شکستِ "تابوها" در فیلم عصر جمعه
وقتی قرار بود خبر فیلمنامه در رسانهها منعکس شود، تأکید میکردند که بهجای واژه تجاوز از آزار استفاده کنم و من هم تأکید میکردم موضوع این فیلم فقط آزار نیست موضوع عمیقتر و فجیعتر از آزار جنسی است و این دو واژه باهم تفاوت دارند.
کد خبر :
۸۴۴۰۷
بازدید :
۱۲۸۷
«عصر جمعه» نخستین اثر بلند سینمایی مونا زندیحقیقی است؛ فیلمی که ۱۵ سال پیش، دقیقا پس از تولید و نمایش در جشنواره فیلم فجر موفقیتهای بسیاری کسب کرد و از حضور کارگردان خوشقریحهای در سینمای ایران خبر میداد.
«عصر جمعه» به دلیل پرداختن به موضوع تجاوز سالها توقیف ماند و حالا مدتی است در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است. فیلمی که نهتنها غبار زمان نگرفته بلکه اینروزها بهواسطه طرح موضوع و پرداختن به پروندههای تجاوز بهتر تحلیل و درک میشود.
مونا زندی در دومین فیلم سینماییاش هم به سراغ قصهای غیرمتعارف رفته و از زاویهای دیگر به موقعیت یک زن نگریسته است. همزمانی نمایش این دو فیلم بهانه گفتوگوی ما با مونا زندی است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
سرنوشت نمایش دو فیلم بلند شما جالب است. نمایش «عصر جمعه» بعد از سالها توقیف و نمایش آنلاین «بنفشه آفریقایی» همزمان حس دوگانهای ایجاد میکند. اینکه بههرحال مسیر کاری شما بعد از ساخت «عصر جمعه» شکلوشمایل دیگری پیدا کرد و در روزهایی فیلم به نمایش عمومی گذاشته شده است که اتفاقا صریحتر میتوان درباره موضوع تجاوز صحبت کرد، شاید اگر موانع اینچنینی بر سر راه شما نبود، فیلمهای بیشتری از شما میدیدیم.
سرنوشت نمایش دو فیلم بلند شما جالب است. نمایش «عصر جمعه» بعد از سالها توقیف و نمایش آنلاین «بنفشه آفریقایی» همزمان حس دوگانهای ایجاد میکند. اینکه بههرحال مسیر کاری شما بعد از ساخت «عصر جمعه» شکلوشمایل دیگری پیدا کرد و در روزهایی فیلم به نمایش عمومی گذاشته شده است که اتفاقا صریحتر میتوان درباره موضوع تجاوز صحبت کرد، شاید اگر موانع اینچنینی بر سر راه شما نبود، فیلمهای بیشتری از شما میدیدیم.
بله، حتما فیلمهای بیشتری، اما من خیلی تقدیری به زندگی نگاه میکنم. بیش از اینکه فیلمسازی برایم یک شغل باشد، نوعی تفکر و شیوه زندگیکردن است. درواقع بهعنوان یک اپراتور به فیلمسازی نگاه نمیکنم. با همین نگاه، فکر میکنم هر اتفاقی در کائنات بهموقع و سرجای خودش رخ میدهد.
قطعا اگر «عصر جمعه» در زمان خودش اکران میشد، بازتاب بهتری داشت، اما این را باید اضافه کنم که این فیلم زودتر از زمانه خودش ساخته شد و مسبب حرکت بزرگی بود. بعد از گذشت همه این سالها، آن چیزی که باعث میشود نسبت به خودم احساس رضایت کنم، این است که من کار خودم را بهعنوان یک دانه در جهان هستی با ساخت فیلم «عصر جمعه» در زمانی که حتی استفاده از واژه تجاوز در مطبوعات هم ممکن نبود، انجام دادم.
هیچوقت فراموش نمیکنم، بعد از ساخت فیلم «عصر جمعه» قصد داشتم فیلم «شنبهای که گذشت» را بسازم که به همراه نغمه ثمینی مشترک نوشته بودیم؛ درباره تجاوز به پسربچهها و خطراتی که آنها را تهدید میکند که این فیلمنامه هیچوقت مجوز نگرفت.
وقتی قرار بود خبر فیلمنامه در رسانهها منعکس شود، تأکید میکردند که بهجای واژه تجاوز از آزار استفاده کنم و من هم تأکید میکردم موضوع این فیلم فقط آزار نیست موضوع عمیقتر و فجیعتر از آزار جنسی است و این دو واژه باهم تفاوت دارند.
در چنین سالهایی بود که «عصر جمعه» ساخته شد. همیشه با خودم فکر میکنم، اگر قرار است در جهان سهمی به لحاظ تأثیرگذاری داشته باشم، من آن دانه را کاشتم. حالا شاید کاشت آن دانه در آن زمان زود بوده و شاید آدمها تحمل شنیدن این موضوع را نداشتند.
اما اتفاقاتی که بعد از ساخت «عصر جمعه» رخ داد، برایم خوشایند بود. سالها بعد از ساخت این فیلم، خانم درخشنده فیلم را دیدند و گفتند اگر فیلمنامه «هیس دخترها فریاد نمیزنند» از ارشاد مجوز نگیرد، ارجاعشان میدهم به فیلم عصر جمعه که چرا فیلمنامه این فیلم مجوز گرفته است؟
پنج سال بعد از «عصر جمعه» خانم درخشنده فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» را ساختند و فیلم با استقبال زیاد جزء فیلمهای پرفروش آن سال سینما بود. اگر بخواهم به موضوع شخصی نگاه کنم، باید از این زاویه ببینم که من سالها پیش از فیلم خانم درخشنده «عصر جمعه» را ساختم، پس به لحاظ موضوعی خیلی جلوتر بودم و حرف اول را زدم؛ این نگاه همراه با کمی حسادت است.
عمیقا مهم این است که فیلمهایی با این موضوع ساخته و قبح آن ریخته شود تا این مشکلات کمتر شود، مهم نیست چه کسی اول یا دوم میگوید، مهم بازشدن این موضوعات است.
اما در همه این سالها بهعنوان کارگردانی که موانعی برای فیلمسازی داشتید، خیلی گلایهای هم نداشتید.
گلایه داشتم، اما شکایت نه! شاید هم ناخودآگاه باشد و متوجهش نیستم، برای اینکه من عاشق زندگیکردن هستم و اصولا موقعیت قربانیبودن را دوست ندارم. قطعا اگر من «عصر جمعه» را نمیساختم، حتما آدمهای دیگری سمت این موضوعات میرفتند. زمان و تاریخ در جای خودش هر چیزی را ثابت میکند.
من دغدغه ساخت چنین موضوعی را داشتم؛ نه صرفا به دلیل یک جریان ژورنالیستی که در مرکز توجه قرار بگیرم بلکه هدفم آگاهیدادن بود و بازگوکردن یک آسیب بزرگ پنهانی بود. چهار سال درباره «عصر جمعه» تحقیق کردم. تحقیقات حیرتانگیزی که اگر از آن موضوعات صحبت میکردم، اصلا تماشاگر تحمل دیدنش را نداشت.
فیلم «عصر جمعه» قصه تلطیفشده تحقیقات من است و یکصدم از چیزهایی که در تحقیقاتم به دست آوردم هم نیست. این نگرانی مسئولان چه آن زمان و چه در دوره کنونی در مورد ساخت چنین فیلمهایی را درک نمیکنم. نگرانی بیموردی است.
باید درباره چنین موضوعاتی صحبت شود تا بهتر بتوان آن را حل کرد و قوانین مربوط به آن را تغییر داد. فکر میکنم اکران «عصر جمعه» در زمان حال با توجه به کمپینی که اتفاق افتاده، درست در زمان مناسب خودش انجام شده. هرچند این فیلم در زمان خودش اعتبار زیادی برایم داشت و به دنبال ساخت این فیلم موقعیتهای خوبی به دست آوردم، اما توقف در چرخه اقتصادی آن عملا باعث حذف یک سرمایهگذار مستقل و شخصی از سینما شد.
با وجود اکران بسیار محدود بازتابهای خیلی خوبی داشت و سالها بعدازآن همچنان کامنتهای مثبتی از تماشاگران داشتم و برایم جالب بود که آنقدر فیلم دیده شده است.
فکر میکنم زندگی سریعتر از این حرفها میگذرد که اینقدر در موردش سختگیری کنیم. زمانی که «عصر جمعه» را ساختم، آدم جنگجوتری نسبت به امروز بودم، ولی آن زمان هم فکر کردم فیلم توقیف شد و من کاری از دستم برنمیآید، اما زندگی برای من متوقف نشده است؛ بنابراین به مسیرم ادامه دادم و سعی کردم نگاهم را به جهان کاملتر کنم و از آن بهره ببرم.
اگر «عصر جمعه» توقیف نمیشد، مسیر فیلمسازی شما چه سمتوسویی داشت؟
احتمالا اگر «عصر جمعه» توقیف نمیشد، چند فیلم بلند دیگر میساختم، اما نمیدانم آیا فیلمهای بهتری ساخته بودم یا نه؟ من بعد از «عصر جمعه» دو سناریو داشتم که هر دو آنها در سه دوره مدیریتی رد شدند. حتی در دوره فعلی، قبل از ساخت «بنفشه آفریقایی»، بار دیگر فیلمنامه «شنبهای که گذشت» را به ارشاد بردم و باز رد شد.
این فیلم درباره تعرضی است که به پسربچهها میشود. یک مستند درباره آن ساختم که بسیار تکاندهنده و وحشتناک است؛ باندی که گروهی به پسرها تجاوز میکردند و آنها را رها میکردند و پرداختن به مسائل حقوقی و قانونی این جرم.
فیلمنامه را با خانم نغمه ثمینی نوشتم و حالا بعد از ۱۴ سال از نگارش آن، فعلا قصد ندارم سراغ ساختش بروم. مسئله من این بود که این موضوعات گفته شود و الان بسیار جسورانهتر و واقعبینانهتر از یک فیلم، مردم در فضاهای مجازی درباره این مسائل صحبت میکنند.
مسابقه نیست که من فکر کنم حتما باید اول باشم تا دراینباره حرف بزنم؛ همین که میبینم چقدر خوب مردم درباره این موضوعات با شجاعت حرف میزنند، برایم خوشایند است.
اگر بهعنوان فیلمساز قرار است تأثیری در جامعه داشته باشم، الان دیگر تأثیرگذاری را در اعلام درصد آمار تجاوز نمیبینم. درحالحاضر ترجیح میدهم به موضوعاتی بپردازم که جای آنها در جامعه و بین مردم خالی است. در این هیاهوی بیدروپیکر خشونت و نمایش تندروی بیشتر، تشنه موضوعاتی هستم که در حال ازبینرفتن هستند.
خوشبختانه این روزها آمار فروش «بنفشه آفریقایی» آنقدر خوب است که امیدوارم نگاه مسئولان و تهیهکنندگان به فیلمهای آرام و انسانی تغییر کند و آنقدر نگویند مردم فیلم کمدی بیمحتوا، خشن و پروپاگاندا دوست دارند.
بسیاری از آنها معتقدند فیلم طنز و اغلب مبتذل، فیلمی است که مردم میپسندند یا فیلمهای شلوغ و پرسروصدا که جز فریاد و شلوغبازی، هنر دیگری برای ارائه ندارند.
باید مجال داد که مردم فیلمهای دیگری هم ببینند و انتخاب کنند. درحالحاضر سینمای ما جای رقابت سالم نیست و امکان مساوی برای همه فیلمسازان فراهم نمیشود. متأسفانه در هیاهوی فیلمهایی که شبیه به هم است، جایی برای فکرکردن باقی نمیماند. اگر بخواهیم بحث پولهای کثیف و حمایتهای حیرتانگیز دولتی را فراموش کنیم.
یکی ازویژگیهای کارگردانی شما این است که سعی در دیدهشدن ندارید و تسلط به آنچه مقابل دوربین اتفاق میافتد، در هر دو فیلم بلند شما به خوبی حس میشود.
فکر میکنم سختترین و اصلیترین کار یک کارگردان، خواه فیلم یا تئاتر یا هر مجموعهای، انتخاب درست آدمهاست. در زمان انتخاب و چیدن گروه، اگر آدمها را درست سر جای خودشان بگذارید و به یک تیم درست برسید، ۸۰ درصد راه را طی کردهاید.
حالا از گروهتان بخواهید بهترین و خلاقترین وجوه خودشان را ارائه بدهند. در این صورت، شما به هدفتان رسیدهاید. مقصودم از گروه، فقط بازیگر، فیلمبردار، تدوینگر و سرگروههای اصلی نیست؛ همه افراد حاضر در گروه باید درست و دقیق انتخاب شوند. همین نکات ریز در شکلگیری یک اثر هم تأثیر میگذارد.
وقتی همه چیز درست و دقیق باشد، چه نیازی به خودنمایی خواهد بود حتی برای کارگردان؟ بهعنوان یک کارگردان، بازیگر را از زاویه نگاه آدمهای دیگر در همان صحنه میبینم؛ مثلا بازیگر را از کف قابلمه یا پشت گاز نمیبینم؛ چراکه طبیعی است نمیتوان در این مکانها بود. البته این نگاه هم ژانری است در سینما که برخی دوست دارند و پیگیری میکنند، اما من طرفدارش نیستم و همواره معتقدم سادهبودن کار بسیار سختی است.
البته سادهبودن با سادهانگاری فرق دارد و بیان پیچیدگیها به سادگی، به این راحتی نیست و درک آن نیز همینطور. برخی از مخاطبان سینما و بهخصوص منتقدان، اگر فیلم سادهای ببینند و احساس نکنند چیزی در آن خودنمایی میکند، میگویند اینکه فیلم مهمی نیست؛ چند دادوبیداد و حرکت دوربین بیهدف نشانمان بدهید.
از این بحث بگذریم، چون بهشدت نیاز به کارشناسی و آسیبشناسی جدی دارد. من هنوز بعد از این همه سال، وقتی فیلم «عصر جمعه» را میبینم، از دیدنش لذت میبرم. نقاط ضعف و اشکالات آن را هم میبینم و هر وقت به صحنهای میرسم که دوستش ندارم و میدانم اشکال دارد، سرم را پایین میاندازم که نبینم؛ در مقابل، بخشهایی را که دوست دارم، با لذت میبینم.
درباره «بنفشه آفریقایی» هم همینطور است؛ به ضعفها و قوتهای این فیلم هم واقفم. مهم این است که در کل از دیدن آن لذت میبرم تا احساس پشیمانی کنم. حتما جایزه، تشویق و فروش خوب، لذت را بیشتر میکند، اما لذت اصلی این است که از خودت راضی باشی.
پرداختن به موضوعات و مصائب زنانه در سینمای ما عموما با محدودیتهایی همراه است و زاویه نگاهی که کارگردانان خانم برای پرداختن به این موضوعات پیدا میکنند، همیشه از نکات شایان بحث است. این دنیای زنانه برای شما چه شکل و شمایلی داشت؟
میخواهم کمی گستردهتر صحبت کنیم. عموما نگاهم به انسان نگاه مسئولیتپذیری است تا مظلومنمایی. زن و مرد فرقی نمیکند. اگر مسئولیت آنچه را انجام میدهیم، بپذیریم و از مظلومنمایی دست برداریم، از جایی که هستیم، چندین قدم جلوتر میرویم و قدمهای بلندتری برمیداریم و حالمان بهتر است.
متأسفانه فرهنگ ایرانی ما با وجود تمام ویژگیهای مثبتی که دارد، فرهنگ مظلومنمایی و قربانیپرور است. به نظر من تجاوز، بدترین و هولناکترین و ناخواستهترین اتفاق ممکن برای یک انسان است. با این حال شخصیت سوگند در «عصر جمعه» با تمام بدبختیها بلند شده و به زندگیاش ادامه داده است.
خانهای برای خودش و پسرش درست کرده، عاشق شده، دستوپا میزند؛ اما خودش را نجات میدهد و قدرتمند است. در «بنفشه آفریقایی» هم همینطور. درست است که رضا ابتدا کمی از حضور فریدون در خانه ناراحت میشود، اما به آهستگی با موضوع کنار میآید.
در «بنفشه آفریقایی» رضا عاشق شکو است و پای خواسته زنش ایستاده، همانطور که شکو در شرایط نابسامان اقتصادی رضا، مخارج زندگی را تأمین میکند و یک بار در طول فیلم این موضوع را به روی او نمیآورد. متأسفانه لاتبازی و ناهنجاری اسمش شده غیرت.
اگر نشان دهیم در یک خانواده زن و مرد چطور به خواستههای هم احترام میگذارند، رفتار غیرمعقولی نیست. شاید نگاه من به آدمها از تفکر خودم نشئت میگیرد که اصولا از مظلومبودن در زندگی بیزارم.
جزئیات برایم مهم است و معمولا از آدمهای اطرافم خواهش میکنم درمورد جزئیات موقعیتهایی که در آن قرار میگیرند برایم توضیح دهند. جزئیات در هر تصویر و اجرای نمایش هم خیلی برایم مهم و جذاب است. اصلا ابعاد شخصیت را همین جزئیات میسازند. آنچه ممکن است به نظر بعضیها اضافه باشد.
در هر دو فیلم بلند شما خصوصا «بنفشه آفریقایی» این نقد مطرح شده که حجم پرداختن به داستانکهای فرعی زیاد است و باعث شده درام آنطور که باید شکل نگیرد، چقدر این نقد را میپذیرید؟
بله، من هم این نقدها را شنیدم و با خودم فکر میکنم بودن یا نبودن شخصیت فرشته در «بنفشه آفریقایی» که از آن بهعنوان یک داستان فرعی حذفشدنی نام میبرند، در شکلگیری و شخصیتپردازی شخصیت شکو بسیار مهم است یا ثریا یا قاسم و حتی نامه زندانی در بازداشتگاه، همه و همه در جهت شکلگیری کاراکتری تأثیرگذار مثل شکو است... شکو اگرچه قصد حمایت از فرشته را دارد، اما هرگز نمیخواهد جای مادرش را بگیرد.
درصورتیکه بسیاری از ما، در موقعیتهای مشابه رقابتی پنهانی داریم تا جای دیگری را بگیریم، اما او فرشته را بیشتر به سمت مادرش سوق میدهد تا برای خودش مهرطلبی کند. چطور ممکن است این داستان حذف شود؟ او اساسا آدمی است که اطرافیانش برایش مهم هستند.
برای او مهم است قاسم چه کار میکند؟ برایش مهم است نامه دختر در بازداشتگاه را به صاحبش برساند بیآنکه بخواهد فضولی کند و بداند داخل نامه چیست. چطور این قصهها حذف شود؟ اینها قصه فرعی نیست. آن قصهها در جهت شکلگرفتن یک شخصیت است. تمام سؤالاتی که ممکن است برای کسی پیش بیاید در فیلم جواب دارد. اگر با حوصله فیلم را ببینیم و صدای آرام را هم بشنویم و از عادت سریالبینی حذر کنیم.
فکر میکنم این روزها در تدارک ساخت فیلم جدید هستید.
بله، فیلمنامهای دارم که یک سال است تمام شده و پروانه ساخت هم گرفته است. تحقیقات و نگارش «یک لقمه خواب» قبل از «بنفشه آفریقایی» آغاز شد. بسیار سفر کردم و چند مستند دربارهاش ساختهام. فیلمنامه را همراه با احمد سلگی و آناهید آباد نوشتهام.
از اینکه فیلمنامه کاملی را کارگردانی کنم فرار میکنم؛ چراکه ترجیح میدهم ایدهای را که در ذهنم برای تبدیلشدن به فیلمنامه دارم، به تصویر درآورم. متأسفانه ساخت فیلم جدید کمی به تأخیر افتاد. فیلم کاملا در یونان ساخته خواهد شد و ما بیش از پنج بار بلیت گرفتیم و کنسل کردیم. شرایط کرونا متأسفانه هر بار باعث شد این سفر ممکن نشود.
برخلاف فیلمنامههای قبلی، این فیلمنامه خیلی زود پروانه ساخت گرفت و مشکل سرمایهگذار ندارد. نقشهای اصلی انتخاب شده و همه بازیگران به جز دو نفر ایرانی هستند، عوامل پشت صحنه همگی مشخص شدهاند و فیلمنامه تا حدی نهایی شده، اما نهاییشدن آن منوط به سفر من به یونان است تا دو هفته آنجا بمانم و فیلمنامه را کامل کنم و بر حسب فضا و لوکیشن بازنویسی اصلی انجام شود.
اما همانطور که پیشازاین گفتم قصد دارم در فیلمسازی، مسیر دیگری را تجربه کنم. به نظر من گرفتاریهای بشر، در جهان امروز، روی دو ستون حرکت میکند. یکی ستون تندروی و یک نوع رادیکالیسم و دیگری نمایش و شوآف. ما در این دو ستون هر چیزی را که متصور شویم ناهنجاری به وجود میآورد و درنهایت تأسف جهان درحالحاضر بر پایه این دو ستون حرکت میکند.
ما هم در کشورمان در یک دوره طعم شیرین تعادل را چشیدیم و آن شش، هفت سال دوره آقای خاتمی بود که همه چیز بر پایه تعادل پیش رفت.
هرجا این تعادل به هم میریزد، میبینیم چه بازتاب و تأثیرات مخربی دارد. حالا اگر این نگاه تندروی نمایش را به هنر و از هنر به سینما ربط دهیم، شاهد این خواهیم بود که چطور ارزشهای انسانی یکبهیک از بین میرود یا فیلمی مستهجن که ربطی به طنز ندارد و خالی از تفکر است یا از سمت دیگر سینمای دگم که آن هم خالی از تفکر است.
طبیعی است در چنین جهانی فیلمهایی که حرفی از انسانیت و اخلاق به معنای عام آن میزنند دیده نخواهند شد. همین اواخر فیلمی مثل «یهوا» که تماشاگر را به یاد سینما میاندازد، ضد جنگ است، انسان در قصه معنا دارد و فقط یک ابزار نیست، دیده نمیشود و به جای آن هزاران فیلم یکبارمصرف و تبلیغاتی تمام سالنهای سینما را اشغال میکنند.
امیدوارم در این سیلاب پرتلاطم رودخانه تکدرختی پیدا کنیم تا خودمان را از آسیبهای سنگریزهها در امان نگه داریم. باشد که توفان آرام شود.
۰