اثری با روح و خون
اميراحمد قزوينی:«شب آوازهايش را میخواند» نهمين اثر رضا گوران است كه محصول عجيبی از سيلان روح و سكون ِ بیوقفه است.
کد خبر :
۷۳۱۷
بازدید :
۳۳۵۸
اميراحمد قزوينی؛ «شب آوازهايش را میخواند» نهمين اثر رضا گوران است كه محصول عجيبی از سيلان روح و سكون ِ بیوقفه است.
سياليت معنوی اثر بر همهچيز سايه انداخته؛ حركت بازيگران در صحنه، گفتوگوها، رفتار و منش كاراكترها همه و همه در سياليت و سكونی توأمان حركت میكند. كارگردان با هوشمندی ضروريات صحنه را به موتيفهايی معنادار تبديل كرده و از آنها بهرهای نشانه شناسانه ميبرد. ضروريات يعنی موارد حاضر در هر تئاتر از قبيل لباس و وسايل صحنه.
رضا گوران با جسارت سراغ الگوهای فرمی ِ كليشه و تداعیهای رنگی آشنا رفته و از درون كليشهها طرحی نو میسازد. اين نمايش از آنجا اهميت دارد كه دو دلیها، استيصال و حقارت آدمی را به اندازهای بيرونی میكند كه هركس با چنين مواردی در درون خويش روبهرو میشود. دقت و جنون بازيگران تماشاگر را به وحشت میاندازد؛ وحشت ِ سفر به درون خويش.
به جرات میتوان گفت نقطه نبوغآميز اثر بیتفاوتی در طراحی و اجرا است كه به درستی توسط كارگردان طرحريزی شده و توسط بازيگران به بار نشسته است. بیتفاوتی يعنی فرار از درشتنمايی يك اكت و گذر ِ كاريزماتيك از آن. بازيگر با طراحی ِ حركاتی كه غريب به نظر میرسد آسوده و منبسط برخورد میكند و انگار كه در زندگی ِ طبيعی ژاكت نيم پوشيده و آويزان به يك دست را با خود به اين طرف و آن طرف اتاق میبرد. و اما موسيقی؛ اينجا موسيقی شكوه كار را چندينبرابر میكند. موسيقی عزيمت میكند. متحول میشود. بجا ضرب عمل میكند و ضد ضرب را برای لحظات دوگانه بهكار میگيرد.
گذشته از همه اين نكات «شب آوازهايش را میخواند» اثری است كه روح و خون دارد. گروه اجرايی از كارگردان تا بازيگران همه و همه خون ِ خود را با اثر آميختهاند انگار. صدای نفس و نبض ِ اثر شنيده میشود.
سياليت معنوی اثر بر همهچيز سايه انداخته؛ حركت بازيگران در صحنه، گفتوگوها، رفتار و منش كاراكترها همه و همه در سياليت و سكونی توأمان حركت میكند. كارگردان با هوشمندی ضروريات صحنه را به موتيفهايی معنادار تبديل كرده و از آنها بهرهای نشانه شناسانه ميبرد. ضروريات يعنی موارد حاضر در هر تئاتر از قبيل لباس و وسايل صحنه.
رضا گوران با جسارت سراغ الگوهای فرمی ِ كليشه و تداعیهای رنگی آشنا رفته و از درون كليشهها طرحی نو میسازد. اين نمايش از آنجا اهميت دارد كه دو دلیها، استيصال و حقارت آدمی را به اندازهای بيرونی میكند كه هركس با چنين مواردی در درون خويش روبهرو میشود. دقت و جنون بازيگران تماشاگر را به وحشت میاندازد؛ وحشت ِ سفر به درون خويش.
به جرات میتوان گفت نقطه نبوغآميز اثر بیتفاوتی در طراحی و اجرا است كه به درستی توسط كارگردان طرحريزی شده و توسط بازيگران به بار نشسته است. بیتفاوتی يعنی فرار از درشتنمايی يك اكت و گذر ِ كاريزماتيك از آن. بازيگر با طراحی ِ حركاتی كه غريب به نظر میرسد آسوده و منبسط برخورد میكند و انگار كه در زندگی ِ طبيعی ژاكت نيم پوشيده و آويزان به يك دست را با خود به اين طرف و آن طرف اتاق میبرد. و اما موسيقی؛ اينجا موسيقی شكوه كار را چندينبرابر میكند. موسيقی عزيمت میكند. متحول میشود. بجا ضرب عمل میكند و ضد ضرب را برای لحظات دوگانه بهكار میگيرد.
گذشته از همه اين نكات «شب آوازهايش را میخواند» اثری است كه روح و خون دارد. گروه اجرايی از كارگردان تا بازيگران همه و همه خون ِ خود را با اثر آميختهاند انگار. صدای نفس و نبض ِ اثر شنيده میشود.
۰