی اسفبار در کنار هم هستیم را مطرح میکند.
ما اوساما (با بازی «فرانکی لیلی») و شوتا را پس از انجام یکی از آن جرایم کوچکشان ملاقات میکنیم، ولی داستان اصلی عملا تا وقتی که آنها یک دختر پنج ساله به اسم «جوری» (با بازی «ساساکی میو») را پیدا میکنند، کسی که در نزدیکی آپارتمان آنها رها شده است. جوری پرحرفترین دختر دنیا نیست، ولی زخمهای موجود روی تن او حرفهای زیادی برای گفتن دارد. این اشتباه اوسامو بود اگر او را با خود به خانه «نمیبرد»، و ساده است که بدانیم چرا نوبویو (با بازی «اندو ساکورا») پیشنهاد میدهد که دختر مدتی با آنها بماند. اگر به دنبال اخاذی نباشید این کار آدم ربایی محسوب نمیشود، نه؟
در کنار آن، یک عقیده احساسی، اما عقلانی هم وجود دارد که میگوید چیزها (و آدمها) باید متعلق به کسانی باشند که بیش از بقیه آنها را میخواهند؛ و خانواده شاباتا عاشق جوری است. با تردید، ولی واقعی.
البته، این شاید به خاطر آن است که او ذاتا یک دزد است، مغازه داران هیچ گاه به او شک نمیکنند، و هر وقت هم که متوجه کار او شوند به جای مجازات به او یک شکلات مجانی میدهند. در نهایت، به هر حال، جوری همان قدری که یک شخصیت مستقل است یک آچار فرانسه هم محسوب میشود، چرا که فیلمنامه صبورانه و پربار کورئیدا از او برای تاثیرگذاری روی برخی از اعضای خانواده جدیدش هم استفاده میکند.
همه با این که مردم چطور به آنها نگاه میکنند درگیر هستند، برخی البته بیشتر جانب ادب و اعتدال را رعایت میکنند.
همه با این که مردم چطور به آنها نگاه میکنند درگیر هستند، برخی البته بیشتر جانب ادب و اعتدال را رعایت میکنند.
«آکی» وضع نابسامانی دارد و تقریبا به عنوان یک تنفروش امرار معاش میکند. نوبویو در سر کار مورد توجه مردان مختلفی است و آن هم نه به شکلی جالب. مادربزرگ هم به نوعی خود را در همه اینها مقصر میداند، و در مورد او قضیه پیچیدهتر از چیزیست که در ابتدا به نظر میرسد. (با کمی فکر بیشتر، آن «حقوق بازنشستگی» کمی مشکوک به نظر میرسد…)
و مهمتر از همه، اوسامو به شوتا از یک زاویه جدید و برعکس بقیه نگاه میکند. چرا بچه او را «پدر» صدا نمیزند؟ یا باید به او اجازه تحصیل در مدرسه دولتی را داد؟ تمامی این سوالات و راز و رمزها - و خیلیهای دیگر - به شکلی هنرمندانه و با ظرافت در هم تنیده شده است که باور آن سخت است چگونه فیلم ما را در حالی که فکر میکنیم یک جای کار میلنگد به یک گوشه کم سر و صدای زندگی میبرد. یک چیز دردناک، ولی درست و به شدت زیبا، اما در قالب چیزی از بین رفته و شکسته.
کورئیدا به عنوان یک استاد در زمینه کشیدن یک خط باریک میان ستیز و تبدیر، توانسته تا این درام را بدون آن که ذرهای به حقیقت وجودیاش لطمه بزند از این رو به آن رو کند. اگر «دزدان فروشگاه» ۹۰ دقیقه ما را درگیر رویاهای روزانه و مصائب شخصیتهایش میکند، ۳۰ دقیقه پایانی آنها را در هم میتابد و سپس از دل هم بیرون میکشد، تا جایی که آخرین قطره از انسانیت در خانواده شیباتا هم خشک میشود.
این یک لحظه تاثیرگذار در میان لحظات تاثیرگذار فیلم است؛ تنها پس از بازنگری، وقتی که همه اشکها خشک شده است، شما میتوانید از «کورئیدا» به خاطر این نمایش بی آلایش و بیزرق و برق ممنون باشید، یا به خاطر راه باکلاسی که او بازیگران را در طی سختترین لحظات هدایت میکند تا چنان فضای مردهای در فیلم وجود داشته باشد.
و مهمتر از همه، اوسامو به شوتا از یک زاویه جدید و برعکس بقیه نگاه میکند. چرا بچه او را «پدر» صدا نمیزند؟ یا باید به او اجازه تحصیل در مدرسه دولتی را داد؟ تمامی این سوالات و راز و رمزها - و خیلیهای دیگر - به شکلی هنرمندانه و با ظرافت در هم تنیده شده است که باور آن سخت است چگونه فیلم ما را در حالی که فکر میکنیم یک جای کار میلنگد به یک گوشه کم سر و صدای زندگی میبرد. یک چیز دردناک، ولی درست و به شدت زیبا، اما در قالب چیزی از بین رفته و شکسته.
کورئیدا به عنوان یک استاد در زمینه کشیدن یک خط باریک میان ستیز و تبدیر، توانسته تا این درام را بدون آن که ذرهای به حقیقت وجودیاش لطمه بزند از این رو به آن رو کند. اگر «دزدان فروشگاه» ۹۰ دقیقه ما را درگیر رویاهای روزانه و مصائب شخصیتهایش میکند، ۳۰ دقیقه پایانی آنها را در هم میتابد و سپس از دل هم بیرون میکشد، تا جایی که آخرین قطره از انسانیت در خانواده شیباتا هم خشک میشود.
این یک لحظه تاثیرگذار در میان لحظات تاثیرگذار فیلم است؛ تنها پس از بازنگری، وقتی که همه اشکها خشک شده است، شما میتوانید از «کورئیدا» به خاطر این نمایش بی آلایش و بیزرق و برق ممنون باشید، یا به خاطر راه باکلاسی که او بازیگران را در طی سختترین لحظات هدایت میکند تا چنان فضای مردهای در فیلم وجود داشته باشد.
شما میتوانید این حس را داشته باشید که گروه بازیگران او خودشان را روی صحنه پیدا میکنند، و سپس درست به مانند وقتی که به یک منزل جدید نقل مکان میکنید، به آن عادت میکنند. آنها همگی با روح بازی میکنند و، ما این فرصت را مییابیم که روح برهنه آنها را ببینیم.
«دزدان فروشگاه» شاید آن جاه طلبی که «کورئیدا» در «مابوروسی» (Maborosi) داشت را نداشته باشد، یا فاقد آن تصورات روحانگیز او در «پس از زندگی» (After Life) باشد، ولی آن کم و کاستیهایش را در تازگیهای انسانیاش جبران میکند. این فیلم هیچ گاه اهل پند و موعظه نیست، چرا که فیلمی گیرا در مورد انسانهای طر شده است، و چیزهای زیبایی که بین آنها گم شده و پیدا میشود، این فیلم از مخاطباناش میخواهد که به جایی که به آن تعلق دارند، و چیزهایی که به آنها تعلق دارند فکر کنند. شما خانواده خود را انتخاب نمیکنید، ولی خانواده همچنان و همچنان، برای هر روز و هر روز یک انتخاب باقی میماند.
منبع: سایت نقدفارسی
مترجم: دانیال دهقانی
«دزدان فروشگاه» شاید آن جاه طلبی که «کورئیدا» در «مابوروسی» (Maborosi) داشت را نداشته باشد، یا فاقد آن تصورات روحانگیز او در «پس از زندگی» (After Life) باشد، ولی آن کم و کاستیهایش را در تازگیهای انسانیاش جبران میکند. این فیلم هیچ گاه اهل پند و موعظه نیست، چرا که فیلمی گیرا در مورد انسانهای طر شده است، و چیزهای زیبایی که بین آنها گم شده و پیدا میشود، این فیلم از مخاطباناش میخواهد که به جایی که به آن تعلق دارند، و چیزهایی که به آنها تعلق دارند فکر کنند. شما خانواده خود را انتخاب نمیکنید، ولی خانواده همچنان و همچنان، برای هر روز و هر روز یک انتخاب باقی میماند.
منبع: سایت نقدفارسی
مترجم: دانیال دهقانی
۰