"مری وُلستون‌کرافت" ؛ زنی که یک قرن از زمان خودش جلوتر بود

"مری وُلستون‌کرافت" ؛ زنی که یک قرن از زمان خودش جلوتر بود

"آرزو نمی‌کنم اختیار مردان دست زنان باشد، آرزو دارم اختیار زنان دست خودشان باشد. ""در نهایت مسئله اصلی عدالت است، آنچه دنیا می‌خواهد صدقه نیست، عدالت است. "

کد خبر : ۷۲۶۶۲
بازدید : ۱۷۱۹۹
مری وُلستون‌کرافت را "نخستین فمینیست انگلستان" خوانده‌اند. او حداقل یک قرن از زمان خودش جلوتر بود هر چند که نقش او در احقاق حقوق زنان تا ١٩٦٠ در سطح وسیع به رسمیت شناخته نشده بود.

او در سال ١٧٩٢ افکارش را در کتابی به نام "احقاق حقوق زنان" نوشت و چند سال بعد در سال ١٧٩٧ در ٣٨ سالگی پس از زاییدن دخترش درگذشت.

مری ولستون‌کرافت معتقد بود توانایی استدلال در زنان و مردان یکسان است و هر دو باید حق آموزش داشته باشند، نظری که هم برای مردان هم برای زنان آن روزگار عجیب و غیرعادی بود. بهبود حقوق زنان در کشور‌های غربی هنوز پدیده نویی است؛ واژه‌های فمینیست و فمینیسم، در دهه ١٨٩٠ ساخته شدند.
زنان حق بسیار مهم رای را در آمریکا در ١٩٢٠، در بریتانیا در ١٩٢٨ (تمام زنان)، در فرانسه ١٩٤٤ و در سوییس در ١٩٧١ به دست آوردند.

مثل همه کسانی که منطق و معیار زمان خود را به چالش می‌کشند، مری ولستون‌کرافت هم بهای سنگینی پرداخت. او مدام آماج توهین‌های زن‌ستیزانه بود، مثلا هوراس والپول، یکی از شخصیت‌های پرقدرت آن زمان، او را "کفتار زیردامنی‌پوش" خوانده بود.

این توهین‌ها بعد از مرگ مری ولستون‌کرافت شدت پیدا کرد. مری ولستون کرافت در کتاب احقاق حقوق زنان این فکر در آن زمان انقلابی را مطرح کرد که زنان و مردان از نظر توانایی استدلال و حق "کاملا انسان بودن" برابرند. او می‌گفت: اگر خیلی‌ها موافق نیستند به این دلیل است که زنان از آموزش‌هایی که مردان می‌بینند، محرومند: "تا زمانی که ابزار استدلال به زنان داده نشود، ذهنشان به اندازه جسمشان ارزش دارد، آن‌ها نمی‌توانند آزاد یا کاملا انسان باشند. "

به گفته ویلیام گادوین، مری ولستون‌کرافت با نوشتن احقاق حقوق زنان، "در دفاع از نیمی از نژاد بشر، شجاعانه و یک‌تنه پا پیش گذاشت چرا که آن‌ها در تمام جوامع -چه بدوی، چه متمدن- از عزت مناسب محروم شده‌اند و از اینکه به عنوان موجوداتی عقلانی، جایگاهی برابر داشته باشند. "

برای مری ولستون‌کرافت آموزش بسیار مهم بود: "من باور عمیقی دارم که غلفت از آموزش هم‌جنسان من، منشا اصلی فلاکتی است که آن را تقبیح می‌کنم. " آموزش برای او معنایی فراتر از کلاس مدرسه داشت، منظور تغییر فرهنگی بود که به دختران و زنان تحمیل شده بود.

مری ولستون‌کرافت بروشنی می‌گفت که کتاب احقاق را برای زنان طبقه متوسط آن زمان نوشته است؛ او بشدت از زنان ثروتمند انتقاد و بندرت به زنان فقیر اشاره می‌کرد.او استدلال می‌کرد که زنان تعلیم می‌بینند که "بردگان خانگی مطلوب" باشند و جامعه در ظاهری مبدل با "زنجیری ابریشم‌نما به زنان رشوه می‌دهد تا تحمل کنند و حتی عاشق بردگی شوند. "

او می‌گفت: برای "کاملا انسان بودن" زنان باید مستقل از مردان باشند: "من عاشق مرد به عنوان موجودی برابر هستم، اما عصای پادشاهی او، واقعی یا زوری، به من نمی‌رسد مگر اینکه منطق فردی از من طلب احترام کند و حتی در آن حال هم تبعیت من از منطق است نه از مرد. "

او هم مردان هم زنان را به چالش می‌کشید: "امیدوارم هم‌جنس‌هایم مرا ببخشند اگر آن‌ها را موجوداتی منطقی می‌دانم؛ بجای اینکه تملق وقار دلفریبشان را بگویم و آن‌ها را در کودکی ابدی ببینم و اینکه نمی‌توانند روی پای خودشان بایستند. "


ویلیام گادوین نویسنده و فیلسوف انگلیسی، شوهر مری ولستون‌کرافت

او اعتقاد داشت زنان اگر بخواهند می‌توانند حرفه‌ای را در پیش بگیرند، "زنان حتما می‌توانند هنر درمان را بیاموزند، پزشک و پرستار باشند، ... ممکن است علم سیاست بیاموزند... یا شاخه‌های مخلتف کسب و کار را ممکن است دنبال کنند. " دهه‌ها بعد، در سال ١٨٧٦، اولین زن دربریتانیا وارد رشته پزشکی شد و ده‌های بیشتری گذشت تا این به امری رایج بدل شود.

ولستون‌کرافت در ١٧٥٩ در لندن و در دنیایی متولد شد که زنان در جایگاهی فرودست بودند، وضعیتی که تقریبا در تمام تاریخ مکتوب حکم‌فرما بوده است. به قول سیمون دو بوار یکی فمینیست‌های پیشروی قرن بیستم، "قانون‌گذاران، کشیشان، فیلسوفان، نویسندگان و دانشمندان نهایت کوششان را کرده‌اند که نشان دهند جایگاه فرودست زنان در آسمان‌ها تعیین شده، اما در زمین امتیازی محسوب می‌شود. "

در آن زمان باور عمومی این بود که زنان بیش از اندازه عاطفی و هیجانی هستند که بتوانند تفکر عقلانی داشته باشند.

مری ولستون‌کرافت قدرت این اجماع نظر را بخوبی می‌فهمید: "در کل به نظر می‌رسد مردان، منطق را برای توجیه تعصب‌های خود به کار می‌گیرند، تعصب‌هایی که جزء وجودشان شده و نمی‌توانند رد آن را پیدا کنند چه برسد به اینکه بخواهند آن‌ها را ریشه‌کن کنند. ذهن باید قوی باشد که با عزم جزم اصول خود را شکل دهد، اما نوعی بزدلی فرهنگی حاکم می‌شود و باعث می‌شود بیشتر مردان جا بزنند. "

مری ولستون‌کرافت در خانواده‌ای از طبقه متوسط به دنیا آمده بود که به مرور زمان فقیرتر شدند. به نوشته گادوین، "پدرش ارباب بود و مادرش یکی از رعیت‌های او. "

آموزش مری بسیار ابتدایی بود و در عمل فردی خودآموخته به شمار می‌رفت. او در ١٦ سالگی خانه را ترک کرد تا راه خود را در دنیا پیدا کند. شیوه‌های مختلفی را برای پول در آوردن امتحان کرد از جمله راه اندازی یک مدرسه که خودش مدیرش بود. با این حال در ٢٨ سالگی مقروض، بی‌پول و بی‌خانمان شد.

در آن زمان کمک جوزف جانسون نقطه عطفی در زندگی مری شد. جوزف جانسون یک ناشر رادیکال بود که در نزدیکی کلیسای معروف سنت پل در مرکز لندن کتاب‌فروشی داشت. مری ولستون کرافت برای جوزف جانسون به عنوان نقدنویس و بعد معاون سردبیر کار کرد. کتاب احقاق را هم جانسون چاپ کرد و او بود که پای مری ولستون‌کرافت را به دنیای نقد ادبی رادیکال لندن باز کرد.

انقلاب فرانسه در سال ١٧٨٩ برای رادیکال‌ها در لندن مثل زلزله بود. حال که مردم موفق شده بودند "فره مقدس پادشاهان" را در هم بشکنند، همه چیز ممکن به نظر می‌رسید. اما آن انتظارات اولیه جامه عمل نپوشیدند. در زمانی که مری ولستون‌کرافت کتاب احقاق را می‌نوشت تمام امید‌ها به اینکه شعار "آزادی، برابری، برادری" به حقوق زنان تسری پیدا کند به باد رفته بود. این ناکامی انقلاب فرانسه در احقاق حقوق زنان باعث شد که مری ولستون‌کرافت کتاب احقاق را در فقط شش هفته بنویسد.

کتاب حمله‌ای است به تفصیل به افکار ژان ژاک روسو در باب تعلیم و تربیت. روسو یکی از روشنفکران اصلی انقلاب فرانسه بود، اما افکارش درباره جایگاه زنان در جامعه اصلا انقلابی نبود. او معتقد بود زنان باید مطیع و مطبوع و زن و مادر خوبی باشند.
چند ماه بعد از نوشتن کتاب احقاق، مری ولستون کرافت به پاریس رفت که هنوز بشدت درگیر تلاطم‌های انقلاب بود، نشانه دیگری از شخصیت مستقل او. در پاریس او لویی شانزدهم را پیش از اینکه زیر گیوتین برود، در گذر از خیابان دید.

مری شلی دختر ولستون کرافت؛ نویسنده کتاب معروف فرانکنشتاین

پیام مری ولستون‌کرافت در قرن بیستم بود که انعکاسی بسیار فراتر از قرن هجدهم یافت: "حقوق زنان و مردان یکسان است. "

او بخوبی آگاه بود که چه مقاومتی در برابر افکارش خواهد شد. چند ماه قبل از مرگش نوشت: "آن‌ها که شجاعت کافی دارند تا از زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنند پیش بیفتند و با نیروی ذهن، خود را از تعصب‌هایی رها کنند که منطق رو به کمال دنیا در زمان خود باطل خواهد کرد، باید یاد بگیرند در مقابل نکوهش و بازخواست بایستند.
نباید زیاد نگران احترام به نظر دیگران باشیم... آن‌ها که مرا می‌شناسند می‌دانند که من بر پایه اصول عمل کردم. از این نظر من با دیدگاه‌های بخش بزرگی از بشریت مسئله‌ای ندارم، من نظر خودم را مطرح می‌کنم. "

او از زنان می‌خواست برای خاطر خودشان قوی و مستقل باشند: "آرزو نمی‌کنم اختیار مردان دست زنان باشد، آرزو دارم اختیار زنان دست خودشان باشد. ""در نهایت مسئله اصلی عدالت است، آنچه دنیا می‌خواهد صدقه نیست، عدالت است. "
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید