عروس خودکشی کرد، شوهرش متهم شد
من وقتی صدای جیغ زن همسایه را شنیدم، از خانه بیرون رفتم و زن جوان را دیدم که از بالکن به پایین آویزان بود. همسرش تقلا میکرد او را نجات دهد، اما زن جوان بهیکباره به پایین سقوط کرد.
کد خبر :
۷۵۷۷۹
بازدید :
۷۵۵۳
دامادی که متهم است با کمکنکردن به همسرش باعث مرگ او شده، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. داماد جوان با شکایت مادر مقتول بازداشت شد. او که مدرس زبان خارجی است، مدعی شد نقشی در مرگ همسرش نداشته، اما مادر عروس جوان مدعی شد دامادش برای نجات جان فرزندش کاری نکرده و بهاینترتیب کیفرخواست علیه متهم صادر شد.
متهم برای محاکمه به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران منتقل شد. او درباره اختلافی که با همسرش داشت و آنچه اتفاق افتاد، گفت: من و همسرم یک سال قبل از حادثه ازدواج کردیم و رابطه بسیار خوبی با هم داشتیم، اما مدتی بعد پدر همسرم فوت کرد و همین باعث شد همسرم دچار افسردگی بسیار شدیدی شود.
این افسردگی آنقدر شدید بود که او میلی به زندگی نداشت، مدام گریه میکرد و عصبی بود. من سعی میکردم کمکش کنم. تلاش میکردم رعایت حال او را بکنم تا بهتر شود، اما افسردگی واقعا امانش را بریده بود تا اینکه روز حادثه مادرم با من تماس گرفت و گفت: برای بردن آش به خانهاش بروم.
من روزه بودم و مادرم آش درست کرده بود تا با آن افطار کنم. یکباره دیدم همسرم هم لباس پوشید، فکر کردم میخواهد با من بیاید، گفتم من زود برمیگردم لازم نیست بیایی، اگر میخواهی بیایی شب را پیش مادرم باشیم، گفت: نمیخواهم همراهت بیایم، میخواهم به زندگیام پایان دهم. خسته شدهام، نمیتوانم بدون پدرم زندگی کنم.
متهم ادامه داد: به همسرم گفتم دیگر این حرف را نزند و به اتاق برگردد، اما توجهی نکرد. به سمت پنجره رفت. من گلدانی برداشتم و به دیوار کوبیدم، خواستم با این کار حواسش را پرت کنم تا شاید پشیمان شود و این کار را نکند.
به سمت من آمد و گفت: به اتاق برو، من کاری نمیکنم و پشتسرت میآیم، اما نیامد و یکباره متوجه شدم خودش را از پنجره آویزان کرده است. تا من برسم، دستش رها شد و به پایین افتاد. من همسرم را دوست داشتم و عاشقش بودم که با او ازدواج کردم. او دچار افسردگی بود، اما کمکهای من هم فایدهای نداشت.
اینکه گفته میشود من به عمد آنقدر ایستادم تا او دستش رها و به پایین پرت شود اصلا درست نیست. من سعی کردم او را نجات بدهم.
سپس سه نفر از همسایهها که شاهد ماجرا بودند، یکبهیک در جایگاه ویژه ایستادند تا به سؤالات قضات پاسخ دهند. یکی از آنها گفت: من وقتی صدای جیغ زن همسایه را شنیدم، از خانه بیرون رفتم و زن جوان را دیدم که از بالکن به پایین آویزان بود. همسرش تقلا میکرد او را نجات دهد، اما زن جوان بهیکباره به پایین سقوط کرد.
قضات با پایان جلسه دادگاه، برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.
۰