مریم میرزاخانی؛ آنچه از یک نخبه می‌توان آموخت

مریم میرزاخانی؛ آنچه از یک نخبه می‌توان آموخت

آنچه مسلم است میرزاخانی، با مرگ خود نیز، طریق نوینی از زندگی را به ما آموخت که الهام‌بخش جویندگان علم در جهان به خصوص جوانان نخبه خواهد بود.

کد خبر : ۷۱۴۴۰
بازدید : ۱۳۲۶۳
مریم میرزاخانی؛ تنها به جهان بی‌مرز علم می اندیشید
نادره جلالی | «نخبه» فرد یا گروهی است با استعداد، قابلیت و توانایی‌های عالی و خصوصیاتی استثنایی، منحصربه‌فرد و با قدرت تاثیرگذاری بالا در جامعه که از ساختار برآمده‌اند. از آنجا که مفهوم نخبه چند وجهی بوده از این رو در تبیین آنان و نوع ارتباط ساختار با عامل انسانی مفهوم‌پردازی مختلفی صورت گرفته است.
برخی نظریه‌پردازان کارکردی نخبه را به مفهومی ایستا در نظر می‌گیرند و بر این باورند که «ساختار» نخبه را خلق می‌کند و در فرآیند نخبه شدن او موثر است. اما در مفهوم‌پردازی جدید، نخبه مفهومی پویاست زیرا نگاهی کاملا فرآیندی دارد.
در این نگاه، ساختار نخبه را (به مثابه عاملیت) در خود دارد و قائل به جدایی ساختار و نخبه نیست بلکه رابطه آن‌ها متقابل است و کنش‌گر هم در این امر دخالت دارد به عبارت دیگر نخبگان مخلوق ساختار هستند و بر ساختار نیز تاثیر می‌گذارند.

مریم میرزاخانی، متخصص ریاضیات و شخصیتی اثرگذار در مقیاس جهانی بود که به عنوان یک زن نخبه با نایل شدن به بالاترین مدارج علمی و اخذ جوایز متعدد نشان داد برای جویندگان علم، آنچه واجد اهمیت است صرفا استعداد و توانایی افراد است نه چیز دیگر.
زندگی و مهاجرت این جوان نخبه و اندیشمند بزرگ ما را بر آن می‌دارد تا با مطالعه زندگی‌اش در فرآیندی دقیق به عناصری، چون «ساخت» و «عاملیت» توجه کنیم تا دریابیم ساختار فرهنگی و اجتماعی چگونه در فرآیند نخبه شدن او موثر بوده است و از سوی دیگر مریم نیز به عنوان یک کنش‌گر تا چه حد در این امر دخالت داشته و بر ساختار جامعه خود تاثیر گذاشته است.
مهم آنکه اهمیت «ساخت» را برای توسعه آموزش کشور دریابیم و به سوال‌هایی از این قبیل که: آیا او به عنوان یک کنش‌گر در اعمال خود از استقلال برخوردار بود؟ آیا کنش‌گر محصول شرایط تعیین یافته‌ای است که بر او حاکم است؟ آیا در علت‌یابی فرآیند نخبه شدن باید اراده کنش‌گر را مورد توجه و ارزیابی قرار داد یا روابط ساختاری را مقدم شمرد؟ آیا میرزاخانی یک استثنا بود یا به عنوان یک جریان ساختاری در جامعه کنونی ما و راهی برای ایجاد این زمینه‌ها به شمار می‌آید؟

آنچه مسلم است میرزاخانی، با مرگ خود نیز، طریق نوینی از زندگی را به ما آموخت که الهام‌بخش جویندگان علم در جهان به خصوص جوانان نخبه خواهد بود.

ساخت
«ساخت» واژه انگلیسی Structure از کلمه لاتینی Struere به معنی ساختن مشتق شده است (لوپز، ۱۳۸۵: ۲۰). در فرهنگ جامعه‌شناسی کالینز آمده است: «ساخت اجتماعی یعنی هر الگوی نسبتا پایداری از آرایش‌های اجتماعی است که در یک جامعه معین قلمداد می‌شود» (کالینز، ۱۹۹۱: ۵۹۷).

ساخت در دوره سنت
خداوند با خلقت انسان، صرف‌نظر از تفاوت در جنس که امری بیولوژیک و زیست‌شناختی است به هر دو جنس (زن و مرد) قابلیت‌ها و توانایی‌هایی، چون هوش و استعداد داده که باید از آن در زندگی اجتماعی و فرهنگی خود بهره بگیرند. بی‌تردید راه سعادت و خوشبختی آنان یکی است و هر دو باید با رعایت حدود و مرز‌های انسانی و مراعات حقوق یکدیگر در امور اجتماعی وظایفی را ایفا کنند.
اما زنان به دلیل ویژگی‌های خاص خود سهوا یا عمدا در این دوران بی‌کنش و منفعل بوده که این روند قطعا به ضرر جامعه انسانی تمام شده است؛ در هر حال زنان توانستند در حوزه‌های مختلف علوم ازجمله اخترشناسی، ریاضی، پزشکی، ادبیات، تاریخ‌نگاری، شعر، خوشنویسی و سیاست نامی ماندگار از خود در دفتر علم و فرهنگ ایران زمین به یادگار بگذارند.
ساخت و مدرنیته
گذار جامعه از دوران سنت به مدرنیته و نوع مواجهه با آن نیز برای زنان ایرانی با چالش‌های متعدد همراه بود؛ به طوری که فراز و نشیب‌های بسیاری را پشت سر گذاشت.
گرچه آنان با وقوع انقلاب مشروطه و با وجود موانع و وجود محدودیت‌های بسیار بر اثر اقدامات افرادی، چون بی‌بی خانم استرآبادی، مزین‌السلطنه، صدیقه دولت‌آبادی و به دنبال تاسیس مدارس دخترانه و انتشار روزنامه و نشریات ویژه بانوان و انجمن‌های زنان توانستند به تدریج در عرصه اجتماع حضور یابند ولی متاسفانه سهم آنان از دستاورد‌های انقلاب مشروطه اندک بود.

در عصر پهلوی نیز با وجود آنکه ادعا می‌شد بدون وارد ساختن فعالانه زنان به درون روند نوسازی کشور نمی‌توان به پیشرفت واقعی دست یافت، زنان اگرچه با ارتقای سطح دانش و آگاهی خود وارد عرصه فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی شدند، اما به دلیـل توزیع نابرابر امکانات، میزان کمتری توانستند نسبت به مردانی که در جایگاه اجتماعی با آن‌ها مشترک بودند از منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت و فرصت‌هایی برای فعال‌سازی به خود برخوردار باشند.
این امر سبب شد تا برخی فقدان زمینه‌های لازم برای حضور اجتماعی زنان و ناآگاهی و بی‌تجربگی آنان را در ایجاد ارتباط با مردان سبب انحطاط اجتماعی و فرهنگی جامعه بدانند (فلسفی، ۲۸ بهمن ۱۳۲۰: ۲).

بنابراین، وضعیت زنان ایرانی در این دوران چندان تغییر محسوسی نکرد و دولت پهلوی تنها وانمود می‌کرد که یار و پشتیبان زنان، اصلاحات و تغییرات اجتماعی است. برای نمونه زنان اصلاح‌طلب ایرانی مجله نسوان که فعالانه از برنامه خاص ناسیونالیستی و تجددطلبانه رضاشاه حمایت می‌کردند با تثبیت قدرت او- با اینکه طرفدار حکومت بودند- توانایی هدایت اصلاحات را از دست دادند و خاموش شدند.
در دوره سانسور فعال مطبوعات از سوی دولت، این نشریه با کنار آمدن دستگاه سلطنتی و دولت و ابراز احساسات پهلوی‌دوستانه شدید توانست بیشتر از نشریات ادواری آن دوره عمر کند (کرونین، ۱۳۹۳: ۲۳۶-۲۳۸).

نظریه ساخت‌یابی گیدنز
محققان علوم اجتماعی نظرات مختلفی را به منظور فهم و شناخت علل یا تبیین و تعریف چرایی و چگونگی رخداد‌ها و پدیده‌های اجتماعی عرضه داشته‌اند که هر یک بر روش‌شناسی خاصی مبتنی بوده و بر مبنای پاسخ خود رهیافت خاصی را اتخاذ کرده‌اند.

در دهه ۱۹۷۰ آنتونی گیدنز، نظریه ساخت‌یابی را ارایه کرد. این نظریه و اصطلاح برخاسته از آن بیشتر در پی آن بود که بتواند بر دوگانگی عاملیت و ساختار غلبه و بین ساختار و عاملیت پیوندی برقرار کند. گیدنز سعی کرد با درکی دیالکتیکی از رابطه میان ساختار و کارگزار، رویکرد‌های یک‌سوگرایانه را نفی کند و با پیوند بین آن‌ها نشان دهد که اعمال اجتماعی در بستر زمان و مکان نظم می‌یابند.
از نظر او ساختار‌های اجتماعی عبارتند از: مجموعه کلی از قواعد، نقش‌ها و روابط و معانی که به کمک اندیشه و عمل انسان‌ها سازماندهی، بازتولید و متحول می‌شوند. در واقع این انسان‌ها هستند که طی زمان، ساختار‌ها را خلق می‌کنند و مبتکر تحول در آن‌ها می‌شوند نه خود جامعه ولی فعالیت‌ها و ابتکارات خلاقانه آن‌ها تابع محدودیت‌های اجتماعی است (ریترز، ۱۳۸۹: ۳۰۲-۳۰۰).
گیدنز در بُعد هستی‌شناسی، ساختار مشروعیت قطب‌بندی کنش و جامعه را نمی‌پذیرد و بر آن است که کنش و جامعه را به عنوان شؤون متداخل و تاثیرگذار بر هم مفهوم‌پردازی کند. هدف اصلی او در نظریه ساخت‌یابی این است که نشان دهد چگونه ساختار‌ها ایجاد می‌شوند و روند شکل‌گیری و زایش ساختار در یک رابطه بین نیرو‌ها و عوامل ذهنی و فاعلی چگونه است؟
گیدنز اعتقاد دارد که هر بررسی تحقیقی در علوم اجتماعی یا تاریخ باید کنش یا عاملیت را با ساختار مرتبط کند. به همین جهت، کار مهم او غلبه بر دوگانگی ساختار و عاملیت است. از نظر او، جامعه هم دارای ساختار و هم واجد کنش است و این دو با هم ارتباط متقابل دارند و رابطه آن‌ها رابطه‌ای دیالکتیکی است.

گیدنز فرد را بازیگر صحنه اجتماع می‌داند که چگونه باید نقش خود را ایفا کند. او با تاکید بر آگاهی عملی معتقد است، مفهوم عاملیت واجد اعتبار است زیرا عاملیت با رخداد‌هایی ارتباط دارد که فرد عامل آن است. به عبارت دیگر هر چیزی که رخ می‌دهد، می‌توانست اگر فردی در وقوع آن دخالت نمی‌کرد، اتفاق نیفتد.
از این رو عامل را کسی می‌داند که قدرتی را اعمال یا اثری را ایجاد می‌کند. تاکید بر عاملیت نشان‌دهنده نقش برجسته عوامل انسانی در تاثیرگذاری بر جهان اجتماعی‌شان است که قدرت اهمیت و نقش ویژه‌ای در آن می‌یابد چراکه کنش‌گر فاقد توانایی اثرگذاری به دیگر عوامل نیست.

ساختار از مفاهیم اصلی تشکیل‌دهنده نظریه ساخت‌یابی است. با توجه به اهمیتی که گیدنز برای عاملیت قائل است و با توجه به کنش عامل (انسان) در چارچوب شرایط زمانی و مکانی و پیامد‌ها و نتایج ناخواسته، این نکته آشکار می‌شود که عامل یا کنش‌گر نمی‌تواند وجودی مستقل از ساختار داشته باشد و چنین وضعیتی نسبت به ساختار‌ها نیز صدق می‌کند.
گیدنز ساختار‌ها را هم به عنوان وسیله و هم به عنوان محصول عاملیت تعریف می‌کند لذا ساختار تنها از طریق تلاش عوامل انسانی معنا می‌یابد. گیدنز معتقد است ساختارها، الزام‌آور و در عین حال توانایی‌بخش هستند و ساخت‌یابی در برگیرنده مفهومی دوسویه است که نشان‌دهنده وابستگی متقابل عامل و ساختار است به طوری که هیچ کدام بدون دیگری بی‌معنی است. به عبارت دیگر ویژگی‌های ساختاری نظام‌های اجتماعی هم وسیله و هم نتیجه کنش‌هایی است که نظام‌های اجتماعی را تشکیل می‌دهند.
پس نظریه ساخت‌یابی به عنوان یک نظریه اجتماعی در پی مطالعه پیوند‌های متقابل عامل و ساختار در سازمان‌های اجتماعی است. از یک سو ساختار‌ها از انسان‌های تشکیل شده‌اند که زندگی‌شان توسط همان ساختار‌ها سازمان می‌یابند و از سوی دیگر انسان به منزله موجودی است که با آگاهی گفتمانی و اعمال اراده خود و احساس مسوولیت، قادر به ابداع و یا تغییر شرایط ساختاری حیات اجتماعی و یا مقاومت در برابر ساختارهاست (نک: گیدنز، ۱۳۹۶: ۴۵-۵۸).

ساخت‌یابی و نخبگان
چنانکه گفته شد بین ساختار و عاملیت رابطه انکارناپذیری وجود دارد تا آنجا که هیچ ساختاری بدون مشارکت کنش‌گران شکل نمی‌گیرد و هیچ عاملی بدون دخالت ساختار منشأ اثر نمی‌شود. مریم میرزاخانی، نخبه ایرانی نمونه بارزی است که نشان می‌دهد او چگونه با دو سطح ساختار و عاملیت مشارکت کرده و نتایج اتیکال و امیکال را در عرصه دانش‌ورزی و با توجه به دو مفهوم ساختار و نخبگی به وجود آورده است.
او با رفتن به دبیرستان فرزانگان و دانشگاه صنعتی شریف در پرتو کوشش و تلاش مستمر خود به المپیاد ریاضی راه یافت و با اخذ مدال طلا در المپیاد جهانی استعداد و توانایی و هوش خویش را به رقابت گذاشت.
میرزاخانی، کنشگری فعال بود که با انتخاب و ادامه تحصیل در رشته ریاضی در دانشگاه استنفورد تا عالی‌ترین مقطع، مشکلات و دشواری‌های تحصیل در یک فرهنگ و کشور بیگانه را تحمل کرد و به عنوان یک زن نخبه کوشید تا فارغ از مرز‌های محدود جغرافیایی، سیاسی، فکری و ایدئولوژیکی تنها به جهان بی‌مرز علم بیندیشد و فرصتی برای بازتعریف خود و مناسباتش با جهان پیرامون خویش بسازد زیرا بر این باور بود که انسان در صورتی هستی و زندگی‌اش را معنادار می‌یابد که در فهمش از جهان با دیگران شریک شود.

او با رفتن به دانشگاه استنفورد در محیطی به پژوهش و تحقیق پرداخت که تعدادی از ریاضیدانان این دانشگاه به مدال فیلدز دست یافته بودند. بنابراین اگرچه او با پشتکار و تلاش در تحقیق و پژوهش و با دستاورد‌های مهمی در علم ریاضی، برنده جایزه فیلدز به عنوان اولین زن و نخستین زن ایرانی و حائز عنوان «ملکه ریاضی جهان» شد، اما باید توجه کرد که این امر تصادفی نبود و به ساختار آن جامعه مربوط و برآیند یک فرآیند خاص است.
در واقع ساختار کشور نخبه‌پذیر و فضای آموزشی و دانشگاه‌های آن، امکان پرورش او را فراهم آوردند تا بتواند به عنوان یک ریاضیدان نظریه‌پرداز رشد کند و درخشان باشد. بنابراین از این منظر، زندگی او به نوعی آسیب‌شناسی فرهنگی و تصویرگر رابطه متقابل ساخت و کنش‌گر و نماد بارز اهمیت آموزش و پرورش و پیوند نزدیک آن با آرمان‌های دموکراسی همگانی است زیرا آموزش و پرورش با فراهم آوردن فرصت‌های برابر برای پرورش توانایی‌ها و استعداد‌های افراد، خود وسیله‌ای برای برابرسازی جنسیتی است (گیدنز، ۱۳۹۵: ۴۶۴)
حال آنکه نظام آموزشی و فرهنگی ما نه تنها براساس فرهنگ جنسیتی، زن و مرد را به مثابه دو برساخته متفاوت اجتماعی پرورش می‌دهد و نظام مردسالار را بازتولید می‌کند بلکه به لحاظ ساختار آموزشی نیز ضعف‌هایی دارد. میرزاخانی به عنوان یک نخبه و یک کنش گر اثبات کرد، چون در ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور‌های نخبه‌پذیر، نظام آموزشی با برنامه ریزی درست امکانات خود را در اختیار فردی که به لحاظ هوش و توانایی شایسته‌تر است، قرار می‌دهد امکان رشد بیشتر نخبه را فراهم می‌سازد. اما در کشور نخبه‌گریز به دلیل ساختار فرهنگی و اجتماعی این امکان رشد برای او کمتر فراهم است.

سخن پایانی
در بررسی زندگی میرزاخانی شاهد تاثیر برخی ساخت‌ها و نهاد‌های آموزشی از جمله دبیرستان فرزانگان و دانشگاه صنعتی شریف بر شخصیت او هستیم که چگونه سبب رشد و توسعه او را فراهم آوردند و او را آماده قهرمان شدن کردند و بر دیدگاه و کنش او تاثیر گذاشتند.
اما از سوی دیگر باید توجه داشت، مریم کنش‌گری خلاق و صاحب اراده بود. او اثبات کرد اگر هر زنی ارزش و نیروی خود را بازشناسد و کار و کوشش کند، می‌تواند در مکانیسم‌های ساختار اجتماعی تاثیرگذار باشد. موفقیت‌های پژوهشی و المپیادی او نشان‌دهنده خلاقیت و پی‌ریزی طرحی نوین برای حرکت در زندگی‌اش است.
اما نقش او به عنوان یک کنش‌گر وقتی مهم و پررنگ می‌شود که توجه کنیم براساس حق تصمیم‌گیری و انتخاب با رفتن به ساختار یک کشور خارجی (امریکا) و ادامه تحصیل در دانشگاه استنفورد و پژوهش و تحقیق تبدیل به یک قهرمان جهانی شد و لقب ملکه ریاضی جهان گرفت.
زندگی و کسب افتخارات متعدد علمی مریم میرزاخانی بیانگر اهمیت ساختار و ضرورت توجه بیشتر به زنان برای توسعه آموزش کشور است. دیگر آنکه بدانیم اگرچه نوابغ ملیتی خاص ولی ملکیتی عام دارند، یعنی درست است که از یک منطقه جغرافیایی برمی‌خیزند ولی به قدری برای زندگی بشری اهمیت دارند که مرز‌های جغرافیایی را درمی‌نوردند و به جهان تعلق می‌یابند و به توسعه مرز‌های علم همت می‌گمارند.
ثالثا دریابیم زنان می‌توانند، حماسه‌آفرینان بی‌بدیل و جریان‌سازی باشند و توجه به این توانایی، سیمای توسعه آموزشی را خوش‌منظرتر می‌کند. درست است که ما به مریم میرزاخانی به عنوان یک هموطن افتخار می‌کنیم که نخستین زن برنده جایزه فیلدز بود ولی بیش از آن مهم است که او الگو برای جوانان این مرزوبوم، به ویژه دختران، و مایه و انگیزه‌ای برای تلاش و کوشش آنان بشود.
۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید