بهرام شاهمحمدلو؛ جدایی آقای حکایتی از تلوزیون
ویدئوی مراسم بزرگداشت بهرام شاه محمدلو در اختتامیه جشنواره قصه گویی در شبکههای اجتماعی شور و شوق عجیبی به پا کرده است. چرا آقای حکایتی دیگر در تلویزیون جایی ندارد؟ صحبتهای بهرام شاه محمدلو را در این باره بخوانید.
کد خبر :
۶۵۹۰۸
بازدید :
۲۵۰۱
مرجان فاطمی | پنجشنبه، ۲۹ آذر، در مراسم اختتامیه بیست و یکمین جشنواره بین المللی قصه گویی، از بهرام شاه محمدلو، تقدیر شد.
مراسم تقدیر از این شخصیت محبوب آنقدر جذاب و باشکوه برگزار شد که ویدئوی آن در یکی دو روز اخیر بارها در شبکههای اجتماعی دست به دست شده و یک جورهایی همه را به یاد خاطرات برنامه «زیر گنبد کبود» و آقای حکایتی معروف انداخته است.
بهرام شاه محمدلو حالا سالهاست که در تلویزیون برنامهای نساخته و در واقع باید گفت: مدیران تلویزیون از او دعوت به همکاری نکرده اند.
شاه محمدلو در گفت و گویی که با او داشتیم تعریف کرد که آنقدر در این سالها به خاطر بدقولی مدیران تلویزیون اذیت شده که دیگر قید همکاری با این رسانه را زده است. واقعا باید پرسید چرا تلویزیون قدر سرمایه هایش را نمیداند؟
مسئله اول: اسپانسر
حقیقتش این است که الان دیگر خیلی به سمت تلویزیون گرایش ندارم. برای اینکه دو سه بار این قدم را برداشتم و حتی طرحی که دادم در شورای طرح و برنامه شبکه هم تصویب شد.
همین چند سال پیش بود که شبکه دو، طرح را تصویب کرد. میخواستیم مراحل پیش تولید را انجام دهیم که گفتند بودجه نداریم. گفتند اسپانسر بیاورید و فلانی گفته اگر تهیه کننده اسپانسر نیاورد که دیگر تهیه کننده نیست.
پیش خودم گفتم خب اگر بخواهم اسپانسر بگیرم به تلویزیون چه کار دارم؟ تلویزیون به خاطر تاثیرات گسترده و آموزشی و سلامت مخاطب است که اهمیت دارد اگرنه مگر تلویزیون به تولید کنندگان پولی میدهد؟
مسئله دوم: کارهای عجلهای تلویزیون
به هر حال رفتم با یک اسپانسر صحبت کردم و به توافق رسیدیم، ولی وقتی آن عکس العملها را دیدم حقیقتش یک مقدار زده شدم و دست از تلاش کشیدم. دو ماه بعد از این قضیه آخر پاییز بود که با من تماس گرفتند تا برای عید، یک سری از آقای حکایتی را تولید کنیم.
طرحی که من داده بودم اصلا به عید ربطی نداشت. یک طرح محاسبه شده جذاب بود که باید از یک جایی با بچههای کوچکتر شروع میشد و در دلش ماجراهای عجیب پیش میآمد.
مخاطب اول باید با این شخصیتها آشنا میشد تا بعد بتواند به مرور با ماجرا پیش برود. پس به صبر و حوصله زیادی نیاز داشت. حالا آخر آذر سراغ من آمدند تا برای ۲۹ اسفند و ۱۳ روز عید کار تحویل شان دهم.
من هیچ وقت اهل آب بندی نیستم و واقعا نمیتوانستم. خلاصه گفتند قرار بگذاریم بنشینیم و صحبت کنیم ببینیم چه میشود. رفتم دیدم در این جهت دارند صحبت میکنند که آقا بیا قال قضیه را بکن یک کاری بکنیم تا عید جمع شود.
دقیقا فکرشان همین بود. گفتم اجازه بدهید من فکر کنم. آمدم خانه و هرچه فکر کردم به این نتیجه رسیدم که هیچ راهی ندارد. حتی اگر ۲۰ درصد از شروط من را هم بپذیرند، اما خودم راضی نمیشوم.
گفتم نه. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند اجازه میدهید با ایرج طهماسب و جبلی برای نوروز صحبت کنیم. گفتم به من ربطی ندارد. خودتان میدانید و ...
مسئله سوم: حساسیت کار کودک
من اصولا هیچ وقت دنبال کارهای کلیشهای نبودم. نه در کارگردانی، نه شیوه تدریس و نه حتی در بازیگری. همیشه سعی میکنم خودم راههای جدید را کشف کنم.
زمان زیر گنبد کبود هم گروه کودک از من خواست طرحی راجع به قصه گویی برایشان آماده کنم تا آن را در چند سری بسازند. من هم نشستم فکر کردم و به این چارچوب رسیدم.
اعتقادم این بود که اگر بناست چهار تا آدم بزرگ نقش بچه را بازی کنند باید با باور بچه شوند یا با باور نقش یک پیرمرد ۱۰۰ ساله را بازی کنند. دلم نمیخواست کار تصنعی انجام دهند.
این باورها و صداقتهایی که در کار داشتیم باعث شد. تا مردم ما را باور کنند و متاسفانه در حال حاضر چنین حساسیتهایی را برای کار کودک نمیپذیرند. دنیای بچههای الان با آن موقع تفاوت دارد.
حتی از نظر ریتم هم باید کار تغییر کند. باید فضایی برای بچهها ایجاد کنیم که بنشینند قصهها را گوش کنند. یعنی صرف اینکه بچهها حوصله قصه گوش کردن ندارند نباید باعث شود که دست از انجام چنین کارهایی بکشیم، چون اتفاقا بچهها هنوز هم قصه را دوست دارند به شرط اینکه ما بلد باشیم چطور برایشان قصه بگوییم.
الان هم برای همین بی توجهی هاست که تمایل بیشتری دارم که برای شبکه نمایش خانگی یا سینما کار کنم تا با این شرایط دوباره به تلویزیون برگردم.
منبع: هفت صبح
۰