نه به کتاب نخواندن

نه به کتاب نخواندن

همه کتاب‌هایی که نوشته شده، فارغ از اراده و آگاهی نویسنده‌اش، منبعث از این دانایی است و شاید بتوان گفت: ارزش همه کتاب‌ها به همین است. از آنجا که خطا و اشتباه منحصر به مرتبه آگاهی و اراده است، هستند کتاب‌هایی که در مرتبه سواد و دانش دچار نقص یا خطایند ولی حتی همان کتاب‌ها نیز از آن جهتی که در متن دانایی نوشته شده، ارزش خواندن دارد.

کد خبر : ۵۷۹۱۰
بازدید : ۹۹۶
نه به کتاب نخواندن سید محمد بهشتی | بسیار در مدح کتاب خواندن و سرزنش کتاب نخواندن شنیده‌ایم، اما کمتر پرسیده‌ایم که «کتاب چیست؟» آیا به هر آن نوشته‌ای که مابین دوجلد قرار می‌گیرد می‌توان کتاب گفت. هر کتاب محصول کار نویسنده‌ای است و آنچه نوشته شده همان چیزی است که به ذهن او آمده و بر قلمش جاری شده است؛ به سخن دیگر سیاهی‌هایی که بر سپیدی کاغذ جاخوش می‌کند یا همان «سواد»، محصول اراده و خودآگاهی نویسنده است. اما همه کتاب این نیست.
در واقع «سواد» بخش کوچکی از «دانش» نویسنده است؛ خواه این نویسنده ریاضیدان باشد یا جغرافیدان یا حتی شاعر؛ به سخن دیگر وقتی عالمی از دانسته‌هایش می‌گوید یا وقتی شاعری شعری می‌سراید یا داستان‌نویسی داستانی را روایت می‌کند، آنچه نوشته شده بخش کوچکی است از گفتنی‌های او.
مثلا شاعر موفق به نگارشِ قلیلی از دریافت‌های شاعرانه‌اش می‌شود یا جغرافیدان فرصت بیان محدودی از دانش جغرافیایی‌اش در قالب کتاب را می‌یابد. ضمن آنکه بسیارند شاعران و جغرافیدانان و راویانی که فرصت و امکان بیان همین محدود را نیز نمی‌یابند و چه بسیار بوده‌اند شعرا و حکمایی که حتی سواد نوشتن نداشتند.
اینگونه که بنگریم «دانش» جامعه بسیار بیشتر از آن‌چیزی است که در قالب «سواد» و در کتاب‌ها نوشته شده است. هرچند دانش در سطور نوشته‌شده کتاب جایی ندارد، در سپیدی نانوشته آن منعکس است.
مخاطب هوشیار، از سواد نویسنده راه به مرز‌های دانش او پیدا می‌کند؛ یعنی از روی قراینی به آنچه نویسنده‌ها نگفته‌اند یا حتی قصد پنهان کردنش را داشته‌اند راه می‌برد. در واقع دانش پا از دایره اراده نویسنده فراتر می‌گذارد و زبده‌ترین نویسنده‌ها نیز موفق نمی‌شوند جلوی جاری شدن آن در کتاب را بگیرند.

اما حتی «دانش» نیز قلیلی است از آنچه جامعه می‌داند. در واقع دانش آن بخشی از «دانایی» جامعه است که بر آن احاطه و آگاهی دارد. جامعه اعم از باسواد و بی‌سواد، جغرافیدان، ریاضیدان یا حتی افراد اُمّی همچون ماهی، مستغرق و محاط در «دانایی»‌ای است که بر بخش عظیمی از آن آگاهی ندارد.
در عین حال بدون آن دانایی نمی‌تواند ادامه حیات دهد. در واقع دانایی عمومی‌ترین مرتبه دانستن است؛ دانستنی بی‌قید و شرط. همه آحاد جامعه قادر نیستند این دانایی را در شکل «دانش» به خودآگاه فراخوانند یا در قالب «سواد» مکتوب و مدون کنند یا حتی توان استفاده از دانش و سواد دیگران را ندارند ولی همه به اعتبار زیستن در محیطی فرهنگی «دانایند».
همه کتاب‌هایی که نوشته شده، فارغ از اراده و آگاهی نویسنده‌اش، منبعث از این دانایی است و شاید بتوان گفت: ارزش همه کتاب‌ها به همین است. از آنجا که خطا و اشتباه منحصر به مرتبه آگاهی و اراده است، هستند کتاب‌هایی که در مرتبه سواد و دانش دچار نقص یا خطایند ولی حتی همان کتاب‌ها نیز از آن جهتی که در متن دانایی نوشته شده، ارزش خواندن دارد.
چه بسیار کتاب‌هایی که سواد و دانش نویسنده خواسته، چون سدی مانع سریان دانایی در کتاب شود ولیکن دانایی آنقدر عظیم و قدرتمند است که هیچ کس موفق نمی‌شود جلوی آن را بگیرد. دانایی، عصاره سواد و دانش نسل‌هاست؛ آنچه به مرور دهور آزموده شده شکل دانایی به خود گرفته است؛ لذا دانایی جامعه از دانش و سواد اعتبار نمی‌گیرد بلکه به آن اعتبار می‌دهد. یعنی سواد و دانشی به کار جامعه می‌آید که صورتِ به خودآگاه آمده دانایی آن جامعه باشد.
دانایی برای تداوم، معطل عالمان و شاعران نیست ولیکن شعرا و علما و فرهیختگان به قدری که خود را به این دانایی متصل کنند و زبانِ حال آن شوند ماندگارتر و موثرتر خواهند بود. آن کتاب‌هایی در سیر حیات جامعه و بقا و سعادتمندی او موثرترند که اراده و آگاهی نویسنده‌اش به جای آنکه موانعی بر سر راه آب نوشیدن از دانایی باشد همچون میراب دست‌گیر ما شود. این کتاب‌ها کتاب‌ترند یعنی بر کتاب بودن مظهریت دارند.
پس کتاب بودن ذو مراتب است؛ تا بدانجا که نویسنده از میان برمی‌خیزد و کتاب می‌شود عین دانایی. چنین کتاب‌هایی مطلقا «کتاب» هستند همانطور که در ادبیات فارسی منظور از «گل»، گل سرخ است چراکه گل سرخ بر «گل بودن» مظهریتی تمام دارد. مثنوی معنوی یا کلیات سعدی، «کتاب» است.
سعدی در گلستان و بوستان زبانِ بیان دانایی شده است همان‌طور که مولانا در مثنوی. مولانا خود مثنوی را همچون جاری ساختن جویی می‌داند که آبش نسل‌های آینده را سیراب خواهد کرد. مثنوی نه حاصل اراده و آگاهی مولانا که حاصل بی‌ارادگی و بی‌خویشی اوست.
این دانایی است که او را زبان بیان خویش قرار داده است. این کتاب‌ها مخاطب را حبسِ در مرتبه سواد و دانش نمی‌کند و به چنان لطافتی می‌رسند که برای تماس با آن‌ها واسطه سواد نیز از میان برمی‌خیزد. چنین کتاب‌هایی دیگر مجموعه صفحاتی بین دو جلد در قفسه کتابخانه نیست؛ جای این کتاب‌ها در ذهن و دل آحاد جامعه است.
بی‌علت نیست که چند صد بیت از کلیات سعدی و مثنوی مولانا تمثیل و مثل شده است. یعنی کلیات سعدی و مثنوی، دایما در حال خوانده شدن است، بی‌آنکه لازم باشد در دست‌شان بگیریم و لای‌شان را باز کنیم، حتی بی‌آنکه نیازی به سواد باشد.

راستی «کتاب» چیست؟
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید