علیرضا داوودنژاد؛ پنجاه سال پارتیزانی فیلم ساختم

علیرضا داوودنژاد؛ پنجاه سال پارتیزانی فیلم ساختم

میل شدید علیرضا داوودنژاد به تجربه‌گرایی از یک طرف، ارضای تمایلات ذوقی و سینمایی از سوی دیگر، همچنین پاسخ به دغدغه‌های اجتماعی باعث شده فیلم‌های کارنامه‌اش ترکیبی از سینمای بدنه، گیشه و گاه آثار شگفت‌انگیز باشد.

کد خبر : ۹۳۴۸۷
بازدید : ۳۴۸۸
علیرضا داوودنژاد
تینا جلالی | علیرضا داوودنژاد یکی از متفاوت‌ترین کارگردانانی است که به‌طور دایم در شیوه فیلمسازی‌اش تجدیدنظر می‌کند و مدام در تلاش است خودش را به‌روز نگه دارد تا از منجمد شدن فاصله بگیرد.

میل شدید او به تجربه‌گرایی از یک طرف، ارضای تمایلات ذوقی و سینمایی از سوی دیگر، همچنین پاسخ به دغدغه‌های اجتماعی باعث شده فیلم‌های کارنامه‌اش ترکیبی از سینمای بدنه، گیشه و گاه آثار شگفت‌انگیز باشد.

خودش معتقد است شرایط بسیار سختی را پشت‌سر گذاشته تا روی پای خود بایستد و فیلم دلخواه خود را بسازد با این حال می‌گوید: «ورود زودهنگام من در نوجوانی به حرفه سینما همه وجوه زندگی من را تحت‌تاثیر قرار داد و ناخودآگاه همه مناسبات شخصی و خانوادگی و اجتماعی من را به آزمایشگاهی بدل کرد که گویی در آن به دنبال شناخت بیشتر آدم‌ها و روابط و مضامین تازه برای سینما می‌گشتم!»
به بهانه زادروز علیرضا داوودن‍ژاد (۱۷ اردیبهشت) گفت‌وگویی با او انجام شده است و ضمن بررسی کارنامه‌اش، درباره اوضاع این روز‌های سینمای ایران و شیوع بیماری کرونا نظرش را جویا شدند که پیش روی شماست.
این روز‌ها پیک چهارم کرونا را پشت سر می‌گذاریم، بیشتر از یک سال است که این بیماری در کشور جولان می‌دهد و همه را گرفتار کرده... جناب داوودنژاد برای شما این مدت چگونه طی شده؟ دچار روزمرّگی (آزردگی روحی) ناشی از خانه‌نشینی نشدید؟ ویروس کرونا برای شما چه پیامدی داشته؟ خلوت و تنهایی ناشی از آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از سال ۹۸ در شمال زندگی می‌کنم و ایام کرونا را تا به حال در متل‌قو و دو هزار متر که منطقه‌ای ییلاقی در ارتفاعات تنکابن است گذرانده‌ام.
در بیست، سی سال گذشته همیشه و طبق معمول رفت‌وآمد بین این دو منطقه را از جاده کناره و شهر‌های ساحلی سر راه آن انجام می‌داده‌ام، اما با ممنوعیت‌هایی که در این دوران برای ماشین‌های نمره تهران وضع شد ناچار شدم برای فرار از جریمه با دوربین‌های جاده‌ای مسیرم را تغییر بدهم و با کمک علی پسرم و استفاده از نرم‌افزار‌های نقشه‌خوان اینترنتی این مسیر را از جاده‌های فرعی و محلی و روستایی طی کنم و شانس این را پیدا کردم که مزارع و باغات و روستا‌های فراوان و فوق‌العاده زیبایی را ببینم که در همه دهه‌های گذشته از وجود آن‌ها بی‌خبر بودم و در صورت استمرار عادی شرایط و ادامه رفت‌وآمد از جاده کناره هرگز نیز از وجود آن‌ها باخبر نمی‌شدم.
اگرچه گفته‌اند ترک عادت موجب مرض است، اما بیرون افتادن از بستر عادات و مواجه شدن با شرایط جدید الزاما فقط رنج و سختی نیست و گاهی هم می‌تواند نتایج مثبت داشته باشد. شکسته شدن ضرباهنگ تکراری زندگی روزمره و فاصله گرفتن از رفت‌وآمد‌ها و نشست و برخاست‌های همیشگی و دور افتادن از عمل مدام به الگو‌های مأنوس رفتاری و گفتاری گاهی می‌تواند به فرصتی بدل شود برای تامل و ارزیابی شیوه‌های رایج گذران عمر و طرح پرسش‌های تازه و رسیدن به پاسخ‌های جدید.
می‌گویند در ایام کرونا با متوقف شدن چرخ بسیاری کارخانه‌ها و خلوت شدن شهر‌ها و از جنبش افتادن ماشین‌ها و قطار‌ها و هواپیما‌ها زمین و آسمان و طبیعت فرصتی برای تازه کردن نفس پیدا کرده‌اند و برای بسیاری بار دیگر این سوال مطرح شده که بشر با این نحوه از زندگی که متکی به تاراج منابع و معادن و مخازن زمین و تبدیل آن‌ها به زباله و تخریب طبیعت و انقراض موجودات است به کجا می‌رود و آیا ولع در سبقت‌جویی تولید و مصرف از یکدیگر و تشخص‌طلبی و تفوق‌جویی و احراز هویت با خرید و انباشت و مصرف کالا تنها راه سعادت و خوشبختی و معنا بخشیدن به عمر کوتاه زندگی در این عالم است؟
ظاهرا کسی به یقین نمی‌داند که سر و کله این مرض چرا و چگونه پیدا شده و دامنه مصایبی که همه‌گیری آن را به ابنا بشر تحمیل کرده تا کجا ادامه پیدا می‌کند، اما‌ای کاش عبرتی هم در کار باشد و با فروکش کردن این بلا اهل پرسش و اندیشه و هنر بتوانند حقایق و یادگار‌ها و نتایج سازنده‌ای را به دست نسل‌های بعدی برسانند. از گذشتگان ما نقل شده که «بلا چراغ راه عارف بیدار‌کننده مرید و هلاک‌کننده غافل است».

علیرضا داوودنژاد در زمره کارگردان‌های تجربه‌گرا و به‌روز سینما قرار می‌گیرد، سال‌ها پیش جمله‌ای از شما خواندم که همچنان در ذهنم هست (نمی‌دانم درست بود یا غلط) که داوودنژاد به شیوه پارتیزانی فیلم می‌سازد... این‌چنین اشتیاق و میلی از کجا نشأت می‌گیرد؟

از اواخر دهه شصت فضای سینما در ایران وارد دوران تازه‌ای از تحولات بعد از انقلاب شد و با ورود تدریجی نیرو‌های شاغل در تلویزیون و ارشاد و فارابی و حوزه و بنیاد مستضعفان و دیگر نهاد‌های اثرگذار در فضای دیداری شنیداری کشور به کار حرفه‌ای در سینما شرایط سرمایه‌گذاری و تهیه و تولید و توزیع و نمایش فیلم در ایران دگرگون شد و به تدریج شبکه‌ای از مناسبات شکل گرفت که همه‌چیز را تحت‌تاثیر قرار می‌داد و از دریافت پروانه ساخت تا تهیه سرمایه و دریافت وام و تسهیلات و ورود به تولید و رساندن فیلم به جشنواره و خلاصه دستیابی به تبلیغات و اکران و نمایش فیلم را به تابعی از رابطه با شبکه‌های حاکم بر این مناسبات تبدیل می‌کرد.
در چنین شرایطی مستقل ماندن و روی پای خود ایستادن و فیلم دلخواه خود را ساختن کار آسانی نبود و اگر هم شانس می‌آوردی و می‌توانستی پروژه‌ای را از لابه‌لای این مناسبات به در ببری و صاحب فیلمی شوی که متعلق به خودت باشد در مرحله اکران به تله می‌افتادی و دستیابی به گروه سینمایی نمایش و زمان اکران خوب و مدت نمایش مناسب و خلاصه دسترسی به بازگشت سرمایه هفت خان دیگری بود که عبور از آن‌ها لااقل برای من به سختی و معمولا با خسارت ممکن می‌شد.

می‌توانید مثالی بزنید؟
مثلا فیلم «نیاز». شاید باورتان نشود که برای این فیلم بعد از آماده شدن و حتی دریافت جوایز از جشنواره کودک و نوجوان و جشنواره فجر و همه سروصدایی که به پا کرده بود پخش‌کننده پیدا نمی‌شد تا جایی که با وساطت مرحوم ایرج گل‌افشان حوزه پخش آن را قبول کرد و آن‌هم به مشکلاتی برخورد که حتی با دخالت و پافشاری مرحوم مرتضی آوینی هم حل نشد.
جالب است بدانید در آن زمان که حقوق نمایش همه فیلم‌های کودک و نوجوان توسط آموزش و پرورش خریداری می‌شد در مورد فیلم «نیاز» با آنکه جایزه برتر آن وزارتخانه را هم گرفته بود اعلام شد که بودجه نداریم! نظیر این ماجرا تقریبا برای همه فیلم‌های من که معمولا خودم با سختی آن‌ها را تهیه می‌کردم اتفاق می‌افتاد و در مرحله پخش و نمایش به نحوی از این دست گرفتاری‌ها پیش آمده که شرح آن‌ها مفصل است و شرح آن‌ها مجال جداگانه‌ای می‌طلبد و شاید در یک کلام همان تعبیر پارتیزانی برای این نوع فیلم ساختن و به نمایش رساندن آن مناسب‌تر باشد.
علیرضا داوودنژاد

وقتی کارنامه شما را مرور می‌کنیم می‌بینیم به‌رغم علاقه به طرح موضوعات بر بستر رئالیسم، اما خودتان را محدود به مضامین خاص نکردید، موافقید؟
انتخاب موضوع و مضمون تولید فیلم برای من معمولا در پاسخ به ضرورت‌های مختلفی صورت گرفته است. ارضای تمایلات ذوقی و سینمایی، تجربه‌های شخصی، دغدغه‌های اجتماعی، امرار معاش، شرایط دریافت پروانه ساخت و نمایش، شرایط حاکم بر فضای پخش و اکران فیلم و مهم‌تر از همه پاسخ به نیاز‌های حرفه‌ای سینمای ایران از جهات مضمونی و اجرایی از جمله نکات مختلفی است که ملاحظه آن‌ها مرا به سوی انتخاب موضوع فیلم‌هایم هدایت می‌کرده است. بچه‌هایم شوخی، جدی می‌گویند فرزند اول تو سینماست.
واقعیت این است که ورود زودهنگام من در نوجوانی به حرفه سینما همه وجوه زندگی من را تحت‌تاثیر قرار داد و ناخودآگاه همه مناسبات شخصی و خانوادگی و اجتماعی من را به آزمایشگاهی بدل کرد که گویی در آن به دنبال شناخت بیشتر آدم‌ها و روابط و مضامین تازه برای سینما می‌گشتم!
این ویژگی اگرچه به تنوع موضوع و ژانر در تولید فیلم‌های من منجر شد، اما در زندگی افت و خیز‌های سنگینی را برایم ایجاد کرد که عبور از آن‌ها آسان نبود.

با این حال دغدغه طرح مسائل مربوط به جوانان در اولویت برای شما قرار دارد؟
همان‌طورکه عرض کردم من در نوجوانی یعنی از دوران دبیرستان وارد حرفه سینما شدم و توجهم به واقعیت‌های دور و بر همیشه مرا درگیر موضوعات جوانی نگه می‌داشته است و خواه ناخواه به نسبتی که امکان انتخاب آزادانه‌تری برای فیلمسازی‌ام تدارک می‌دیده‌ام گرایشم به طرح موضوعات جوانی بیشتر می‌شده است، مخصوصا که از قضای روزگار زود هم بچه‌دار شدم و در میانسالی خود را درگیر موضوعات نوجوانی و جوانی می‌دیدم به خصوص که شور و شوق و افزون‌طلبی جوانی در کنار سختی‌ها و پیچیدگی‌های شرایط ملتهب اجتماعی آن‌ها را بیشتر درمعرض موقعیت‌های جذاب نمایشی و وضعیت‌های درام قرار می‌دهد.

یک مقطعی سمت فیلم‌های کمدی رفتید که گیشه خوبی هم فیلم‌تان داشت، اما به سرعت فرمان را عوض کردید و در سینمای اجتماعی ادامه مسیر دادید. این وسط چه اتفاقی افتاد؟
بعد از ساخته شدن فیلم «هشت‌پا» که شاید برای اولین‌بار در سینمای ایران به مفاسد اقتصادی و موضوع سوءاستفاده در موسسات مالی اعتباری پرداخته بود و در جریان تدوین و آماده‌سازی آن احساس کردم با دردسر‌های زیادی مواجه خواهم شد و احتمالا این فیلم در جریان اکران به مشکلات اساسی برخواهد خورد و علاوه بر آن ادامه کار فیلمسازی مرا هم سخت‌تر خواهد کرد برای همین به فکر افتادم پیش از عرضه «هشت پا» فیلم دیگری بسازم که با ذایقه بازار سینمای آن روزگار سازگار‌تر باشد و بتواند خسارت‌های مالی و حرفه‌ای احتمالی «هشت پا» را تا حدودی جبران کند که همین‌طور هم شد و دو فیلم «هوو» و «تیغ‌زن» به‌رغم مشکلاتی که در پخش و تبلیغ و اکران پیدا کردند توانستند خانه مرا که به گرو بانک رفته بود آزاد کنند و کم و بیش امکان ادامه کار حرفه‌ای و ساخته شدن فیلم «مرهم» را برای من فراهم کنند.

دو فیلم «مرهم» و «کلاس هنر‌پیشگی» دو گام بلندی بود که شما در بازگشت به سینمای اجتماعی و تجربه‌گرا برداشتید و در گام سوم با فیلم عجیب «روغن مار» که فقط با یک موبایل ساخته شده بود سینما را به متن زندگی روزمره پیوند زدید ولی ناگهان با چرخشی کاملا برعکس در گام بعدی به سراغ فیلم «فراری» رفتید؛ فیلمی که برخلاف همیشه تهیه‌کننده آن خودتان نبودید و حتی فیلمنامه آن را هم خودتان ننوشته بودید؛ ضمن آنکه با یک گروه کاملا حرفه‌ای کار کردید و خیلی هم خوب جواب گرفتید.
یاد استاد عزیز عباس کیارستمی بخیر. او از رویای یک‌نفره فیلم ساختن حرف می‌زد، چرا که اساسا اثر خالص هنری را محصول کار فردی می‌دانست. او از میان فیلم‌های من به «نیاز»، «مصایب شیرین»، «مرهم» و «کلاس هنرپیشگی» علاقه داشت ولی برای «روغن مار» جایگاه ویژه‌ای قایل بود و بعد از آنکه مطمئن شد صدابرداری این فیلم هم توسط خود من و با همان موبایل انجام شده است به هیجان آمد و آن را تحقق همان رویای یک‌نفره فیلم ساختن دانست و گفت: «ازخط پایان گذشتی».
در واقع بعد از «روغن مار» احساس من این بود که به آرزویی که کم و بیش از نوجوانی در سر داشتم و آن دمیدن روح در کالبد سینما و نزدیک کردن هرچه بیشتر سینما و زندگی به یکدیگر بود تا حدودی دست یافته‌ام ولی از فاصله این فیلم با ضرورت‌های عاجل سینما و جامعه ایران باخبر بودم و می‌دانستم که برای ادامه کار حرفه‌ای در سینما که از آن گریزی نداشتم باید فیلم دیگری بسازم و این‌بار با تکیه بر یک گروه کاملا حرفه‌ای فقط کار کارگردانی را انجام بدهم و از چهره آوانگارد و رادیکالی که با «مرهم» و «کلاس هنرپیشگی» و مخصوصا «روغن مار» از من ساخته شده بود فاصله بگیرم.
پس به سراغ دوست عزیز و هنرمندم کامبوزیا پرتوی که موقعیت مرا به خوبی درک می‌کرد رفتم و ایده‌ای را که در نظر داشتم با او در میان گذاشتم و انصافا به بهترین شکل ممکن کمکم کرد و در به ثمر رساندن پروژه‌ای که از علایق من در سینما دور نبود و در عین حال تصویری زنده از زندگی به‌روز اجتماعی ما را انعکاس می‌داد همراهی‌ام کرد.

الان که به گذشته نگاه می‌کنید اگر برمی‌گشتید به گذشته کدام فیلم را نمی‌ساختید؟ فیلمنامه‌ای که دوست داشته باشید بسازید و نشده؟ یا برای کدام فیلم انرژی بیشتری می‌گذاشتید؟ اصلا دوباره فیلمساز می‌شدید؟‌
نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم اگر چند بار دیگر هم به دنیا بیایم باز به سراغ سینما می‌روم. به نظرم اساسا هنر سینما با اصلی‌ترین ویژگی انسانی که همان فاصله‌گذاری با واقعیت و عقب نشستن از وضعیت و قرار دادن زندگی در قاب صحنه است پیوند دارد؛ همان ویژگی که به شناخت تمایزات صوتی و ریتم و هارمونی منجر می‌شود و به کشف یا آفرینش زبان می‌انجامد و در طول تاریخ هنر از خلال موسیقی، شعر، هنر‌های تجسمی، ادبیات آیینی، قصه‌نویسی، نقش‌آفرینی، کارگردانی و تئاتر گذر می‌کند و در هنر سینما کمال خود را باز می‌یابد.
من از اینکه حرفه سینما نصیبم شده راضی هستم و بر این باورم که فیلمسازی پاسخ به ضرورت‌هایی متنوع است که در هر سرزمین و برای هر فرد موجبات خاص خودش را دارد و برای من هم امروز که به گذشته می‌نگرم هر فیلمی که ساخته‌ام پاسخی اجتناب‌ناپذیر به اقتضائات همان دورانم بوده است و از آن گریزی نداشته‌ام.
علیرضا داوودنژاد
چند وقت پیش رضا فرزندتان به برنامه تلویزیونی «محاکات» آمده بود و از سختی‌های زندگی خودش و شما می‌گفت... طبق گفته‌های رضا تجربیات بسیار تلخی از سر گذراندید. درست است؟ وقتی این صحبت‌ها را می‌شنیدم این نکته در ذهنم نقش می‌بست که بی‌شوآف کار می‌کنید و همچنان با مشکلات در سینما دست به گریبان هستید... راستی علیرضا داوودنژاد به جایگاهی که لازم است طی این سال‌ها رسیده؟

وقتی با دید آسیب‌شناختی به گذشته می‌نگرم شاید ورود زودهنگامم به سینما و دست پیدا کردن به پول و اسم و رسم در عنفوان جوانی به‌رغم احساس پیروزی و تمایز در آن زمان عوارضی هم برایم به همراه داشته است.
غرور و بی‌اعتنایی به رسم و رسومات جاری زندگی و ماجراجویی‌ها در روابط انسانی و مناسبات اجتماعی برای من تجربیاتی عجیب و غریب به همراه داشته که کمتر به عواقب تلخ و شیرین آن‌ها می‌اندیشیده‌ام و جان نسبتا سالم به در بردن از آن‌ها را باید به حساب خوش‌شانسی‌هایم بگذارم؛ اگرچه کامیابی‌های فراموش‌نشدنی نیز داشته‌ام و سرجمع از بخت گله‌ای ندارم و شکرگزار تقدیر خود هستم.

چشم‌اندازتان از اکران فیلم «مصایب شیرین دو» چیست؟
سرنوشت «مصایب شیرین دو» در گرو سرنوشتی است که قرار است برای سینمای ایران رقم بخورد. سینمایی که با افزون بر دویست فیلم اکران نشده پشت در سالن‌های بسته سینما زمینگیر شده و به‌رغم آنکه با نمایش خانگی می‌تواند این بن‌بست را بشکند، اما بی‌اعتنایی مدیریت دولتی و صنفی آن را در این مهلکه به حال خود رها کرده است.
همه‌گیری کرونا به‌رغم مصایبی که به همراه داشت در عین حال فرصتی هم ایجاد کرد که سینمای ایران از انحصار نمایش در بازار محدود سالن خلاص شود و به بازاری گسترده و ده‌ها میلیونی در نمایش خانگی دست پیدا کند و با «سینما آنلاین» و «وی‌او‌دی» ضمن کمک به بیشتر در خانه ماندن مردم سینمای ایران را وارد تحولی دوران‌ساز کند و منظومه سرمایه‌گذاری و تهیه و تولید و توزیع و نمایش فیلم در ایران را به کلی دگرگون کند، اما چنانکه شاهد هستیم متاسفانه مدیریت دولتی و صنفی سینما در نوعی کما و مدهوشی به سر می‌برند و به جای تامین امنیت و معرفی و تبلیغ این بازار و مخاطب‌سازی برای آن گویی میدان را به دشمنان سینمای ایران سپرده‌اند تا با در آب نمک نگه داشتن فیلم‌ها برای نمایش در سالن‌های پساکرونا دورانی سهمگین از فیلم‌سوزی را نیز برای سینمای ایران رقم بزنند.

برای آینده سینما چه تصوری دارید؟
تحولات چشمگیر فناوری دیجیتال و گسترش مقاومت‌ناپذیر اینترنت روز‌به‌روز انحصارات سیاسی و مالی را بر ابزار و تجهیزات تولید و توزیع و نمایش بیشتر می‌شکند و با توزیع قدرت تعاریف رایج از امر «بازنمایی» را دگرگون می‌کند و با کاستن از فاصله فیلمساز و مخاطب سینما را به دریافت سفارش و سرمایه از مخاطبان نزدیک‌تر می‌سازد و نهایتا به تحقق چشم‌انداز تولید‌کننده شدن مصرف‌کننده می‌انجامد.

مدتی است در حال نوشتن فیلمنامه سریال متل‌قو هستید برای شبکه نمایش خانگی، به سرانجام مشخصی رسید؟
متل قو یا سلمانشهر، شهری است که من اکنون در آن زندگی می‌کنم و با اهالی آن آشنا و دوست هستم و تا به حال چند فیلم سینمایی هم در اینجا ساخته‌ام. سریال «متل قو» به نحوی در شهر‌های ساحلی از چالوس تا تنکابن و ارتفاعات دو هزار و روستای میانکوه می‌گذرد و دلم می‌خواهد ماجرایی مفرح و سرگرم‌کننده داشته باشد. فعلا با فیلمنامه آن سرگرم هستم و در انتظار کاهش شرایط بحرانی همه‌گیری هستم تا دست به کار پیش‌تولید آن شوم.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید