مصاحبه با یک شاعر 10 سال پس از رفتنش

امسال 10 سال از رفتن م. آزاد می‌گذرد؛ شاعر، نویسنده و مترجمی که آثارش همچنان در بین ما مانده است. او متولد پاییز بود و زمستان از دنیا رفت.

کد خبر : ۶۸۷۸
بازدید : ۲۷۴۱
امسال 10 سال از رفتن م. آزاد می‌گذرد؛ شاعر، نویسنده و مترجمی که آثارش همچنان در بین ما مانده است. او متولد پاییز بود و زمستان از دنیا رفت.

به گزارش ایسنا، محمود مشرف آزاد تهرانی (ﻡ. ﺁﺯﺍﺩ) 18 آذر ﺳﺎﻝ ۱۳۱۲ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ گشود و در ۲۹ دی‌ماه ۱۳۸۴ در هفتادودوسالگی به علت بیماری سرطان درگذشت و در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

مصاحبه زیر بر اساس اطلاعات و حرف‌های به‌جامانده از م. آزاد، 10 سال پس از درگذشتش تنظیم شده است.

از روند زندگی‌تان بگویید
در تهران به دنیا آمدم. پدرم یک نظامی دوست‌دار موسیقی و شعر بود که از دوران کودکی شوق کتاب خواندن را در فرزندانش برانگیخت. ﺩﻭﺭﻩ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻭ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎن ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪم. دوره نوجوانی و جوانی‌ام با جنبش بزرگ ملی کردن نفت همزمان بود که به زندگی نسل جوان آن روزگار، عشق و آرمانی فراتر از انگیزه‌های کوچک فردی می‌داد و من که اهل فعالیت بی‌واسطه سیاسی نبودم، به فعالیت فرهنگی گرایش پیدا کردم.

فعالیت خود را در زمینه ادبیات چگونه آغاز کردید؟
اولین نقدهای ادبی‌ام را به همراه چند شعر در یک نشریه دانش‌آموزی به چاپ رساندم. نخستین دفتر شعرم را نیز در سال ۱۳۳۴ به نام «دیار شب» با یادداشتی از احمد شاملو منتشر کردم. مدت‌ها از انتشار «دیار شب» پشیمان بودم، چرا که در این دفتر تجربه‌ تازه‌ای در شعر نیامده بود.

همکاری‌تان با احمد شاملو بعد از کتاب «دیار شب» هم ادامه پیدا کرد؟
بله، پس از آن در انتشار مجله‌ای به نام «بامشاد کوچولو» با شاملو به مدت دو سال همکاری داشتم و این همکاری برای من فرصتی بود مغتنم. این آشنایی و همکاری با شاملو در زندگی ادبی‌ام بسیار موثر بود. البته من جز او با چهره‌های دیگری نیز همکاری داشتم. به عنوان مثال در سال 1340 با سیروس طاهباز در انتشار فصل‌نامه «آرش» که یکی از نشریه‌های تاثیرگذار دهه 40 بود، همکاری پیوسته‌ای داشتم.

از تحصیلات آکادمیک خود بگویید.
پس از ورود به ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۳۶ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﺷﺪم و دوره دانش‌سرای عالی تهران را نیز گذراندم. بعد از اخذ لیسانس در سال ۱۳۳۶ برای آموزگاری به آبادان رفتم. آن سال‌ها فرصتی برای ساماندهی تجربه‌های شعری‌ام بود. مجموعه «آیینه‌ها تهی‌ست» دستاورد آن دوران است. از آن زمان ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۰ ﺳﺎﻝ ﮐﺎﺭ آﻣﻮﺯﮔﺎﺭﯼ را ادامه دادم و ﭼﻨﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎن‌هاﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺗﺪﺭﯾﺲ ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﭘﺮﺩﺍختم. در سال ۱۳۴۲ در کنکور ادبیات دانش‌سرای عالی تهران پذیرفته شدم و در رشته‌ ادبیات فارسی دانشگاه تهران شاگرد محمد معین، بدیع‌الزمان فروزانفر و پرویز ناتل ‌خانلری بودم.

کار برای کودکان را چگونه آغاز کردید؟
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۴۶ ﺑﻪ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﯾﺎفتم. به علت آن‌که ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ می‌دانستم ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﻌﺭهای ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ سرزمین‌های ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ‌ﻧﺎﻣﻪ ﻭ ﻧﻘﺪ ﻭ ﻧﻈﺮ هم فعالیت کردم. نویسندگی برای کودکان را در سال ۱۳۴۷، یک سال پس از پیوستن به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با «قصه طوقی» آغاز کردم. «قصه طوقی» در سال ۱۳۴۷ و اثر دیگری به نام «لی لی لی لی حوضک» در سال ۱۳۴۹ به عنوان کتاب سال برگزیده شدند. بیش‌تر آثاری که برای کودکان آفریدم، بازنویسی و بازآفرینی از ادبیات کهن ایران است و بر این باورم که ادبیات کهن ایران ادبیاتی است سرشار از اندیشه والای انسانی. درواقع نقش و کارکرد بازنویسی و بازآفرینی از ادبیات کهن را کمک به صلح جهانی و مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانم. همچنین از نخستین کارشناسان ایرانی بودم که برای مطالعه ادبیات کودکان بورس کتابخانه بین‌الملی مونیخ را دریافت کردم.

چند اثر تا پایان عمر خود خلق کردید؟
چندین مجموعه شعر، حدود 50 جلد کتاب در زمینه ادبیات کودک و نوجوان و چند ترجمه و تالیف از من به جا مانده است. «قصیده‌ بلند باد و دیدارها»، «با من طلوع کن»، «گل باغ آشنایی»، «باید عاشق شد و رفت» و «بهارزایی آهو» از مجموعه شعرهایم برای بزرگسالان است. همچنین مجموعه‌ای مشتمل بر چهار اثر به نام‌های «زال و سی مرغ»، «زال و رودابه»، «هفت‌خان رستم»، «کاوه آهنگر» و «سی مرغ و سیمرغ» را بر اساس «شاهنامه» نوشتم. این آثار به‌علاوه «دویدم و دویدم»، «خاله سوسکه»، «عمو نوروز»، «خاله ماندگار»، «حمومک مورچه داره» با تصویرگری نورالدین زرین‌کلک، بهمن دادخواه، فرشید مثقالی، مهرداد نجومی و ناهید حقیقت به چاپ رسیده است. «شعرهایی برای کودکان» گردآوری 11 شعر از ۹ شاعر و ترجمه همراه با بازنویسی یا بازآفرینی شماری از آثار غیرایرانی نیز از دیگر کارهایی است که برای کودکان انجام دادم.

برخی معتقدند در شعر امروز تفکر وجود ندارد. نظر شما چیست؟
بله، در شعر امروز تفکر وجود ندارد. از نیما یوشیج به بعد مسائل اجتماعی و سیاسی در شعر بیش‌تر شد. البته نیما نگاهی هم به فلسفه‌ جدید داشت. بعد از او احمد شاملو دیدی اومانیستی درباره‌ نقش انسان دارد. نیما شاعری انسان‌دوست با دیدی طبیعت‌گراست و شعر امروز ما از این مسائل خارج نیست؛ ولی شاعری را که دارای دستگاه فکری و فلسفی باشد، نداریم، که از این لحاظ با شعر کلاسیک تفاوت داریم.

شما به شناخت داشتن شاعران از ادبیات کلاسیک اعتقاد دارید. درست است؟
بله، من معتقدم تا شاعر وزن و موسیقی کلام را تجربه نکرده باشد، حتی نمی‌تواند شعر بی‌وزن بگوید. باید پشت شعر، آهنگ و طنینی وجود داشته باشد. نمی‌توان بدون شناخت ادبیات کلاسیک، همه سنت‌ها را به‌هم ریخت. بنابراین مطالبی که مطرح می‌شود، مثلا ساختارشکنی و معناگریزی، درباره‌ این مجموعه شعرهای جدیدی است که درمی‌آیند.

دیدگاه‌تان درباره جایگاه عشق در شعر امروز چیست؟
نگاه به عشق در شعر کلاسیک و امروز متفاوت است. در گذشته خیلی از شاعران برای خود معشوق زمینی داشتند و بعد از آن معشوق زمینی به معشوق آسمانی رسیدند. درواقع اندیشه‌های عرفانی در شعر باعث شد که عشق معنای دیگری پیدا کند. دلیل عوض شدن مفهوم عشق در شعر معاصر، به‌دلیل عوض شدن زندگی و ماشینیزم، طبیعی است.

قالبی که عشق در آن بازتاب زیادی داشته، غزل است. امروزه غزل فرم باب شده است. نظرتان در این‌باره چیست؟
نمی‌دانم غزل فرم یعنی چه؟ غزل‌هایی که حرف‌های عامیانه را رنگ شاعرانه داده و با زبان امروز حرف می‌زنند، ولی در آن‌ها عمق و اندیشه‌ای وجود ندارد. در هر حال غزل چیزی نیست که بتوان با آن نهضت و جریان ساخت، یا حتی به آن عنوان و سبکی داد. اساسا غزل فردیت می‌طلبد، در غزل یک عمق حسی و اندیشه شاعرانه وجود دارد و آن چیزی که در شعر متبلور شده، به این جریان‌ها ربطی ندارد. این غزلیات تنها آثار نوآور و ابداعاتی هستند که بعضی جوان‌ترها به آن‌ها پرداخته‌اند، که این نوجویی هنر نیست. امروز می‌بینیم که در شعرهای پست‌مدرن این قالب‌ها را تکرار کرده‌اند؛ کسانی‌که خلاقیت را با تفنن اشتباه می‌گیرند، معمولا به این جریان‌ها کشیده می‌شوند. البته در میان آن‌ها کسانی هستند که شعرهای قوی نیز دارند.

نظرتان درباره غزل‌ به طور کلی چیست و این قالب چقدر قالب زمانه ماست؟
هر شاعری تنها چند غزل خوب دارد. غزل در هر زمانه‌ای نوآوری خاص خود را دارد. غزل کار ساده‌ای نیست و اوج کار هر شاعری است. هر شاعری ممکن است چند غزل خوب داشته باشد، که تا مدت‌ها در اذهان می‌ماند. خود من در کل عمرم چند غزل بیش‌تر کار نکرده‌ام، که تنها چندتای آن‌ها هنوز زمزمه می‌شوند. باید گفت در این فرم به‌ندرت یک کار ناب به‌دست می‌آید. قالب غزل دیگر فرم زبان امروز نیست و این فرم‌های قدیمی در جای خود مسائل زمان خود را بیان کرده‌اند و به‌جای آن‌ها می‌توان از قالب‌های دیگری استفاه کرد. زبان و معیارهای دنیای شعر قدیم با تجربه‌های جدید هم‌خوان نیستند.

نظرتان درباره تاثیر نیما بر غزل معاصر چیست؟
نیما برای کشف زبان شاعرانه نزدیک به طبیعت تلاش زیادی کرد. در تعدادی از کارهای نیما و دوره‌ای که «افسانه» را کار کرد، گرایشی به شعرهای قدیم وجود داشت و به‌قول خود نیما، غزل‌های او سبک خراسانی داشت. نیما تحولی در بافت زبان شعری ایجاد کرد و طبیعتی را که برایش آشنا بود، در شعرهایش آورد و با این کار توانست در زبان معاصر تاثیر بگذارد؛ حتی کسانی که نیماگرا نبودند، به طرف این زبان گرایش یافتند و این امر در زبان غزل تاثیر گذاشت.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید