صنعت احساس، جنگ و نابودی
با توجه به اینکه منابع در اقتصاد محدود و کمیاب است و همانطوری که از تعریف هزینه فرصت و تخصیص بهینه استخراج میشود، دنیا در یک آنتروپی و بینظمی به سر میبرد که همه به فکر حداکثر کردن منافع و مطلوبیت خود هستند و ریشه این بینظمی به بیتوجهی به محدودیتها، چارچوبها و قیود رفتاری برمیگردد.
کد خبر :
۴۵۴۲۷
بازدید :
۱۲۵۰
حمید باقریان- کارشناس و تحلیلگر اقتصادی | جنگطلب هستیم؟ جداییطلب هستیم؟ چپاولگر هستیم؟ یا توسعهگرا و جهانبین؟ گستردگی هریک از این سؤالها شامل یک فرد میشود تا جهان و از کوچکترین و ریزترین رفتارهای یک فرد تا بزرگترین اتفاقات جهانی را در بر میگیرد.
از رابطه احساسی بین دو جنس مخالف میتوان تحلیل کرد تا جنگ بین دولتها و ملتها. لازمه این واکاوی پرداختن به یک تعریف اقتصادی، بهعنوان هزینه فرصت است. هزینه فرصت به آن معناست که هرگاه ما تصمیم به استفاده از یک منبع میگیریم، در واقع ما از فرصت استفادهکردن از آن منبع در جایی دیگر و به شکلی دیگر، چشمپوشی کردهایم.
این موضوع بارها در زندگی روزمره ما مشاهده میشود؛ جایی که ما دائما در حال تصمیمگیری هستیم که با تواناییها، داشتهها و درآمد و زمان محدود خودمان چه کاری انجام دهیم. آیا در رابطه بین دو جنس مخالف رابطه را احساسی پیش ببریم، برنده هستیم یا منطقی؟ و اینکه جنگ در دنیا از چه عاملی نشئت میگیرد؟
لازمه تعیین استراتژی صحیح در این شرایط به اقتصاد رفتاری و فاینانس رفتاری در فضای روانشناسی شناختی برمیگردد که در سال ٢٠١٧ ریچارد تایلر نوبل اقتصادی را با پرداختن به این مسئله دریافت کرد. اقتصاد رفتاری فاکتورهای مربوط به احساسات و اجتماع را در تحلیل و فهم پدیدههای جامعهشناسی و عوامل اقتصادی به کار میگیرد. ازآنجاکه واحد تحلیل در این دو علم، فرد و رفتار او است.
در جوامع توسعهنیافته باید قائل به استفاده از رویکردهای بینرشتهای بود و برای اینکه بتوان پدیدههای مربوط به این کشورها را بررسی کرد، در این زمینه اقتصاد رفتاری ابزار مناسبی است که میتوانیم از آن برای تحلیل شرایط حال حاضر دنیا استفاده کنیم و همچنین تعریفی را میتوان برای صنعت احساس بیان کرد؛ به این صورت که افرادی که احساس واحد و همگنی را تولید و ارائه کنند، صنعت احساس نامیده میشود.
با توجه به تعاریفی که مطرح شد، اگر رابطه احساسی بین دو جنس مخالف را در نظر بگیریم و اگر این احساس از شدت بالایی برخوردار باشد، به همان اندازه هم ریسک بالای جدایی و کشمکش وجود خواهد داشت؛ چون هریک از طرفین در پی حداکثرکردن مطلوبیت و منافع خود هستند و بنا به تعریف علم اقتصاد از منحنی مطلوبیت فردی و خط بودجه که در اینجا خط توانایی تعریف میشود، چنین برداشت میشود که فرد با توجه به توانایی خود در تلاش است که روی یک نقطه از منحنی مطلوبیت به حداکثر مطلوبیت دست پیدا کند.
هر فرد با توجه به این تعریف و هزینه فرصت، تصمیم بر انتخاب حداکثر مطلوبیت خود خواهد گرفت و در پی تخصیص بهینه احساس خود است که اگر در این تخصیص و رفتار قیود و محدودیتهایی را که طرف مقابل و جامعه برای او به همراه دارد، در نظر نداشته باشد، بعد از یک دوره مشخص کشمکش بین دو طرف شکل میگیرد.
اتفاقات و تحولات بینالمللی در تاریخ هم بینصیب از این رفتار اقتصادی نیست و نخواهد بود. جنگ بین مناطق مختلف دنیا، شکلگیری گروههای متجاوز و غارتگر، جداییطلبیهای داخلی و بینالمللی کشورها هرکدام به شکلی در پی خواستههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هستند تا به مطلوبیت مورد انتظار خود دست پیدا کنند.
اگر بحث خود را به اتفاقات چند سال اخیر محدود کنیم، میتوان اشاره کرد که شکلگیری داعش و گروههای تروریستی متفاوت، جریان میانمار و کشت و کشتارهای داخلی در کشورهای مختلف، جداییطلبی اتحادیه اروپا و جداییطلبیهای داخلی در کشورهای مختلف، جنگطلبیهای آمریکا و کشورهای مختلف، چپاولگریهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و فرهنگی که در داخل کشورها اتفاق میافتد؛ اگر همه این اتفاقات را ریشهیابی کنیم و دید اقتصاد رفتاری به این چالشها داشته باشیم، به این نتیجه خواهیم رسید که همه فعالان این اتفاقات و جریانها در پی دستیافتن به حداکثر مطلوبیت خود هستند و جنگ در دنیا جنگ عقاید و خواستههای شخصی است و ریشه در عقاید دارد.
با توجه به اینکه منابع در اقتصاد محدود و کمیاب است و همانطوری که از تعریف هزینه فرصت و تخصیص بهینه استخراج میشود، دنیا در یک آنتروپی و بینظمی به سر میبرد که همه به فکر حداکثر کردن منافع و مطلوبیت خود هستند و ریشه این بینظمی به بیتوجهی به محدودیتها، چارچوبها و قیود رفتاری برمیگردد.
محدودیتها را میتوان تعهد، احترام، اخلاق، اسطورههای تاریخی و نفع همگانی در نظر داشت. به عبارت دیگر اگر تابع مطلوبیت و خواستههای تعریفی افراد، گروهها، حزبها و کشورها متناسب با این محدودیتها و چارچوبها ترسیم شود، جنگطلبی، جداییطلبی، غارتگری و چپاولگری جای خود را به توسعهگرایی، نهادگرایی و جهانبینی خواهد داد.
۰