سقوط در ۵۹ دقیقه!
رضا رشیدپور مجری توانایی است. البته توانایی او را باید در سطح همه توانمندان ایرانی مقایسه کرد. پس از بسته شدن در صداوسیما به رویش، تلاش کرد فعالیت حرفهای خود را ادامه دهد.
کد خبر :
۷۴۶۸
بازدید :
۱۳۲۶
رضا رشیدپور مجری توانایی است. البته توانایی او را باید در سطح همه توانمندان ایرانی مقایسه کرد. پس از بسته شدن در صداوسیما به رویش، تلاش کرد فعالیت حرفهای خود را ادامه دهد.
اکنون او با برنامهای به نام «دید در شب» در شبکههای اجتماعی با مخاطب خود رو در روست. برنامهای که در قامت hardtalkهای تلویزیونی ظاهر شده است. گفتوگوی حدودا ۶۰ دقیقهای او با خانم سحر قریشی بهعنوان بازیگری که به خود لقب بانوی حاشیه داد مورد توجه گسترده مخاطبان قرار گرفت.
مصاحبهشونده ظاهرا در دام مصاحبهکنندهای سمج افتاده بود و بهزودی ضعفهایی را بروز داد که تأثیر مستقیمی بر محبوبیتش گذاشت. در گفتوگوی بعدی رضا رشیدپور به سراغ شهرام جزایری رفت. اینبار عکس ماجرا اتفاق افتاد. مصاحبهگر ظاهرا در دام مصاحبهشونده افتاد. در شبکههای اجتماعی برخلاف مورد قبل این بار حرف از ضعفهای مجری برنامه و مقهور شدن او بود.
اما آنچه برای من و خوانندگان این صفحه مهم است استفاده از این مثال برای گذر از «ظاهرا»ها و دریافت صحیحتری از خصوصیتهای تئوریک این نوع گفتوگوهاست. چیزی که اساسا ما را به مفهومی به نام «ارتباطات اجتماعی» رهنمون میکند.
سوال این است. آیا رشیدپور در گفتوگوی اول موفق بود و در گفتوگوی دوم بازنده؟
پاسخ به هر دوی این سوالات خیر است. در هر ٢ مورد و تقریبا در همه موارد رشیدپور وارد بازی شده و در دام مصاحبهشونده افتاده. آنجا که مصاحبهشونده قوی بوده از او شخصیتی ضعیف ساخته است و برعکس. این نخستین اشتباه یک پرسشگر است. شما حق همذاتپنداری با مصاحبهشونده را ندارید.
در برنامههای صداوسیما نیز اغلب این را شاهد هستید که بهترین نماد آن زمانی است که مصاحبهگر سعی دارد از رئیسجمهوری در یک گفتوگوی ویژه سوالاتی را بپرسد. تأییدات بیجا و حتی اظهارنظرهای بیمورد شما و برنامهتان را به حاشیه خواهد برد یا از آن برنامهای خنثی خواهد ساخت که کمترین اثر را در انتقال معنی به مخاطب خواهد داشت.
جزایری اما سعی میکند صادقتر برخورد کند. سعی میکند بیشتر به مخاطب نزدیک شود. البته اشتباهات ویرانگری دارد که به راحتی میتوان گفت مهر تأییدی بر نگاه منفی به اوست. جزایری در مقام یک فرد در معرض افکارعمومی چیزی جز احیای حس انزجار مخاطب - به حق یا ناحق - نمیکند.
استفاده از جملات و گزارههایی که مخاطب ایرانی به آن حساسیت دارد، نقل قولهای حاشیه، عدم تلاش در انعقاد بحث و... اما اینها چیزی از انتقادات بر مجری نمیکاهد. اشتباه کشنده مجری زمانی آغاز میشود که از بدترین نقطه شروع میکند. تهاجم. بدون در نظر گرفتن مصاحبهشونده زخم خورده و ناراحت، تنها سعی میکند او را گیج کند. مصاحبهشونده اما مدت زمان مدیدی است این برخوردها را دیده و استراتژی مصاحبهگر برایش سخت تکراری است.
مصاحبهگر نمیداند دقیقا کجا بایستی به مصاحبهشونده آوانس دهد، کجا فضا را تعدیل کند، دامهای لفظی ساده را بسیار برهنه و بیحاصل برای همدیگر پهن میکنند و البته مهمترین چیز مغز خالی مصاحبه است. رشیدپور برای ضدحمله و متعاقبا حمله بهعنوان یک مجری هیچ برنامهای ندارد. مصاحبهشوندگان معمولا مأخوذ به حیای او اغلب سعی در دفاع داشتهاند تا طراحیهای واکنشی. برای همین دست او در گفتوگوی آخر خالی میماند.
و البته چند ثانیه برای رشیدپور کافی است که نشان دهد نهتنها اتاق فکری که مدعی قدرتمند بودن آن است به وظایفش درست عمل نمیکند، بلکه خود او نیز چنان اسیر فضا شده که ابتداییترین وظیفه یک مرد رسانهای را فراموش میکند. جملات زمخت او به پسر شهرام جزایری و طعنه ناشیانهاش به قهرمانی پسر چنان از اخلاق حرفهای رسانهای دور است که به سادگی میتواند مثالی برای نقض این اخلاق تلقی شود.
اغلب برنامههای تلویزیونی اعم از خبری یا شوهای اینگونه ما با همین مشکل روبهروست. غالبا نه ما مدیوم تصویر را میشناسیم نه تصویر درستی از مخاطب داریم. خروجی چنین برنامههایی بحثهای گذرا و زرد مانند آنچه در مورد خانم قریشی اتفاق افتاد نیست، بلکه باید خروجی ماندگاری در ذهن به واسطه انتقال همه ظرفیت پیام باشد و اگر اینگونه نباشد بهزودی برنامه فوق به دست فراموشی سپرده میشود.
اکنون او با برنامهای به نام «دید در شب» در شبکههای اجتماعی با مخاطب خود رو در روست. برنامهای که در قامت hardtalkهای تلویزیونی ظاهر شده است. گفتوگوی حدودا ۶۰ دقیقهای او با خانم سحر قریشی بهعنوان بازیگری که به خود لقب بانوی حاشیه داد مورد توجه گسترده مخاطبان قرار گرفت.
مصاحبهشونده ظاهرا در دام مصاحبهکنندهای سمج افتاده بود و بهزودی ضعفهایی را بروز داد که تأثیر مستقیمی بر محبوبیتش گذاشت. در گفتوگوی بعدی رضا رشیدپور به سراغ شهرام جزایری رفت. اینبار عکس ماجرا اتفاق افتاد. مصاحبهگر ظاهرا در دام مصاحبهشونده افتاد. در شبکههای اجتماعی برخلاف مورد قبل این بار حرف از ضعفهای مجری برنامه و مقهور شدن او بود.
اما آنچه برای من و خوانندگان این صفحه مهم است استفاده از این مثال برای گذر از «ظاهرا»ها و دریافت صحیحتری از خصوصیتهای تئوریک این نوع گفتوگوهاست. چیزی که اساسا ما را به مفهومی به نام «ارتباطات اجتماعی» رهنمون میکند.
سوال این است. آیا رشیدپور در گفتوگوی اول موفق بود و در گفتوگوی دوم بازنده؟
پاسخ به هر دوی این سوالات خیر است. در هر ٢ مورد و تقریبا در همه موارد رشیدپور وارد بازی شده و در دام مصاحبهشونده افتاده. آنجا که مصاحبهشونده قوی بوده از او شخصیتی ضعیف ساخته است و برعکس. این نخستین اشتباه یک پرسشگر است. شما حق همذاتپنداری با مصاحبهشونده را ندارید.
در برنامههای صداوسیما نیز اغلب این را شاهد هستید که بهترین نماد آن زمانی است که مصاحبهگر سعی دارد از رئیسجمهوری در یک گفتوگوی ویژه سوالاتی را بپرسد. تأییدات بیجا و حتی اظهارنظرهای بیمورد شما و برنامهتان را به حاشیه خواهد برد یا از آن برنامهای خنثی خواهد ساخت که کمترین اثر را در انتقال معنی به مخاطب خواهد داشت.
جزایری اما سعی میکند صادقتر برخورد کند. سعی میکند بیشتر به مخاطب نزدیک شود. البته اشتباهات ویرانگری دارد که به راحتی میتوان گفت مهر تأییدی بر نگاه منفی به اوست. جزایری در مقام یک فرد در معرض افکارعمومی چیزی جز احیای حس انزجار مخاطب - به حق یا ناحق - نمیکند.
استفاده از جملات و گزارههایی که مخاطب ایرانی به آن حساسیت دارد، نقل قولهای حاشیه، عدم تلاش در انعقاد بحث و... اما اینها چیزی از انتقادات بر مجری نمیکاهد. اشتباه کشنده مجری زمانی آغاز میشود که از بدترین نقطه شروع میکند. تهاجم. بدون در نظر گرفتن مصاحبهشونده زخم خورده و ناراحت، تنها سعی میکند او را گیج کند. مصاحبهشونده اما مدت زمان مدیدی است این برخوردها را دیده و استراتژی مصاحبهگر برایش سخت تکراری است.
مصاحبهگر نمیداند دقیقا کجا بایستی به مصاحبهشونده آوانس دهد، کجا فضا را تعدیل کند، دامهای لفظی ساده را بسیار برهنه و بیحاصل برای همدیگر پهن میکنند و البته مهمترین چیز مغز خالی مصاحبه است. رشیدپور برای ضدحمله و متعاقبا حمله بهعنوان یک مجری هیچ برنامهای ندارد. مصاحبهشوندگان معمولا مأخوذ به حیای او اغلب سعی در دفاع داشتهاند تا طراحیهای واکنشی. برای همین دست او در گفتوگوی آخر خالی میماند.
و البته چند ثانیه برای رشیدپور کافی است که نشان دهد نهتنها اتاق فکری که مدعی قدرتمند بودن آن است به وظایفش درست عمل نمیکند، بلکه خود او نیز چنان اسیر فضا شده که ابتداییترین وظیفه یک مرد رسانهای را فراموش میکند. جملات زمخت او به پسر شهرام جزایری و طعنه ناشیانهاش به قهرمانی پسر چنان از اخلاق حرفهای رسانهای دور است که به سادگی میتواند مثالی برای نقض این اخلاق تلقی شود.
اغلب برنامههای تلویزیونی اعم از خبری یا شوهای اینگونه ما با همین مشکل روبهروست. غالبا نه ما مدیوم تصویر را میشناسیم نه تصویر درستی از مخاطب داریم. خروجی چنین برنامههایی بحثهای گذرا و زرد مانند آنچه در مورد خانم قریشی اتفاق افتاد نیست، بلکه باید خروجی ماندگاری در ذهن به واسطه انتقال همه ظرفیت پیام باشد و اگر اینگونه نباشد بهزودی برنامه فوق به دست فراموشی سپرده میشود.
۰