واقعگرایی یا ابتذال رفتاری؟!
غربیها از نگاه مردم ایران و حتی اپوزیسیون حکومت نسبت به این سازمان بیاطلاع نیستند، با همه اینها میباید پرسید که تحت حمایت قرار دادن این سازمان واجد چه معنایی است؟ جالب اینکه در مقاطعی خودشان نیز مجبور شدند که آنان را در لسیت سیاه گروههای تروریستی قرار دهند، ولی اقدام عملی جدی در مبارزه با آنان نکردند، و سپس معلوم نشد، براساس چه منطقی و با مشاهده کدام تغییر رفتاری در این سازمان، آنان را دوباره از این محدودیت قانونی رها کردند و مورد حمایت قرار دادند؟
کد خبر :
۶۰۰۴۷
بازدید :
۱۰۲۸
عباس عبدی | به طور کلی بنده در تحلیل رفتار سیاست خارجی کشورها، واقعگرا هستم. این دیدگاه متأثر از تحلیلی خاص به واقعیت روابط بینالملل است که از یک سو متأثر از میزان قدرت و حفظ منافع ملی است و از سوی دیگر اجزای تشکیلدهنده این روابط را، واحدهای دولت ـ. ملت میداند.
در این چارچوب عنصر اصلی و تعیینکننده در سوگیری روابط خارجی هر کشور، حفظ منافع ملی، دولت و حکومت و کشور است و مسایل دیگر، چون اخلاقیات و دفاع از حقوق بشر دیگر کشورها، عملاً جایگاه چندانی در روابط خارجی ندارد و اگر هم در مواردی وارد آن میشوند، یا کم اهمیت و فرعی است و یا به نوعی بهانه است. بهانهای به ظاهر اخلاقی برای تأمین منافع کشور و دولت خود.
در تایید این ادعا معتقدم که، هر چند کنوانسیون مربوط به دادگاه بینالمللی کیفری که مرجع رسیدگی به جرایم نسلکشی، جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی است و مرجع رسیدگی به بدترین نوع نقض حقوق بشر است و همه موارد ان وجدان جهانیان را جریحهدار میکند، با این حال هنوز برخی از کشورها از جمله ایالات متحده آن را امضا نکردهاند، زیرا حفظ منافع ملی خود را برتر از مخالفت با این جنایات میدانند از این رو و به طریق اولی سطوح عادی و پایینتر نقض حقوق بشر برای آنان مسألهای نیست که بخواهند منافع خود را قربانی مخالفت با ناقضان حقوق بشر در سایر کشورها کنند.
به همین علت به راحتی میتوان فهمید که چرا دولتهای غربی و سیاستهای رسمی آنها در عمل از جنایات عربستان در جریان حمله به یمن حمایت و در بهترین حالت سکوت پیشه میکنند. برای اینکه حمایت از مردم یمن و حقوق آنان، برای غربیها منفعتی مادی ندارد که سراسر ضرر است، و در نقطه مقابل حمایت از عربستان صدها میلیون و حتی میلیاردها دلار نفع مادی دارد که به کمک اقتصاد کشورهای غربی میآید و موضع سیاسی دولتهای آنان را در داخل کشور تقویت میکند، و جالب اینکه به علت وجود رقابت میان کشورهای غربی این فرآیند تشدید میشود.
در تایید این ادعا معتقدم که، هر چند کنوانسیون مربوط به دادگاه بینالمللی کیفری که مرجع رسیدگی به جرایم نسلکشی، جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی است و مرجع رسیدگی به بدترین نوع نقض حقوق بشر است و همه موارد ان وجدان جهانیان را جریحهدار میکند، با این حال هنوز برخی از کشورها از جمله ایالات متحده آن را امضا نکردهاند، زیرا حفظ منافع ملی خود را برتر از مخالفت با این جنایات میدانند از این رو و به طریق اولی سطوح عادی و پایینتر نقض حقوق بشر برای آنان مسألهای نیست که بخواهند منافع خود را قربانی مخالفت با ناقضان حقوق بشر در سایر کشورها کنند.
به همین علت به راحتی میتوان فهمید که چرا دولتهای غربی و سیاستهای رسمی آنها در عمل از جنایات عربستان در جریان حمله به یمن حمایت و در بهترین حالت سکوت پیشه میکنند. برای اینکه حمایت از مردم یمن و حقوق آنان، برای غربیها منفعتی مادی ندارد که سراسر ضرر است، و در نقطه مقابل حمایت از عربستان صدها میلیون و حتی میلیاردها دلار نفع مادی دارد که به کمک اقتصاد کشورهای غربی میآید و موضع سیاسی دولتهای آنان را در داخل کشور تقویت میکند، و جالب اینکه به علت وجود رقابت میان کشورهای غربی این فرآیند تشدید میشود.
اگر فرانسه و آلمان بخواهند با عربستان مخالفت کنند، سایر کشورها فرصتطلبی کرده و از عربستان حمایت میکنند و بهره بیشتری میبرند و مخالفت آن دو کشور نیز خنثی و کماثر میشود و مردم رأیدهنده آن دو کشور نیز علیه دولتهای خود رأی خواهند داد؛ بنابراین قابل فهم است که چرا غرب و آمریکا با سیاستهای عربستان در یمن مخالف نیستند و یا مخالفت علنی نمیکنند، سهل است که حمایت هم میکنند.
ولی در مجموعه مواضع غربیها در چند دهه اخیر دو مورد آن، با هیچ منطقی قابل فهم نیست، یا حداقل این حد از سکوت و حمایت آنان از جنایت محل تأمل جدی است و تحلیلی جز خریداری شدن سیاستمداران آنجا، مسأله را حل و توجیه نمیکند.
اولین مورد سکوت و حمایت نسبی غربیها از بمباران شیمیایی حلبچه و سردشت و... به دست صدام حسین است. جوامع غربی که ادعاهای اثبات نشده و محدود رژیم سوریه در مورد مشابه را، مستمسک عملیات نظامی قرار دادند و نیز در باره منع استفاده از سلاح شیمیایی کنوانسیونهای بسیار روشن وجود دارد، چرا در برابر جنایات شیمیایی و وحشیانه صدام حسین سکوت تأییدآمیزی کردند که داغ ننگ آن برای همیشه بر پیشانی این کشورها باقی خواهد ماند؟
عدم مخالفت و محکوم نکردن بمباران شیمیایی را شاید بتوان از این منظر توجیه کرد، که در یک مقطع زمانی محدود انجام و تمام شد و اگر ادامه مییافت احتمال داشت که با مخالفت غربیها مواجه میشد، ولی حمایت از سازمان مجاهدین خلق را با هیچ منطقی نمیتوان فهمید یا توجیه کرد. مگر آنکه معتقد شویم که این سازمان برخی از سیاستمداران و فعالان غربی را میخرد.
سازمان مجاهدین خلق، مخوفترین و فرقهایترین تشکیلات سیاسی است که اقدامات تروریستی آن در بالاترین سطح و کمیت انجام شده است. حتی افتخار اولیه آنان ترور مستشاران آمریکایی در تهران بوده است. جنایات آنان نه فقط علیه حکومت که درباره خودشان نیز زبانزد است. درباره غیر دموکراتیک بودن و خشونت ورزی این سازمان که نوعی فرقه شبیه به حشاشین هستند، اتفاق نظر نسبی وجود دارد. جالب اینکه آنان به عنوان نیروی نظامی در خدمت صدام حسین نیز در آمده بودند که در محکومیت آن در جهان غرب اتفاق نظر وجود دارد.
هیچکدام از این گزارهها بر رهبران غربی پوشیده و پنهان نیست؛ و حمایت از آنان نه تنها با هیچ یک از اصول دموکراسی لیبرال بلکه با سیاست خارجی واقعگرا، نیز سازگاری چندانی ندارد.
ولی در مجموعه مواضع غربیها در چند دهه اخیر دو مورد آن، با هیچ منطقی قابل فهم نیست، یا حداقل این حد از سکوت و حمایت آنان از جنایت محل تأمل جدی است و تحلیلی جز خریداری شدن سیاستمداران آنجا، مسأله را حل و توجیه نمیکند.
اولین مورد سکوت و حمایت نسبی غربیها از بمباران شیمیایی حلبچه و سردشت و... به دست صدام حسین است. جوامع غربی که ادعاهای اثبات نشده و محدود رژیم سوریه در مورد مشابه را، مستمسک عملیات نظامی قرار دادند و نیز در باره منع استفاده از سلاح شیمیایی کنوانسیونهای بسیار روشن وجود دارد، چرا در برابر جنایات شیمیایی و وحشیانه صدام حسین سکوت تأییدآمیزی کردند که داغ ننگ آن برای همیشه بر پیشانی این کشورها باقی خواهد ماند؟
عدم مخالفت و محکوم نکردن بمباران شیمیایی را شاید بتوان از این منظر توجیه کرد، که در یک مقطع زمانی محدود انجام و تمام شد و اگر ادامه مییافت احتمال داشت که با مخالفت غربیها مواجه میشد، ولی حمایت از سازمان مجاهدین خلق را با هیچ منطقی نمیتوان فهمید یا توجیه کرد. مگر آنکه معتقد شویم که این سازمان برخی از سیاستمداران و فعالان غربی را میخرد.
سازمان مجاهدین خلق، مخوفترین و فرقهایترین تشکیلات سیاسی است که اقدامات تروریستی آن در بالاترین سطح و کمیت انجام شده است. حتی افتخار اولیه آنان ترور مستشاران آمریکایی در تهران بوده است. جنایات آنان نه فقط علیه حکومت که درباره خودشان نیز زبانزد است. درباره غیر دموکراتیک بودن و خشونت ورزی این سازمان که نوعی فرقه شبیه به حشاشین هستند، اتفاق نظر نسبی وجود دارد. جالب اینکه آنان به عنوان نیروی نظامی در خدمت صدام حسین نیز در آمده بودند که در محکومیت آن در جهان غرب اتفاق نظر وجود دارد.
هیچکدام از این گزارهها بر رهبران غربی پوشیده و پنهان نیست؛ و حمایت از آنان نه تنها با هیچ یک از اصول دموکراسی لیبرال بلکه با سیاست خارجی واقعگرا، نیز سازگاری چندانی ندارد.
غربیها از نگاه مردم ایران و حتی اپوزیسیون حکومت نسبت به این سازمان بیاطلاع نیستند، با همه اینها میباید پرسید که تحت حمایت قرار دادن این سازمان واجد چه معنایی است؟ جالب اینکه در مقاطعی خودشان نیز مجبور شدند که آنان را در لسیت سیاه گروههای تروریستی قرار دهند، ولی اقدام عملی جدی در مبارزه با آنان نکردند، و سپس معلوم نشد، براساس چه منطقی و با مشاهده کدام تغییر رفتاری در این سازمان، آنان را دوباره از این محدودیت قانونی رها کردند و مورد حمایت قرار دادند؟
دفاع از حقوق بشر در جوامع دیگر در برخی موارد بویژه آنچه که ذیل اتهامات قابل رسیدگی در دادگاه بینالمللی کیفری قرار دارد قابل فهم و حتی ضروری است، و خارج از آن را نباید به عنوان یک مشی کلی برای کشورها، جدی تلقی کرد و انتظار انجام ان را داشت. ولی این حد از بیشخصیتی سیاسی که حتی از سازمان مجاهدین خلق دفاع شود یا تحت حمایت قرار گیرد، نه تنها با هیچ معیار انسانی و اخلاقی بلکه با هیچ منطق منافع ملی نیز جور در نمیآید، و باید در پی دلایل دیگری برای این سیاست ضد حقوق بشری غربیها بود.
دفاع از حقوق بشر در جوامع دیگر در برخی موارد بویژه آنچه که ذیل اتهامات قابل رسیدگی در دادگاه بینالمللی کیفری قرار دارد قابل فهم و حتی ضروری است، و خارج از آن را نباید به عنوان یک مشی کلی برای کشورها، جدی تلقی کرد و انتظار انجام ان را داشت. ولی این حد از بیشخصیتی سیاسی که حتی از سازمان مجاهدین خلق دفاع شود یا تحت حمایت قرار گیرد، نه تنها با هیچ معیار انسانی و اخلاقی بلکه با هیچ منطق منافع ملی نیز جور در نمیآید، و باید در پی دلایل دیگری برای این سیاست ضد حقوق بشری غربیها بود.
منبع: روزنامه سازندگی
۰