نمایش "هملت"؛ روایتهای غوطهور
شخصیتها هم برای معرفی خود، هم برای معرفی دیگری و هم برای تشریح وضعیت چگونگی پیشرفت درام، بر سر و روی خود و دیگری خون میپاشند و لایه کمیک ماجرا را به جای ایجاد خنده محسوس، به لبخندی تلخ در درون بیننده تبدیل میکنند.
کد خبر :
۴۹۵۵۰
بازدید :
۱۴۸۹
نمایش «هملت» به کارگردانی کریستوفر روپینگ را میتوان اثری با گرایش «پارودیک» نامید. گرایشی با سابقه قابل توجه در تئاتر اروپا. پارودی که در زبان و ادبیات فارسی هم جایگاه منحصر به فردی دارد و دکتر عبدالحسین زرینکوب، آن را با نام «نقیضه» معرفی کرده، نوعی نگاه آزاد به یک اثر ادبی یا هنری است.
نگاهی که به اشکال گوناگون در پی «نقض» نگاه اثر اصلی است که این نگاه در بسیاری موارد نهتنها نگاهی مخرب نیست بلکه یادآور نوعی اصالت بخشیدن به متن سوژه هم هست.
کارشناسان حوزه ادبیات نمایشی، نگاه پارودیک به یک اثر هنری را به عصر و آثار «آریستوفان» مربوط میدانند. نوعی نگاه که این روزها دوباره از سوی گروههای مختلف هنری در حال احیاست.
در نمایش هملت به روایت روپینگ، شاهزاده دانمارکی آن یال و کوپال اصل اثر را با خود یدک نمیکشد و به شخصیتی گم درحد نمودی «آوایی» تبدیل شده و کلیت بار درام را بر دوش «هوراشیو» گذاشته. هوراشیویی متکثر که هیچ نشانی از شخصیتی آرام و روایتگر ندارد و تاویل خاص خود از ماجرا را ارایه میکند.
هوراشیوی تکثیر شده روپینگ به گونههای مختلف، عکس اعمال آنچه در اثر اصلی شاهدیم از خود بروز میدهد. در هملت شکسپیر، هوراشیو، شخصیتی مکمل است که نمودی روایتگر دارد و در بزنگاههای درام ظهور میکند.
هوراشیو به عنوان نماینده شکسپیر، درموقعیتهایی، چون رویت روح پدر، تدفین اوفیلیا و... دیده میشود و تنها شخصیتیاست که با پایان یافتن کار، تمام نمیشود و با قلبی پرازرمز و راز به زندگی ادامه میدهد، اما همین شخصیت از نگاه کارگردانی، چون روپینگ به چنان مرزی از روایت خودساخته دچار میشود که یا در ورطه مغلطه درمیغلتد یا به خود اجازه میدهد دیگر کاراکترهای درام را نیز در حد و حدود دانش اندک خود، به شکلی رقتانگیز بسازد و بپرورد و حتی نابود کند.
در نمایش «هملت» به روایت روپینگ، میتوان ردپای چندین سبک تئاتری را درک و دریافت کرد. یکی از شیوههایی که بنا به حال و هوای پارودیک این اثر مورد توجه قرار گرفته، رگهای از طنز «بورلسک» است.
طنزی که برآمده ازنگاه متفاوت و کمیک به یک اثر است؛ با این تفاوت که وجه استهزاگر بورلسک در کار حاضر، درپس انبوهی از خشونت و تحقیر دیگری پنهان شده و همچون جهان مدرن به «خون» آغشته است.
شخصیتها هم برای معرفی خود، هم برای معرفی دیگری و هم برای تشریح وضعیت چگونگی پیشرفت درام، بر سر و روی خود و دیگری خون میپاشند و لایه کمیک ماجرا را به جای ایجاد خنده محسوس، به لبخندی تلخ در درون بیننده تبدیل میکنند.
یکی از نمودهای بارز استفاده از سبک بورلسک در این کار، استفاده از دیگر عناصر صحنهپردازی مانند دست به دست شدن مضحکهآمیز «ماه» به عنوان سمبل همیشگی زیبایی و حقیقت توسط بازیگران و تلفیق اجباری اندکی شادی باسمهای در ازدحام دود و دم غمانگیز حاکم بر صحنه است.
تلفیق بورلسک و پارودی در این اثر به معنای «پست» شمردن به کارگرفته نشده بلکه آنچه شاهدش هستیم، نگاهی «موقر» ونخبهگراست. به این معنا که اگر خرده شناختی از جهان شکسپیر نداشته باشیم، به هیچوجه ازآن لذت نخواهیم برد.
نمایش «هملت» گرچه اثری تام و تمام در همه ابعاد تشکیلدهنده یک کارصحنهای خوب نیست و ضعفهای عمدهای، چون اغراق در استفاده از سمبل خون و دیالوگهای گاه اضافه و خستهکننده دارد؛ اما تا همین جای کار هم میتواند سرمشقی برای دستاندرکاران نمایش کشورمان در استفاده مدرن ازآثار کلاسیک و ارایه شکلی دیگر از این آثار باشد.
نقیضه و نقیضهسازی یا همان پارودی، گرایشی ماندگار درادب و هنر جهان است که به دلیل کشش ساختاری و توجه به اصل احترام به شعور مخاطب، توانسته شعله مشعل خود را از دوران کلاسیک تا عصر مدرن و فراترازآن، حتی به دست پدیدآورندگان آثار پستمدرن نیز برساند.
دامنه آثار ماندگاری، چون آثار «شکسپیر» و وجه تاویلپذیریشان، این اجازه را به هرکارگردانی میدهد تا از «ظن» خود یار شود و هرتجربهای را آغاز کند. تجربهای که دامنهای به وسعت جهان را شامل میشود و هرفرد و گروهی، مجاز به استفاده ازآن هستند.
روپینگ و گروهش در اجرای نمایش هملت نشان دادند که ایجاد آزادی عمل یک گروه جوان، خارج از زد و بندهای معمول، میتواند تا چه اندازه باری از تجربههای موفق با خود داشته باشد. گروهی که بدون شک به لحاظ تجربههای نو در تئاتراروپا، آینده بهتری پیش رو خواهد داشت.
۰