
فرادید| کینگ لئو، کینگ مسی، پادشاه فوتبال، فوتبالیست فضایی و هزاران لقب دیگر، همه و همه مختص به بازیکن کوتاه قد آرژانتینیست که میلیونها نفر اعتقاد دارند چقدر خوششناس هستیم که در دورهای زندگی میکنیم که او هم زنده است و دارد فوتبال بازی میکند.
به گزارش فرادید؛ مسی نیازی به معرفی ندارد. او یک افسانه واقعیست. او فراتر از تمام اسطورههای فوتبال است، حتی بالاتر از مارادونا. میگویند مارادونا گاهی اوقات مارادونا بود، اما مسی همیشه مارادوناست. به قول ری هادسن: «کسی که یک زبان خلق میکند، فعالش میکند و احساسات و نبوغمان را برمیانگیزد، در یک کلمه شاعرمان میکند.». مسی، مسی است و شاید هرگز کسی، چون او تکرار نشود و جهان فوتبال هرگز بازیکنی مثل او را نبیند. مسی تنها بازیکنی در تاریخ فوتبال که ۶ توپ طلا را در کارنامه خود دارد؛ یعنی شش سال بهترین بازیکن کل کرهی زمین.
خیلیها به طور دیوانهواری عاشق مسی هستند؛ از سیاستمداران گرفته تا هنرمندان و مدلهای معروف و حتی نویسندگان و اهالی ادبیات. یکی از این نوییندگان، یوردی پونتی رماننویس و روزنامهنگار کاتالانیست، که دیوانهوار عاشق مسی است. او مسی را ستایش میکند، او را میپرستد. روزها از خیابان لارامبلا عبور میکند تا به نیوکمپ برسد و محبوبش را تماشا کند. هر فصل، هر بازی.

قطعاً روزهایی در کنار فوارۀ کانالتاس برای قهرمانی تیمش خوشحالی کرده و اشک ریخته و حتماً روزهای سختتر از این را برای بارسلونا دیده است؛ اما پونتی یک طرفدار معمولی نیست، محقق است، کتاب میخواند و درکی عجیب از ادبیات و اسطورهها دارد. جایی در کتاب میگوید: «تعجب نمیکنم اگر روزی مشخص شود مسی یکی از خدایان آزتک یا مایاها باشد!»
سایمون کوپر، نویسندۀ کتاب فوتبال علیه دشمن، دربارۀ این کتاب میگوید:
«یوردی پونتی نویسندهای با قلمی زیبا و یک هوادار بارسلوناست که تمام دوران مسی را تماشا کرده و عاشق اوست. کسی بهتر از او برای نوشتن کتابی دربارۀ مسی وجود ندارد، پونتی نمیخواهد مسی را توضیح دهد، که البته تلاشی ناممکن است، فقط از فوتبال او لذت میبرد. این کتابی زیبا و لذتبخش است.»
حالا تصور کنید چنین نویسندهای با چنین قلم شیوایی که صد البته عاشق مسی هم هست، دست به قلم شود و زندگینامه مسی را بنویسد. کتاب درکِ شکوه نتیجهی این آمیختگی عشق و تجربه است.
درک شکو» که فینالیست جایزهی ادبیات ورزشی تلگراف هم شد، متشکل از ۲۲ فصل کوتاه است که توسط نویسندهی مشهور و طراز اول کاتالان، یوردی پونتی نوشته شده است. پونتی در سطور این کتاب زیباییِ نبوغ مسی و شگرفیِ عشق و تعصب هواداران به او را مورد بررسی قرار میدهد. او ما را از یک «افسانهی» امریکایی جنوبی دربارهی پسری قهرمان عبور میدهد و به شکوه و درگیریهای زندگی، در ابعاد بینالمللی میرساند؛ در این بین شوقِ ما به دیدنِ تجربیات این بازیِ زیبا، فوتبال، از دید او پنهان نمیماند.
قلمِ یوردی پونتی، به شکلی متبحرانه و ظرافتی فراانسانی در احترام به مِسی میایستد، و هم زمان ترکیبی از یک ادبیاتِ ناب، با زبانِ یک طرفدار را به وجود میآورد. به قول سایمون کریچلی، فیلسوف معروف انگلیسی که کتابِ «وقتی به فوتبال میاندیشیم، به چه میاندیشیم» را هم به رشتهی تحریر درآورده است، دربارهی کتاب پونتی میگوید: «او تلاش نمیکند که مِسی را شرح دهد، فقط میخواهد از آن لذت ببرد.»
مسیِ آرژانتینی تمام دوران فوتبالش را در بارسلونا گذرانده است، کوتاه قامت و فروتن است و هرگز شیرجه نمیزند و نمایش نمیدهد. جدا از تتوهایش، کاملاً مخالف چیزی است که از یک فوتبالیست مدرن انتظار داریم، او یک آرژانتینی بداخلاق و خونگرم از فوتبال خشن امریکای جنوبی نیست.

پونتی عاشق مسی است، اما میتوان گفت تا حدی عدالت را رعایت کرده است. او میگوید: «مسی پنالتیهای زیادی خراب میکند، چون گل کردن آنها بسیار ساده است.» خب، شاید منطقی نباشد، اما در عوض در جایی دیگر میگوید: «مسی گاهی طوری قدم میزند که انگار کلیدش را گم کرده است و این دقیقاً درست است.»
پپ گواردیولا در مورد این کتاب میگوید: خواندن این کتاب زیبا دربارۀ لئو مسی، به من یادآوری کرد هر دقیقهای که کنار او سپری کردم و چهارسال تماشای او هنگام تمرینات و مسابقات، چقدر فوقالعاده بوده است. اگر بخواهم برای یادآوری چنین تجربهای از کلمات استفاده کنم، فقط شعری از مایا آنجِلو به ذهنم میرسد:
“آموختهام که مردم چیزهایی که میگویید را فراموش میکنند.
کارهایی که کردهاید را فراموش میکنند.
اما هرگز احساساتی را که در آنها برانگیختهاید فراموش نخواهند کرد. ”
بخشهایی از کتاب
ادبیات و فوتبال در چند چیز مشترک هستند، اما فقط یکی از این موارد این دو را متحد میکند: کار دشوار پیشگویی دربارۀ نویسندگان و بازیکنانی که آینده را شکل خواهند داد. نگاهی شعرگونه در وصف صدایی جدید، یا مقالاتی که بهتازگی یک ناباکوف، رودوردا یا بولانو دیگری کشف کردهاند و بعید است در بیشتر این موارد واقعیت بعد از ۱۰ سال ناامید کننده نباشد.
همین اتفاق دربارۀ آنالیزورها و استعدادیابهای فوتبال هم میافتد: هر هفته آنها کرویف یا مارادونای جدید کشف میکنند و مطمئنم بسیاری از والدینِ بازیکنان تیم جوانان بارسا فکر میکنند پسرشان ژاوی، پویول یا والدز جدید است. (باید اضافه کنم، حداقل تا الان نشنیدهام کسی به شکل جدی، مسی جدیدی کشف کرده باشد، شاید به این دلیل که او چنان فوقالعاده است که به نظر بیمعنی میرسد کسی شبیه او بازی کند و در این مورد باید این شوخی پیکاسو را همیشه به یاد داشته باشیم: خداوند کسانی را که از من تقلید میکنند، حفظ کند، چون اشتباهات مرا به ارث میبرند!)

بیشتر منتقدان ادبی و تحلیلگران فوتبال چشمان بیاحساس خود را طوری پرورش دادهاند که مشاهدهای نظری داشته باشند و بهندرت از نظر فیزیکی در هنری که دلبستۀ آن هستند سرآمدند: گل کوچک در کوچه یا نوشتن مطلبی کوتاه برای بازنشستگی یک دوست، به حساب نمیآید! بااینحال گاهوبیگاه خردمندانی استثنایی وجود دارند که براساس تجربۀ شخصی جرئت پیشگویی پیدا میکنند و درست هم میگویند.
برای مثال یادم میآید هلینیو هررای بزرگ، معروف به جادوگر، اسطورۀ تضاد، روانشناس رختکن و پیشگوی فوتبال مدرن بود.
سال ۱۹۷۹، زمانی که مارادونا ۱۹ سال داشت و در تیم جوانان آرژانتین میدرخشید، اما هنوز چیزی نبرده بود، هررا مصاحبهای با مجلۀ ورزشی ال گرافیکو انجام داد. از او پرسیدند فوتبالیست آینده چگونه است؟ او جواب داد: فوتبالیست قرن بیستویکم شباهت زیادی به مارادونا دارد. کوتاه، اما قوی است، با جادویی که فقط مارادونا و کامپیوترها در اختیار دارند؛ اما او نمیدانست که مسی را توصیف کرده بود.