فیلم مسخره باز؛ روایتگر عقده، نفرت و زندگی تکراری
شاید تماشاگر فکر کند که این مو به نوعی نماد باشد ولی از منظر روانکاوی نوعی «فتیش» و «یادگارپرستی» است. از سوی دیگر، این متن سینمایی پر از فانتزیها، تصاویر و علایق نویسنده آن است که این مو میتواند از این منظر هم بررسی شود.
کد خبر :
۷۳۴۳۴
بازدید :
۲۰۳۳
سید حسین رسولی | این روزها فیلم «مسخرهباز» به نویسندگی و کارگردانی همایون غنیزاده و تهیهکنندگی علی مصفا روی پرده سینماها رفته است. این فیلم در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر توانست چهار سیمرغ بلورین از جمله سیمرغ نگاه نو و سیمرغ فیلمهای هنر و تجربه را دریافت کند.
این فیلم نخستین اثر سینمایی همایون غنیزاده است که با زیرتیتر «داستانی پر از مو» خود را معرفی میکند. شاید تماشاگر فکر کند که این مو به نوعی نماد باشد ولی از منظر روانکاوی نوعی «فتیش» و «یادگارپرستی» است. از سوی دیگر، این متن سینمایی پر از فانتزیها، تصاویر و علایق نویسنده آن است که این مو میتواند از این منظر هم بررسی شود.
این فیلم نخستین اثر سینمایی همایون غنیزاده است که با زیرتیتر «داستانی پر از مو» خود را معرفی میکند. شاید تماشاگر فکر کند که این مو به نوعی نماد باشد ولی از منظر روانکاوی نوعی «فتیش» و «یادگارپرستی» است. از سوی دیگر، این متن سینمایی پر از فانتزیها، تصاویر و علایق نویسنده آن است که این مو میتواند از این منظر هم بررسی شود.
نکته این است که با یک سلمانی مردانه مواجه هستیم که مهمترین پدیدارهای این مکان قطعا پیرایشگران، لوازم و ابزار پیرایش و خود «مو» هستند. اگر از منظر نشانهشناسی سوسور و نظریه رومن یاکوبسن به این روایت نگاه کنیم، نویسنده، مو را به عنوان نشانهای کلیدی گسترش میدهد و آن را به خریدار و طراح کلاهگیس، قاتلی که موها را میتراشد و پیرایشگرانی عقدهای و پر از نفرت و عاشق فیلم پیوند میزند.
یعنی تمام این ماجراها و شخصیتها به نوعی براساس «اصل مجاورت» یا «محور همنشینی» و «مجاز مرسل» کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. جمله کلیدی فیلمنامه هم جایی است که دانش میگوید: «در پرورشگاه صدام میکردند مسخره باز!» و او حالا پیرایشگر شده است و با فانتزی هنرپیشه شدن و عقدههای جنسی خود نسبت به سوپراستار سینما یعنی زنی به نام «هما» سرگرم است. این فیلم از نظر «بینامتنیت» بهشدت به آثاری سورئالیستی، فانتزی و فرمالیستیای، چون «سرنوشت شگفتانگیز آملی پولن» (۲۰۰۱) به کارگردانی ژان پیر ژونه و «سوئینی تاد: پیرایشگر شیطانی خیابان فلیت» (۲۰۰۷) به کارگردانی تیم برتون شباهت دارد.
حتی میتوان رد و جاپای تئاترهای غنیزاده مانند نمایشهای «میسیسیپی نشسته میمیرد» و «کالیگولا» را هم ردیابی کرد. فضاسازی، ریتم، چیدمان روایت و حتی شخصیتپردازی فیلم «مسخرهباز» کاملا در راستای تئاترهای غنیزاده است.
این متن سه شخصیت اصلی دارد: دانش (صابر ابر) که یک بچه پرورشگاهی است، شاپور (بابک حمیدیان) که یک فعال سیاسی و روشنفکر بوده است ولی پس از بازداشت، تمام همرزمان خود را فروخته است و آقا کاظم (علی نصیریان) که در سوز و گداز عشق نافرجام کهنه خود میسوزد و عاشق فیلم «کازابلانکا» است. هر سه شخصیت مملو از عقده، نفرت و زندگی روزمره تکراری هستند.
سه شخصیت فرعی هم داریم که از نظر محور همنشینی در کنار کاراکترهای کلیدی قرار میگیرند: هما (هدیه تهرانی) که سوپراستار سینماست، بازپرس کیانی (رضا کیانیان) که دنبال قاتل و کنشگران سیاسی است و خردهحسابی هم با آقا کاظم دارد و مانفرد (داریوش موفق) که خریدار مو و طراح کلاهگیس است و انگار از داستان «آلیس در سرزمین عجایب» آمده است.
به نظر میرسد که مرکز روایت را ساختار دوگانه آقا کاظم و دانش تشکیل میدهد زیرا دانش را با نام مسخرهباز میشناسند و آقا کاظم هم مدام به او میگوید که کارهایت مسخرهبازی است و چهرهات هم خیلی زشت است. اینجا اگر از منظر روانکاوی نگاه کنیم میتوانیم ردپای عقده پدرکشی را هم جستوجو کنیم که فروید در این زمینه در مقاله «داستایفسکی و پدرکشی» پرداخته است.
۰