تصاویر/ شیفتگی
آژانس مگنوم عکسهایی با مضمون شیفتگی را، به مدت ۵ روز ـ از ۱۰ تا ۱۴ ژوئن ـ به بهای ۱۰۰ دلار به حراج گذاشته بود.
کد خبر :
۷۰۶۵۲
بازدید :
۶۴۱۸۳
فرادید | شیفتگی obsession در عکاسی به معنی علاقهمندی به یک موضوع؛ یک رنگخاص؛ یک مضمون و مواردی از این دست، موضوع عکسهایی است که آژانس عکس مگنوم اخیرا برای فروش در وبسایت خود گذاشته بود. هر عکاسی شیفتگی را به شکل متفاوتی دیده است. بعضی عکاسان شیفتگی را در خود و برخی در دیگران دیدهاند.
این آژانس معتبر عکسهایی با این مضمون را، به مدت ۵ روز ـ از ۱۰ تا ۱۴ ژوئن ـ به بهای ۱۰۰ دلار به حراج گذاشته بود. برخی از این عکسها را به همراه یادداشتی که به عنوان توضیح عکس توسط عکاسان یا افرادی دیگر نوشته شده، با هم میبینیم.
عکاس: Alessandra Sanguinetti
بوئنوس آیرس، ۲۰۰۱: «در آرژانتین بهطور اتفاقی با مردی ملاقات کردم که با اسبش زندگی میکرد. اسب هر زمانی که دوست داشت میآمد و میرفت، بعضی وقتها مرد روی میز شکر میگذاشت تا اسب شب به خانه بازگردد. از کودکی به عکاسی از حیوانات علاقه داشتم. همانطور که جان برگر در مقالهای با عنوان «چرا به حیوانات نگاه کنیم؟» میگوید: «حیوانات با زیستشان با انسان، به او همراهی را هدیه میدهند، که از هر نوع معاملهای میان انسانها متفاوتتر است. متفاوت است، چون این همراهی به انسان ـ به منزله گونهای تنها ـ هدیه میشود.»
عکاس: Steve McCurry
جشنواره اسبهای روستایی، تبت، ۱۹۹۹: «من درجشنوارهای در «تاگونگ» از این زن جوان عکس گرفتم. سبک لباس پوشیدن او با آن رنگ سبز که در تضاد با رنگ آبی و قرمز گردنبند و لبهای سرخش بود، بسیار چشمنواز بود. پسزمینه با آن دیوار سرخ نیز ترکیببندی را کامل کرد.»
عکاس: Bruno Barbey
پسری در رودخانه «گالت»، جزیره رئونیون، ۱۹۹۱: «وقتی سفر و عکاسی میکنید، همزمان باید بتوانید با افراد ارتباط برقرار کنید و درعینحال از سوژه فاصله بگیرید. خوششانسی برخی اوقات نقش مهمی ایفا میکند. در این عکس، این پسر مشغول تمیز کردن دوچرخهاش در یک چشمه بود. خوششانسی من در اینجا رنگ لباس پسر بود که با زین دوچرخه همرنگ بود. نتیجه عکسی سورئال و عجیب از آب درآمد؛ گویی که او زیر آب دوچرخهسواری میکند. عکاسی، تنها زبانی است که در همه جای دنیا فهمیده میشود.»
عکاس: Elliott Erwitt
نیویورک، ۲۰۰۰: «من شیفته سگها هستم؛ چون آنها مرا یاد انسانها میاندازد، اما با موهای بیشتر.»
عکاس: Emin Özmen
هالفتی، ترکیه، ۲۰۱۸: «آب در تمام عکسهای من حضور دارد؛ مانند یک شیفتگی ناخودآگاه. البته شاید دلیلش همهجا حاضر بودن آب در این کشور است، که با دریای مدیترانه، دریای سیاه، دریای اژه، دریاه مرمره و رودهای دجله و فرات و چندین دریاچه هممرز است. بخش زیادی از روستای هالفِتی با ساخته شدن سد Birecik در دهه ۱۹۹۰ به زیر آب رفت. در این عکس، کودکان روی سقف یک مسجد غرقشده در حال بازی هستند.»
عکاس: Nikos Economopoulos
هاوانا، کوبا، ۲۰۱۷: «شیفتگی من، یا آنچیزی که دائم به سمتش برمیگردم، جریان اصیل احساسات یا الگوی ارتباط آدمها در خیابان است. طریقی که افراد مختلف در مکانهای متفاوت با هم ارتباط برقرار میکنند، تغییرات خود را به نمایش میگذارند و در زیر تمام تفاوتها زبانی جهانی را میزیند.»
عکاس: Carolyn Drake
دروازه، ترکمنستان، ۲۰۰۹: «خاصیت معماگونه عکاسی باعث شیفتگی مداوم است. در زبان محلی به این مکان «دروازه جهنم» میگویند. این دهانه ۶۹ متری از سال ۱۹۷۱ ـ زمانیکه مهندسان نفت شوروی بعد از یک سانحه که در زمان حفاری رخ داد، نگران آلودگی هوا شدند ـ محل سوخت گاز طبیعی بوده است. آنها برای جلوگیری از آلوده شدن هوا گاز باقی مانده را آتش زدند. البته، این عکس هیچ چیزی از این ماجرا را نشان نمیدهد. گذر زمان و فضا به شکلی معماگونه در این عکس ظاهر شده که نشان میدهد درک میزان اثری که انسان بر سیاره میگذارد، چقدر سخت است.
عکاس: Ian Berry
ویتبی، انگلستان، ۱۹۷۴: «مدتها قبل از برگزیت، آن زمان که همه چیز سادهتر بود، من این عکس را در بدو ورودم بعد از مدتها به انگلستان گرفتم. اینجا ویتبی در شمال یورکشایر است. هوا آفتابی است و محلیها و بازدیدکنندگان از تپهها بالا رفتهاند تا بندر را زیر نور خورشید تماشا کنند.»
عکاس: Werner Bischof
زوریخ، سوئیس، ۱۹۴۱، بخشی از یک مقاله که در سال ۱۹۴۵ در یک مجله سوئدی چاپ شد درباره این عکاس چنین میگوید: «ورنر [۱۹۱۶-۱۹۴۵]... از مؤلفههای گرافیکیای در عکاسی استفاده میکند که با اهدافش - کریستالازیسیون و تفسیر شیء - همخوانی دارد.
عکاس: Jim Goldberg
ترکیه، آناتولی، ۱۹۹۰: «در طول مدتی که در ترکیه ماه عسلم را میگذراندم با وسائل نقلیه عمومی اطراف را میگشتم. به یاد میآورم که ناگهان از یک ایستگاه اتوبوس عجیب، اما الهامبخش سردرآوردم. الان متوجه شدم که من اغلب به ایستگاههای اتوبوس در سراسر جهان از هالیوود تا آتن، پکن و کیف سرزدهام ـ گویی به طرز غریبی جذب مکانهای پیشپاافتادهای میشوم که مردم در آنها انتظار میکشند.
عکاس: Guy Le Querrec
بالِیارا، نیجر، ۱۹۹۳: «در سال ۱۹۹۳، به مدت یکماه به غرب آفریقا سفر کردم. در نیجر در یک بازار خیابانی، جایی که تجار از نیجر و نیجریه برای دادوستد گرد هم جمع میشوند، با رقص منظم شاخها مواجه شدم: آنها همدیگر را جستجو میکردند و از دیگری فرار میکردند. در این حرکات آهسته و روباتیک، شاخها در هم میرفتند و به شکلی منظم و ریتمیک موسیقی تولید میکردند. این کنسرت روز ۱۴ آوریل برگزار شد.»
عکاس: Richard Kalvar
نیویورک، ۱۹۶۹: «زنی شیفتۀ بدنش در آینه؟ یا شیفته چیزی که در پشت ویترین مغازه میبیند؟ یا شاید مثل من فقط دارد نگاه میکند...»
عکاس: René Burri
سنت کریستوبال، مکزیکوسیتی، ۱۹۶۷. اصطبل، اسب، استخر و خانه که یک معمار مکزیکی به نام لوئیس باراگان در کریستوبال در مکزیک طراحی کرده است. به گفته همسر رنه، این عکس ادای احترام شخصیِ رنه به روح لوئیس است.
عکاس: Christopher Anderson
پیا با یک بادکنک در گارسیا، بارسلونا، ۲۰۱۶: «این عکس چند شیفتگی من را بهطور همزمان نشان میدهد. نخست، شیفتگی من به عکاسی از خانوادهام. به من گفته شده که در اغلب کارهایم از رنگ قرمز استفاده میکنم. البته که این هم نوعی شیفتگی محسوب میشود؛ و نهایتا، من واقعا عاشق بادکنک قرمز، فیلمی از آلبرت لاموریسِ فرانسوی هستم.
عکاس: David Alan Harvey
دیوار برلین، هانور، ۱۹۸۹: «نخستین سفر من به آلمان زمانی بود که دیوار برلین سقوط کرد. من ترجیح میدهم به حواشی و به احساساتی توجه کنم که اغلب حول یک رویداد تکاندهنده شکل میگیرد. برای همین به مناطق بیرون از شهر در هانور رفتم، به دنبال چیز خاصی نبودم. دیوانگی عجیبی در جریان بود. دیوار فروخته بود. من این شادی را عکاسی کردم. این عکسی است که در حافظه شخصیام ثبت شده است و دلیلش را نمیدانم.»
منبع: گاردین
مترجم فرادید: عاطفه رضواننیا
۰