راز جاودانگی هنرمند

شجریان به تنهایی یک مجموعه بود؛ مجموعه‌ای هنری و انسانی. از شهرت و محبوبیت چیزی کم نداشت؛ اما افتاده حال بود و مدام تکرار می‌کرد کار زیادی انجام نداده است. استاد بود، اما همیشه به شاگرد بودن افتخار می‌کرد.

کد خبر : ۸۵۶۷۹
بازدید : ۴۸۳۱
یاسین نمکچیان | هنرمندان معمولا در دوران زندگی خود در چند بزنگاه تاریخی و سرنوشت‌ساز آزمایش می‌شوند. رجوع به تاریخ این نکته را به اثبات می‌رساند آن‌هایی نام خود را جاودانه ساخته‌اند که این بزنگاه‌ها را با موفقیت پشت سر گذاشته‌اند.
محمدرضا شجریان از آن دسته آدم‌هایی بود که از آزمون‌های تعیین‌کننده‌ای که در مسیرش قرار گرفت سر بلند بیرون آمد و هشتاد سال زندگی و فعالیت حرفه‌ای‌اش را به سلامت عبور داد.

شاید بهایی که برای برخی تصمیماتش پرداخت بسیار گران بود؛ اما قاطع و استوار پایش ایستاد و حتی در برهه‌ای خانه‌نشینی را تاب آورد. واکنش جامعه ایرانی به مرگ شجریان در این روز‌ها تابع تصمیماتی است که او در موقعیت‌های خاص بروز داده است.
این مساله زمانی روشن می‌شود که برگردیم به سال‌ها پیش و موقعیت اجتماعی و هنری استاد را با شرایط فعلی بسنجیم. در دهه شصت و نیمه اول دهه ۷۰ میدان‌دار فضای تک‌قطبی موسیقی ایران بود و اگرچه طیف وسیعی طرفدار پر و پا قرصش بودند، اما فضای خاص آن دوره انتقاد‌هایی را هم برانگیخته بود و عده‌ای انگشت اتهام را به سمتش نشانه می‌گرفتند. شجریان کاری به این حرف‌ها نداشت.
آلبوم‌هایش را با امضای خاک پای مردم ایران منتشر می‌کرد و همه چیز را به گذشت زمان سپرده بود. رمز و راز‌های موفقیت را می‌دانست و در دوراهی عجیبی که پیش رویش قرار گرفت راهی را انتخاب کرد که می‌پنداشت درست است. فن بدل شجریان همین بود. با انتخاب مسیر توانست هم نسل جدید را که با آوازهایش غریبه بودند تبدیل به طرفداران پر و پا قرص خود کند و هم به برخی حرف و حدیث‌های آن روزگار پاسخ بدهد.
بخش وسیعی از هوادارانی که اکنون سوگوار پرواز او شده‌اند، همان‌هایی هستند که بیشتر از آنکه با آثارش ارتباط برقرار کنند با روحیه متفاوت و واکنش‌هایش مقابل مسائل اجتماعی ارتباط گرفته‌اند. البته هوشمندی شجریان محدود به این حرف‌ها نبود. پازل‌های متفاوتی را کنار هم گذاشت تا سرنوشتش به گونه دیگری رقم بخورد.
خیلی زود و در دوران جوانی متوجه شد برای ماندگار شدن، فقط داشتن یک صدای خوب کافی نیست. از این رو تلاش کرد هویتی چند وجهی برای خودش تعریف کند.
علاوه بر آموزش سبک‌های مختلف موسیقی سنتی، خطاطی را به‌صورت حرفه‌ای یاد گرفت و در پرورش گل و گیاه متخصص شد و برای آموختن نجاری و ساختن ساز‌های ابداعی در سال‌هایی که اسم و رسم و شهرت هم داشت، بار‌ها به اصفهان سفر کرد.
او از تمام امکاناتی که در اختیار داشت استفاده کرد تا هویت مستقل و چند وجهی‌اش شکل بگیرد. فرصت‌سوزی در فرهنگش جایگاهی نداشت. دقیق می‌دانست مردم به چه چیزی نیاز دارند و کدام کار را در چه زمانی باید انجام داد. نمونه‌اش باز خوانی تصنیف مشهور «مرغ سحر» بود.

این اثر ساخته مرتضی نی‌داوود با شعر محمد تقی بهار اولین بار حوالی سال ۱۳۰۶ با صدای ملوک ضرابی منتشر شد. گویا پیش از آن قمرالملوک وزیری هم این اثر را روی صحنه اجرا کرده بود. پس از آن سال‌ها این تصنیف بار‌ها توسط خوانندگان دیگری بازخوانی شد، اما از روزی که شجریان اجرایش کرد بسیار مورد توجه قرار گرفت و تقریبا تمام اجرا‌های قبلی را کنار زد.
شجریان به تنهایی یک مجموعه بود؛ مجموعه‌ای هنری و انسانی. از شهرت و محبوبیت چیزی کم نداشت؛ اما افتاده حال بود و مدام تکرار می‌کرد کار زیادی انجام نداده است. استاد بود، اما همیشه به شاگرد بودن افتخار می‌کرد.
علیرضا افتخاری اخیرا در جایی گفته استاد شجریان برای یاد گرفتن نجاری نزد جواد چایچی به اصفهان می‌آمد و گاهی برای دیدنش به آنجا می‌رفتم و استادانی مثل کسایی هم می‌آمدند. یکی از روز‌ها بزرگان اصفهان مهمان چایچی بودند و تقاضا کردم برای خوردن ناهار نزد مهمان‌ها برویم. گفت بروید می‌آیم؛ اما نیامد.
برگشتم و پرسیدم چرا نیامدید، گفت: همین جا با کارگر‌ها گونی انداختیم و ماست و خیار خوبی خوردیم. بعد‌ها فهمیدم آمده بود شاگردی و می‌خواست واقعا شاگردی کند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید