شفقت یا شقاوت

بیش از ٤٠ سال باید باشد که در کار مغزپژوهی مشغول هستم. در این مدت متوجه تمایل شدید متفکران و پژوهشگران غربی، بهویژه مغزپژوهان به آیین بودایی شدم.
کد خبر :
۴۴۰۲۷
بازدید :
۱۳۳۶

عبدالرحمن نجلرحیم؛ عصبشناس و عصبپژوه | بیش از ٤٠ سال باید باشد که در کار مغزپژوهی مشغول هستم. در این مدت متوجه تمایل شدید متفکران و پژوهشگران غربی، بهویژه مغزپژوهان به آیین بودایی شدم. بهعلاوه از همان زمان شاهد اقبال چشمگیر روشنفکران، هنرمندان و متفکران ایرانی به این نحله فکری نیز بودم که در اکثر آثار برجسته این دوره منعکس است.
در حوزه علمی، نحوه کارکرد مغز در آموختن مراقبه آیین بودایی برای دستیابی به نوعی آگاهی، مدنظر است. بهویژه اینکه این نوع آگاهی، به زبان حال معطوف است و خاطرات تلخ و شیرین گذشته و نگرانی از اتفاقات آینده را در محتوای خود دخالت نمیدهد.
علاوه بر آن کاهنهای بودایی مدعی هستند که در مراقبههای تعیلماتی خود، آثار مضر خشم، حسد، حب و بغض، حرص و طمع، نفرت و خشونت را از خود دور میکنند و با همه موضوعات جهان از طریق شفقت و مهربانی روبهرو میشوند. ادعای کاهنهای بودایی این است که میتوان با آموزشهای لازم از طریق مراقبه و تربیت مغز، به همه ابعاد این بهشت بیمناقشه و لبریز از صلح در عالم انسانی رسید.
پژوهشگران بسیاری که به دنبال کشف چندوچون شکلگیری انواع آگاهی در مغز بودند، کنجکاو شدند تا دریابند که در مراقبههای عرفانی نزد بوداییان، مغز آنها چگونه کار میکند. یکی از رهبران مشهور بودایی که مدتهاست از سرزمین خود در دامنه کوههای هیمالیا در تبت چین به هند تبعید شده است و جایزه صلح نوبل را هم در دست دارد، یعنی عالیجناب «دالایی لاما» که اسمش به معنای اقیانوس بصیرت است، با قبای زعفرانی و سر تراشیدهاش، فوقستاره این میدان پژوهش، یعنی بررسی علمی درباره آگاهی والا، خالی از بغض و کینه و خشم و نفرت و خشونت است. حاصل کار مغزپژوهان شیفته تعلیمات عالیه عالیجناب «دالایی لاما»، تغییرات کارکردی مغز، پس از هزاران ساعت مراقبه آموزشی در نزد شاگردان او بوده است.
حضور «دالایی لاما» در گردهمایی سالانه مغزپژوهان دنیا در آمریکا و سخنرانی او با اعتراض زیادی از مغزپژوهان بهویژه پژوهشگران با اصلیت چینی همراه بوده است که حضور «دالایی لاما» در میان اهالی علم را مغایر با اهدافشان میدانستند و آن را گوشهای از مبارزه ایدئولوژیک و سیاسی بین آمریکا و چین قلمداد میکردند.
این عده از مخالفان باور داشتند که «دالایی لاما»، رهبر آیینی است که برخلاف علم به جدایی ماده از روح اعتقاد دارد و در ضمن به حلول جسمانی باور دارد که اساس علمی ندارد. با همه این احوال، عالیجناب «دالایی لاما» همچنان اشتیاق خود را برای همکاری با جامعه مغزپژوهان حفظ کرده است و مبلغ ١٥٠ هزار دلار از راه فروش کتابش در آمریکا را به مؤسسه تحقیقاتی در دانشگاه استانفورد هدیه کرده تا درباره فعالیت مغز هنگام شفقت و مهربانی، پژوهش شود. در عالم رسانه، اغلب اوقات دیده شده که او با مغزپژوهان به بحث و گفتوگوی تبلیغاتی مینشیند.
اخیرا «تانیا سینگر»، پژوهشگر مؤسسه ماکس پلانک آلمان، آموزههای مراقبه آیینزدودهای را برای آموزشهای سهماهه مهیا کرده که میتواند مدارهای شفقت و مهربانی مغز را تقویت کند. این پژوهشگر مدعی است که این روش آموزشی میتواند فصل جدیدی در علم اقتصاد جهانی باز کند، همانطوری که عدهای عقیده دارند برای جهانیشدن (گلوبالیزاسیون) میبایست انسانهای با شفقت و مهربانی بیشتر تربیت کرد که برای گسترش افق دربرگیرنده موافقان در برابر مخالفان لازم است. اما اگر نگاهی به خارج از آزمایشگاههای علمی، به اتفاقات واقعی بیندازیم و نخواهیم برای تقویت شفقت انسان اجتماعی در لابراتوارهای بیرون از جامعه، نسخه آموزشی بپیچیم، متوجه دنیای معکوس و وارونهای میشویم که معادلات فکری ما را بر هم میزنند.
اگر اتفاقات تاریخی گذشته را چون کمک بوداییان «ذن» در ژاپن به جنگجویان سامورایی، تشکیلشدن نیمی از ارتش شرکتکننده در جنگ جهانی دوم از بوداییان، حضور سه هزار بودایی در ارتش آمریکا، خشونتورزی آنها در تایلند، شرکت آنها در انقلاب زعفرانی در برمه ۲۰۰۸، همه را کنار بگذاریم و اینچنین توجیه کنیم که آنها افراد عادی بودایی بودند و تعلیمات خاص در معابد برای رسیدن به درجات راهبی و کاهنی را پیدا نکرده بودند، ولی امروز با واقعیات عریانتری روبهرو هستیم. با وجود اینکه دو سال پیش عالیجناب «آشین نیاسارا» در آکادمی بینالمللی بودا از منطقه میانمار (برمه) و سریلانکا، از پرورش عده زیادی راهب و راهبه خبر داد که پیام رحم و شفقت بودایی را علیه طمع، خشم، تنفر و خصومت تبلیغ خواهند کرد، اما متأسفانه چنین نشد.
زمان درازی نگذشت که در میدان آزمون اجتماعی، از میان همین کاهنان و راهبان جوان تربیتشده، عدهای تحت نام گروه ۹۶۹ سر بر آوردند که در میان آنها راهبی همچون «آشین ویراتو» است که خود را «بنلادن» برمهای معرفی میکند. این بار این راهبان با پوشش قبای زعفرانی و سرهای تراشیده و تعلیمدیده در معابد مقدس هستند که علنا در میانمار (برمه) دست به نفرتپراکنی، خشونت و آدمکشی میزنند، به طوری که عالیجناب «دالایی لاما»، با همه ادعاهای سالهای درازش در تربیت راهبان و کاهنان لبریز از شفقت و مهربانی، با شرمساری تمام فقط میتواند اظهار تأسف خود را از وضعیت موجود ابراز کند.
در برابر چنین تناقض آشکار و شکاف عظیم بین ادعا و عمل، شاید بتوان چنین گفت که آموزش تعلیمات شفقتپرور معابد در مغز راهبان، در صحنه آزمون واقعی اجتماعی آنچنان تاب و توان ایستادگی و مقاومت را نداشته و این باعث شده تا شقاوتهای پنهانی از دل شفقتهای مورد ادعای ظاهری بیرون بزند و معادله را برهم بریزد و دنیایی واژگونه بسازد.
این تجربه مشخص در میدان کنشهای اجتماعی نشان میدهد که تعلیمات مغزی در معابد، آزمایشگاهها، مدارس و دانشگاهها، برای پیروزی شفقت بر شقاوت در اجتماعات انسانی کافی نیست؛ اگر نظامهای پایدار تقویتکننده و تشویقکنندهای در ساختار اجتماعی تعبیه نهادینه نشده باشد.
۰