مهمترین مشکل کنونی ما چیست؟
آیا درد اصلی این نیست که ظاهرا نزد برخی امکان ارتفاع از اختلافات خانمانسوز داخلی وجود ندارد و در نتیجه بحران شکافهای اجتماعی به حال خود رها میشود تا خود راه خود را بیابد؟ به کجا میرویم؟!
کد خبر :
۵۷۹۱۲
بازدید :
۸۰۰
کریم ارغندهپور | مهمترین مشکل کنونی ما چیست؟ این باید اولین و اساسیترین پرسش ما باشد، ولی واقعیت این است که اگرچه گاهی اینسو و آنسو طرح میشود، ولی در باطن گویی در پستوی اذهان نهان شده است. من در این یادداشت کمی دراینباره توضیح میدهم.
مسئله نخست این است که ظاهرا کسی چندان در اندیشه مشکل یا مشکلات نیست؛ به عبارت دیگر با اینکه همه در هر مسندی از مشکلات عدیده سخن میگویند، ولی گویی کسی مشکلات را چنانکه باید جدی نمیگیرد. بهخاطر همین است که میبینیم هر کسی ساز خود را مینوازد و در نتیجه به نظر میرسد راههای برونرفت نیز چندان روشن نیستند.
فرض کنیم فردی همزمان از سردرد و بیماری قلبی و درد زانو و پارهای مشکلات بزرگ و کوچک دیگر رنج ببرد. اگر او نزد پزشک برود روش حرفهای برخورد با این بیمار این است که ابتدا و پیش از هر اقدامی جستوجو شود آیا هر یک از این مشکلات اورژانسی هستند یا خیر؟
فرض کنیم فردی همزمان از سردرد و بیماری قلبی و درد زانو و پارهای مشکلات بزرگ و کوچک دیگر رنج ببرد. اگر او نزد پزشک برود روش حرفهای برخورد با این بیمار این است که ابتدا و پیش از هر اقدامی جستوجو شود آیا هر یک از این مشکلات اورژانسی هستند یا خیر؟
اگر اضطراری در میان باشد، در درجه نخست صرفا به آن پرداخته میشود و مسائل بعدی در درجه دوم و سوم و چهارم دیده میشوند. لطفا به مثال دوم توجه فرمایید: کارخانهای همزمان مشکل فرسودگی دستگاه دارد، مدیرش اشراف لازم به کار ندارد و مواد اولیه هم تأمین نشده. طبیعی است که این کارخانه تولیدی نخواهد داشت. حالا مشاوری وارد میشود تا برای درمان کار نسخهای بپیچد.
او پیش از هر چیز آسیبشناسی و اولویتبندی میکند. جز این نمیتوان بود. به نظر من مشکل مهم ما در ابتدا این است که اولا ظاهرا اهمیت مسئله چنانکه باید دیده نمیشود و سپس اگر هم بشود، نقش رقیب سیاسی معمولا بزرگتر و پراهمیتتر از هر عامل دیگری دیده میشود و به همین سبب پراکندگی نظرات در بالا به آسیبهای جامعه و برنامههای پیشرو زیاد میشود.
آیا مسئله اول اقتصاد و معیشت است یا سیاسی و مربوط به شکافهای فزاینده است یا خارجی و مربوط به تحریمهاست یا ضعف ساختاری است یا مربوط به مدیریت دولت است یا چیز دیگر؟ هر یک از اینها باورمندانی دارد. خیلی هم خوب! ولی واقعا آیا بدون رسیدن به یک جمعبندی امکان برونرفت از مشکل هست؟ پاسخ روشن است.
شاید انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته بهترین مثال برای یادآوری این نکته باشد؛ آنجا که نامزدهای ریاستجمهوری یکی پس از دیگری از ناکارآمدیها و تنگناها سخن میگفتند. همه آنها در این زمینه واقعا مرتبه استادی داشتند. حتی در پاسدادن توپ نابسامانیها در زمین دیگری هم پارهای استاد بودند.
در وعده حل سریع مشکلات هم به همینگونه، ولی بیشتر آنها از این پرسش فرار میکردند که چرا نمیشود یک جامعیت برای این مشکلات و بعد امکان رسیدن به یک برنامه مشترک یافت؟! به همین خاطر است که گاهی احساس میشد پارهای از نامزدها مانند پزشک یا مشاوری وارد میشدند که نهتنها مشکلات را اولویتبندی نمیکنند، بلکه چندان به ضرورت همساندیدن برخی از آنها با رقیب هم تمایلی ندارند.
پس از خروج آمریکا از برجام هم اکنون ما در وضعیتی هستیم که نیاز به درک شرایط جدید و آمادگی برای مواجهه با آنها داریم.
آیا رنج اصلی این نیست که ظاهرا نزد عدهای، مسائل در هر سطحی بیشتر در حد رقابتهای سیاسی داخلی جلوه میکند و درست آنجا که باید انسجام و همگرایی داخلی شکل بگیرد، بیپروا همچنان بر طبل جدایی و طرد میکوبند؟ آیا دیپلماسی در شرایطی که دیپلماتها یا روش آنها تخریب شود موفق است؟
آیا راهبری اقتصاد بدون یک برنامه جامع که همه پشتیبان آن باشند موفق است؟ آیا درد اصلی این نیست که ظاهرا نزد برخی امکان ارتفاع از اختلافات خانمانسوز داخلی وجود ندارد و در نتیجه بحران شکافهای اجتماعی به حال خود رها میشود تا خود راه خود را بیابد؟ به کجا میرویم؟!
۰