میر جلالالدین کزازی؛ فردوسیِ بی ردا و دستار
کزازی، شاهنامهشناسی است که به شناختن و نوشتن بسنده نکرده و به اندازۀ توان خود خواسته در این روزگار کاری کند فردوسیوار. پیراستن زبان پارسی از واژههای بیگانه ولو خودی به نظر برسند یعنی به داماد و عروس هم رحم نکرده!
میر جلالالدین کزازی این نویسنده و سخنسنج و پارسیگوی ایرانی همت خود را صرف پارسیگویی ناب و نه آمیخته با واژههای دیگر، کرده است. او نه تنها از به کارگیری واژههای فرنگی در گفتار و نوشتار میپرهیزد که همین حساسیت را در قبال دیگر کلمات وارد شده به زبان پارسی به خرج میدهد و آوازۀ او بیش از نویسندگی، ترجمه، شعر و پژوهش به همین سبب است.
من البته خود شماری و نه همۀ کلمات عربی رایج در زبان فارسی را فارسی یا فارسیشده میدانم مثل داماد و عروسی که اگرچه در خانوادهای دیگر زاده و بالیدهاند، ولی وقتی وارد خانوادۀ ما میشوند اگرچه نامی دیگر دارند، اما عضوی از خانواده ما به شمارند. دکتر کزازی، اما به پارسی سره باور دارد. بی هیچ آمیزشی.
جدای این که کار هر کس نیست این گونه پارسی نویسی، این باور یا نگرانی هم وجود دارد که اصرار بر پارسی سرهنویسی چه بسا سبب شود مخاطب به شکل و فرم گفتار و نوشتار بیشتر توجه کند تا محتوا و از سوی دیگر نتوانیم معنی را به تمامی منتقل کنیم یا از این ظرفیت محروم میشویم و به ویژه در کار رسانهای چه بسا به اصل ارتباط و انتقال پیام آسیب رساند.از منظری دیگر نمیدانم دکتر کزازی متون فلسفی و علمی را چگونه میخواهد به پارسی سره بگوید و بازنویسد؟
این واقعیتها، اما هیچ یک موجب آن نیست که خدمات دکتر کزازی را نادیده انگاریم و کافی است به یاد آوریم گاه واژههایی که ساخته بیش از مصوبات فرهنگستان زبان و ادب پارسی مورد استقبال قرار گرفته و گزاف نیست اگر گفته شود خود به تنهایی یک فرهنگستان است. البته بی بودجه و کمک در فلان ردیف جدولهای خاص!
به یاد آوریم که واژۀ «اس. ام. اس» تا چه اندازه رایج بود. فرهنگستان به جای آن «پیام کوتاه» را ساخت. یعنی به جای یک کلمۀ سه سیلابی دو واژه! این دکتر کزازی بود که «پیامک» را ساخت و همۀ ما اکنون به کار میبریم.
ناصر خسرو در سفرنامه مینویسد:
«خورجینَکی بود که کتاب در آن مینهادم. بفروختم و از بهای آن دِرَمَکی چند سیاه در کاغذی کردم تا به گرمابهبان بدهم. باشد که ما را دَمَکی زیادتتر در گرمابه بگذارد.»
در همین دو جمله سه کلمۀ «خورجینک»، «درمک» و «دمک» را به کار برده که درواقع «خورجین+ک»، «درم+ک» و «دم+ک» است. در روزگار ما آن قدر، «ک» برای تصغیر یا تحقیر (کوچکشماری) به کار رفته (مردک، زنک، آدمک، پسرک) که قابلیت اصلی آن فراموش شده و «پیامک» که همان «پیام+ک» است یادآور واژههای زیبا در نوشتۀ ناصر خسرو است.
کزازی، شاهنامهشناسی است که به شناختن و نوشتن بسنده نکرده و به اندازۀ توان خود خواسته در این روزگار کاری کند فردوسیوار. پیراستن زبان پارسی از واژههای بیگانه ولو خودی به نظر برسند یعنی به داماد و عروس هم رحم نکرده!
یادمان باشد که فرهنگستان کنونی که با ریاست آقای حدادعادل شناخته میشود تنها نسبت به واژههای انگلیسی و فرانسوی حساس است و به عربیها و به تعبیر پارسیسرهنویسان، تازیها کاری ندارد.
کزازی، اما برای واژگان عربی رایج هم برابرهای زیبایی ساخته که به کار هم میروند. مانند «پُرسمان» به جای مسأله، «انباره» به جای مخزن، «اَبَرشگفت» به جای خارقالعاده، «یافه» به جای باطل، «بایا» به جای واجب، «ستانی» به جای افقی، «ستونی» به جای عمودی، «باورپُرسی» به جای تفتیشعقیده و موارد دیگر که فراواناند.
چون پیشینۀ این کار به افرادی، چون احمد کسروی و فرهنگستان دوران رضاشاه میرسد اوایل بیم آن میرفت که به کزازی هم انگ زده شود، اما همانگونه که عربی زبان اسلام است فارسی هم بیگانه نیست و ضرورتی ندارد با عربی درآمیزد.
[همین «ضرورتی ندارد» اگر به شکل «بایستگی ندارد» نوشته شوند نوآموزان ما دچار مشکل نمیشوند که «ض» در «ضرورت» درکدام یک از اشکال چهار گانه است: ذ، ض، ز، ظ! یا وقتی به جای «ظلم» مینویسیم «ستم»]کزازی در واقع نه تنها سنت فردوسی را ادامه داده که در پارسی سره نویسی پا جای پای کسانی، چون خواجه عبدالله انصاری گذاشته که وقتی میگوید: «خدایا، همچو بید میلرزم که مبادا به هیچ نَیَرزم» همۀ واژهها پارسی است. یا در این شعر حافظ:
اگر به زلفِ درازِ تو دستِ ما نرسد
گناه بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست.
یا این شعر سعدی:
در سخن با دوستان، آهسته باش
تا ندارد دشمنِ خونخوار، گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوشدار
تا نباشد در پسِ دیوار، گوش
به اصطلاح علما، کزازی عالمِ بی عمل یا واعظِ غیر متّعِظ نیست (من، اما انگار هستم، چون اغلب کلمات این جمله عربی بود!). چرا نیست؟ چون نه تنها دربارۀ شاهنامه و فردوسی آثاری، چون «از گونهای دیگر»، «تندبادی از کنج»، «دُرّ دریای دری»، «رؤیا، حماسه و اسطوره»، و «مازهای راز» را نوشته، خود نیز به زبان فردوسی و با کمترین واژگان غیر پارسی مینویسد و همانگونه هم سخن میگوید ولو در گفتگوهای خانوادگی و دوستانه.
چنان که در صدر آوردم چیرگی این ویژگی سبب شده وقتی او سخن میگوید شکل گفتار او بیشتر جلب توجه کند تا آنچه میگوید. برای آشنایی بیشتر با نحوۀ گفتار و نگارش دکتر کزازی پیام او در پی درگذشت استاد آواز ایران یک نمونۀ گویاست:
کزازی برای همۀ شیفتگان زبان پارسی یک موهبت است و با واژههایی که میسازد به زایایی و پویایی زبان کمک شایانی میکند. از این رو گزاف نیست اگر او را فردوسی بی ردا و دستار بخوانیم. فردوسییی که این بار نه از شرق و خراسان که از غرب و کرمانشاه سر برآورده و به زبان پهلوانان کُرد سخن میگوید و حسی از غرور و افتخار به آدمی دست میدهد. پس به سبک خود او شعری از زبان فرخی سیستانی را به استاد پیشکش میکنیم. به پهلوان کرمانشاهیِ زبان:
کام جوی و کام یاب و کام خواه و کام ران...