آمریکا قابل اعتماد است؟

باید تناسب میان مولفه‌های گوناگون قدرت را دقیق رعایت کرد. سومین عنصر اتحاد‌های سیاسی منطقه‌ای یا بین‌المللی است. در جهانی که حدود ۲۰۰ کشور دارد، حداقل ۳۰ کشور آن برای ما مهم هستند و دوری یا نزدیکی به آن‌ها می‌تواند در موازنه قوا با کشور سوم، موثر باشد.

کد خبر : ۸۸۷۱۰
بازدید : ۵۰۰۱
عباس عبدی | دو موضوعی که به‌طور مکرر از سوی منتقدین سیاست خارجی دولت درباره برجام بیش از موضوعات دیگر مطرح می‌شود، لزوم بی‌اعتماد بودن به ایالات متحده و نیز تفاوت نداشتن میان بایدن با ترامپ یا اوباما است. در این یادداشت می‌کوشم که هر دو نکته را در حد یک یادداشت توضیح دهم.
درباره اعتماد به کشور‌های دیگر فارغ از اینکه با آن‌ها دوست باشیم یا دشمن، دور باشیم یا نزدیک، باید یکسان رفتار کرد. در حقیقت دوستی و دشمنی در سیاست خارجی میان هر دو کشوری مبتنی بر گزاره‌های اخلاقی یا عاطفی نیست.
در مورد ایران هم با هیچ کشوری چنین روابطی وجود ندارد. سخنان و تعارفات دیپلماتیک را چندان جدی نگیرید. آنچه نوع رابطه دو کشور را تعیین می‌کند، منافع آن‌ها است. در مورد حفظ منافع نیز اعتماد کردن جایی ندارد. اساس روابط و تعهدات بر بی‌اعتمادی مطلق است...

مگر اینکه سازوکار‌هایی برای حفظ منافع و تعهدات وجود داشته باشد که براساس آن سازوکار‌ها بتوان بی‌اعتمادی را کنار گذاشت. این سازوکار‌ها در روابط بین‌الملل تا حدی متکی بر حقوق بین‌الملل و مهم‌تر از آن بر موازنه قوای دو کشور است.
بنابراین اعتماد کردن به امریکا یا هر کشور دیگری به کلی بی‌معنا است. ما در هر توافقی باید به حقوق بین‌الملل و بیش از آن به قدرت خودمان تکیه کنیم و آن‌ها را ضامن روابط و توافقات کنیم. معنای این حرف آن است که طرفین روابط به دلیل ترس از اقدامات طرف مقابل به تعهدات خود پای‌بند باشند و نه به علت اراده مجلس یا رییس‌جمهور خودشان.
البته این بدان معنا نیست که برای هر توافقی لازم باشد که از نظر قدرت هم‌سنگ و برابر شویم. چون هیچ دو کشوری از جهت میزان قدرت مشابه نیستند. چگونگی موازنه قوا برحسب موضوع اختلاف و نوع منافع است که اهمیت پیدا می‌کند. بنابر این هر کشوری حتی ضعیف هم می‌تواند برای تحقق اهداف خود، از سه طریق موازنه قوا را با قدرتمندترین کشور‌ها نیز ایجاد کند.
از طریق تناسب در اهداف، و نیز تنوع پایه‌های قدرت و بالاخره مشارکت در اتحاد‌های سیاسی منطقه‌ای یا بین‌المللی. هر سه روش و ترکیب آن‌ها برای شکل دادن به موازنه قوای موثر، کاربردی و مفید هستند. تناسب اهداف یا بهتر است گفته شود تعیین اهداف معقول، باید متناسب با توانمندی‌ها و قدرت کشور باشد.

سنگ بزرگ علامت نزدن است. البته سنگ‌های کوچک هم ارزش زدن ندارد. وزنه‌های معقول و متعارف را باید تجربه نمود و به عنوان اهداف مرحله‌ای انتخاب کرد. تنوع دادن به پایه‌های قدرت بسیار مهم است.
قدرت هر کشوری ترکیبی است از قدرت‌های اقتصادی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و بین‌المللی و جغرافیایی. نمی‌توان از نظر اقتصادی قوی بود ولی توان دفاع نظامی نداشت. یا برعکس. نمی‌شود با قدرت‌های دیگر وارد موازنه شد، ولی به لحاظ حمایت مردمی و سیاست داخلی کم‌عمق بود.
بنابراین باید تناسب میان مولفه‌های گوناگون قدرت را دقیق رعایت کرد. سومین عنصر اتحاد‌های سیاسی منطقه‌ای یا بین‌المللی است. در جهانی که حدود ۲۰۰ کشور دارد، حداقل ۳۰ کشور آن برای ما مهم هستند و دوری یا نزدیکی به آن‌ها می‌تواند در موازنه قوا با کشور سوم، موثر باشد.
حتما باید به ایجاد روابط متعادل با آن‌ها کوشید و در برابر یک قطب، از اتحاد و نزدیکی با دیگران استفاده کرد و برعکس.
نمی‌توان همزمان با همه تنش داشت یا وارد معادلات و اتحاد‌های سیاسی ناپایدار و شکننده شد. بنابراین مبنای روابط با سایر کشور‌ها از جمله امریکا اعتماد نیست، بلکه بی‌اعتمادی محض است. بی‌اعتمادی که به واسطه وجود تضمین مبتنی بر قدرت می‌تواند به روابطی متعادل ختم شود.
درباره مقایسه روسای جمهور امریکا نیز می‌توان گفت از یک حیث آنان با یکدیگر فرقی ندارند، در حالی که از جهات دیگر متفاوت هستند. تفاوت داشتن یا نداشتن آن‌ها برای ما، متاثر از تعریفی است که ما از خودمان می‌کنیم. ما می‌توانیم خود را به گونه‌ای تعریف کنیم که هر دو رییس‌جمهور را با وجود همه تفاوت‌های‌شان به رفتار مشترکی برسانیم و فرقی میان آنان به وجود نیاید.
در مقابل می‌توانیم به گونه‌ای رفتار کنیم که از تفاوت‌های مهمی که میان آنان است بهره ببریم. چه تفاوتی برای ما مهم‌تر از اینکه یکی برجام را امضا کرده و در جهت اجرایش گام برداشت و دیگری برخلاف تعهدات رسمی آن را زیر پا گذاشت؟ با این حال فراموش نکنیم که آنان رییس‌جمهور یک کشور دیگر هستند، قرار نیست هیچ‌کدام دوست ما باشند. آنان هم دنبال منافع کشور و ملت خودشان هستند.
این ما هستیم که با رفتار و تعریف معقولی که از خود می‌کنیم، تفاوت‌های آنان را برجسته کرده و به منصه ظهور می‌رسانیم. اگر خودمان را به گونه‌ای تعریف کنیم که اوباما و ترامپ برای ما یکسان شوند این نشانه‌ای از منعطف نبودن و ضعف سیاسی ما است و نه تشابه آن‌دو با یکدیگر.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید