فلسفۀ هوش مصنوعی؛ آیا ماشین میتواند بیاندیشد؟
حتی در آثار فلاسفۀ دورههای قبل نیز میتوان ردپایی از تفکر دربارۀ «هوش مصنوعی» را پیدا کرد. در این مطلب، میخواهیم مروری بر سیر نگاه به هوش مصنوعی در فلسفۀ دوران جدید داشته باشیم؛ فلسفهای که معمولا دکارت را نقطۀ آغاز آن قلمداد میکنند.
فرادید| در حال حاضر، یافتن موضوعی جالبتوجهتر و تاملبرانگیزتر از فلسفۀ هوش مصنوعی کار آسانی نیست. قدمت فیلسوفان بسیار بیشتر از رایانهها است و آنها در تلاشند تا برخی از پرسشهای مربوط به هوش مصنوعی را که اخیراً مطرح شده، پاسخ دهند.
به گزارش فرادید؛ ذهن چگونه کار میکند؟ آیا ماشینها میتوانند مانند انسانها هوشمندانه عمل کنند، اگر چنین است، آیا آنها ذهن واقعی و «آگاه» دارند؟ مفاهیم اخلاقی ماشینهای هوشمند چیست؟ و در نهایت، آیا امکان خلق هوش مصنوعی واقعی وجود دارد؟ اینها پرسشهایی هستند که نه تنها فیلسوفان جدید به دنبال پاسخ گفتن به آنها هستند بلکه شاید بتوان از فلسفههای قدیمیتر نیز پاسخهایی برای آنها بیرون کشید.
هوش مصنوعی چیست؟
یک زن و هوش مصنوعی، با استفاده از تولیدکننده تصویر هوش مصنوعی (Midjourney)
از دکارت گرفته تا تورینگ، تکامل درک فلسفه مدرن از هوش مصنوعی، دستخوش نظرات و دیدگاههای متضاد بوده است.
اگر تلفن شما در شطرنج شما را شکست دهد، شاید فکر کنید هوش مصنوعی در حال آماده شدن برای تسخیر جهان است. با این اوصاف، هوش مصنوعی واقعا چیست و چه نوع هوش مصنوعی وجود دارد؟ آخرین تحولات در این زمینه چه هستند؟ و آیا باید از آیندهای با هوش مصنوعی بترسیم یا به آن امیدوار باشیم؟
هوش مصنوعی توانایی رایانههای دیجیتالی و رباتهایی است که توسط آنها کنترل میشود تا وظایفی را انجام دهد که قبلاً در اختیار انسانها بود.
پروژههای مدرن برای توسعه سیستمهای هوش مصنوعی، تکرار فرآیندهای فکری مخصوص تفکر انسان مانند استدلال، تعمیم، تجربه و تجزیه و تحلیل دادهها هستند.
هوش مصنوعی در دنیای معاصر، گستره وسیعی از الگوریتمها و ابزارهای مکانیزه یادگیری است که به شما اجازه میدهد دادهها را دریافت کنید، الگوها را شناسایی کنید و فرآیندها را به سرعت بهینه کنید.
اصطلاح «هوش مصنوعی» سال ۱۹۵۶ توسط جان مککارثی در نخستین کنفرانس هوش مصنوعی در کالج دارتموث ابداع شد. سیستمهای هوش مصنوعی با استفاده از مقادیر زیادی داده کار میکنند. این دادهها برای الگوها و همبستگیها تجزیه و تحلیل میشوند و سپس برای پیشبینی رویدادها از آنها استفاده میشود.
برنامهنویسی هوش مصنوعی بر سه مهارت اصلی متمرکز است: یادگیری، استدلال و خود-اصلاحی. از سیستمهای هوش مصنوعی میتوان برای ایجاد رباتهای چت که متن تولید میکنند، همچنین تشخیص تصویر و صدا، پردازش زبان طبیعی، روباتیک و ماشینهای خودران استفاده کرد.
هوش مصنوعی چگونه به وجود آمد؟
ماروین مینسکی، کلود شانون، رِی سولومونوف و دیگر دانشمندان در پروژه تحقیقاتی تابستانی دارتموث در زمینه هوش مصنوعی، مارگارت مینسکی
ایده اولیه هوش مصنوعی از زمانهای قدیم وجود داشته است، اما در دهه ۱۹۵۰ بود که این نام شکل گرفت. هوش مصنوعی ماشینهای هوشمندی هستند که میتوانند مانند انسانها یا حتی بهتر از انسانها فکر و عمل کنند. در دهههای بعد، هوش مصنوعی با توسعه روشهای مختلف برای بهبود اثربخشی خود، به طور فزایندهای قدرتمند شده است.
در دهه ۱۹۵۰، گروهی از دانشمندان کالج دارتموث در نیوهمپشایر تصمیم گرفتند احتمالات هوش مصنوعی را بررسی کنند. آنها زبان برنامهنویسی LISP را توسعه دادند که انعطافپذیری یادگیری ماشینی را بیشتر کرد، یعنی به رایانهها توانایی یادگیری از تجربه و دادهها را داد.
این گامی مهم به سمت ساخت ماشینها با چیزی شبیه به هوش واقعی بود. آنها توانستند با پاداش دادن به ماشینها در صورت دریافت پاسخهای درست و تنبیه آنها در صورت دریافت پاسخ اشتباه، آنها را وادار به «یادگیری» کنند.
در دهه بعد پیشرفت قابلتوجهی حاصل شد و سال ۱۹۶۱ دانشمند بریتانیایی جوزف وایزنبام Eliza را نوشت، نخستین برنامه مکالمه کامپیوتری. سپس، برنامههای بعدی، پایههای فناوری مدرن را پیریزی کردند.
این برنامهها شامل برنامههای بازی میشد، مانند ماشینِ شطرنج بازی که میتوانست در سطح قهرمانی جهان بازی کند. افزون بر این، دانشمندان سیستمهایی را بر اساس بینایی، پردازش زبان طبیعی و سیستمهای روباتیک خلق کردند که برای تقلید از رفتار انسان در یک محیط فیزیکی (مثلاً در کارخانهها) طراحی شده بودند.
در دهه ۱۹۷۰، پیشرفتهای چشمگیری حاصل شد. سیستمهای خبرهای توسعه یافتند که میتوانستند در زمینههای پیچیدهای مانند تشخیص پزشکی یا اختلافات حقوقی تصمیمگیری کنند.
به علاوه، شبکههای عصبی ظاهر شدند. اینها بخشهای مغز را به صورت نرمافزاری شبیهسازی کردند و از آنها برای ایجاد الگوریتمهای پیشرفتهای استفاده شد که بهطور خاص برای کاربردهای روباتیک مانند خودروهای خودران یا وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین (پهپادها) طراحی شده بودند.
دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ و پس از آن، شاهد رونق فناوری بودیم، رونقی که منجر به خلق انبوهی از برنامههای کاربردی جدید هوش مصنوعی میشد، از عاملهای مجازی که قادر به برقراری ارتباط با مشتریان از طریق تلفن یا چتهای آنلاین و معاملات خودکار سهام بودند تا محصولاتی مانند سیری اپل که درخواستهای کاربران را به زبان طبیعی با استفاده از دستورات صوتی درک میکند.
امروزه هوش مصنوعی در بسیاری از زمینهها بیشتر و بیشتر کاربرد دارد، از امر تشخیص در حوزه مراقبتهای بهداشتی بر اساس هزاران تصویر و سوابق پزشکی گرفته تا مسائل مالی، جایی که بانکها از تجزیه و تحلیل پیشبینیکننده استفاده میکنند و حتی به معاملهگران/سرمایهگذاران کمک میکند تا سریعتر از همیشه تصمیمگیری کنند.
با این حال، فلسفه چه ارتباطی با توسعه هوش مصنوعی دارد؟
توجیهات فلسفی رنه دکارت برای وجود هوش مصنوعی
رنه دکارت، یکی از اثرگذارترین فیلسوفان عصر مدرن، بهخاطر مشارکتهای پیشگامانه در اندیشههای فلسفی، از جمله دیدگاههایش در مورد هوش مصنوعی، شناخته میشود. دکارت در اثر معروف خود، «تاملات درباره فلسفه اولی»، امکان داشتن ماشینهایی که ذهن و آگاهیشان مانند انسان است را پایهریزی کرد.
دکارت با این فرض آغاز کرد که انسان از دو ماده متمایز تشکیل شده: بدن فیزیکی و ذهن غیر مادی (یا روح). او استدلال کرد بدن فیزیکی را میتوان به طور عینی بررسی کرد، اما افکار و حالات ذهنی را فقط میتوان از طریق دروننگری شناخت. این ایده معمولاً به عنوان «cogito ergo sum» یا «من فکر میکنم پس هستم» خلاصه میشود.
افزون بر این، او استدلال کرد از آنجا که تفکر برای وجود یک فرد ضروری است، باید لزوماً برای یک موجود امکانپذیر باشد که بدون داشتن بدن فیزیکی فکر کند. این استدلال سبب شد که او به امکان ایجاد ماشین متفکری ایمان بیاورد که میتواند بسیار شبیه انسان عمل کند.
برای دکارت، عامل کلیدی در تعیین اینکه آیا چیزی توانایی تفکر دارد یا خیر، پردازش زبان بود. او معتقد بود اگر بتوانیم ماشینی بسازیم که قادر به درک و استفاده روان از زبان باشد، آنگاه شاهد شواهد هوش واقعی خواهیم بود.
به بیان دیگر، او پردازش زبان را نشانگر ضروری آگاهی میدید و استدلال میکرد که باید نوعی ظرفیت درونی در چنین ماشینی وجود داشته باشد که مفاهیم و افکار را از طریق زبان مانند ما انسانها در خود داشته باشد. کمکها و توجیهات دکارت مبنای مفهومی مهمی برای هوش مصنوعی بود.
آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟
یک مهندس الکترونیک نمونه اولیه موتور محاسباتی خودکار آلن تورینگ را در آزمایشگاه فیزیک ملی لندن در ۲۹ نوامبر ۱۹۵۰ بازرسی میکند
«آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟» این پرسش مهم سال ۱۹۵۰ توسط آلن تورینگ ریاضیدان و منطقدان بریتانیایی مطرح شد. او تأکید داشت رویکرد سنتی به این موضوع، نخست تعریف مفاهیم «ماشین» و «هوش» است.
اما تورینگ مسیر دیگری را در پیش گرفت. او پرسش اصلی را (که پاسخ دادن به آن را تقریباً غیرممکن میدانست) با پرسش دیگری جایگزین کرد که ارتباط نزدیکی با پرسش اصلی دارد و نسبتاً واضح است. اساساً، او پیشنهاد کرد پرسش «آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟» با پرسش سادهتری جایگزین شود: «آیا ماشینها میتوانند کاری را انجام دهند که ما (به عنوان موجودات متفکر) میتوانیم انجام دهیم؟»
یک کامپیوتر را هوشمند در نظر میگیریم اگر بتواند ما را به این باور برساند که نه با ماشین، بلکه با شخص سروکار داریم. به گفته تورینگ، مزیت پرسش جدید این است که مرز روشنی بین تواناییهای فیزیکی و فکری یک فرد ترسیم میکند که تورینگ برای آن، یک آزمون تجربی ارائه کرد.
آلن تورینگ در جوانی
ماهیت آزمون تورینگ واقعی و عملی به شرح زیر است. یک قاضی، یک مرد و یک ماشین، همه در اتاقهای مختلف قرار میگیرند. قاضی هم با مرد و هم با ماشین مکاتبه دارد و از قبل نمیداند کدام یک مرد و کدام یک ماشین است. زمان پاسخگویی به یک پرسش ثابت است تا قاضی نتواند ماشین را با این ویژگی تشخیص دهد (در زمان تورینگ، ماشینها کندتر از انسانها بودند اما حالا سریعتر واکنش نشان میدهند و این محدودیت دیگر اهمیتی ندارد).
اگر قاضی نتواند تشخیص دهد کدام یک از طرفین مکاتبه ماشین است، آنگاه ماشین آزمون تورینگ را با موفقیت پشت سر گذاشته و میتوان آن را متفکر دانست. افزون بر این، ماشین فقط شبیه ذهن انسان نخواهد بود، بلکه به عنوان یک ذهن به حساب خواهد آمد. ما هیچ راهی برای تشخیص رفتار آن از رفتار انسان نخواهیم داشت. این تعبیر از هوش مصنوعی به عنوان معادل تمامعیار هوش طبیعی انسان، «هوش مصنوعی قوی» نامیده شده است.
بیایید به این واقعیت توجه کنیم که تست تورینگ اصلاً به این معنا نیست که ماشین باید ماهیت کلمات و عباراتی را که با آنها کار میکند «درک» کند. ماشین فقط باید با موفقیت پاسخهای معنادار را تقلید کند تا واقعاً هوشمند در نظر گرفته شود.
تصویری از آزمایش ذهنی «اتاق چینی» جان سرل
سال ۱۹۸۰، جان راجرز سرل، فیلسوف آمریکایی، آزمایش فکری را پیشنهاد داد که از آزمون تورینگ و این تصور که یک ذهن هوشمند میتواند بدون درک وجود داشته باشد، انتقاد کند.
ماهیت آزمایش اتاق چینی به شرح زیر است. یک دانشمند مردی را در اتاقی قرار میدهد که در آن، سبدهایی پر از حروف چینی قرار داده شدند.
به مرد کتابی درسی به زبان انگلیسی داده میشود. این کتاب قوانینی را برای ترکیب حروف چینی معرفی میکند. مرد به راحتی میتواند این قوانین را اعمال کند، حتی با وجود این که به زبان چینی صحبت نمیکند. در واقع، او بدون درک معنای نمادها، بر شکل نمادهای توصیفشده در کتاب درسی متکی است.
سرل تصور میکند افراد خارج از اتاق که زبان چینی را میفهمند، مجموعه حروفی را به داخل اتاق مخابره میکنند و در پاسخ، مردی که داخل اتاق است کتاب درسی را باز میکند، حروف را طبق قوانین دستکاری میکند و مجموعهای از حروف را از طریق در به عنوان پاسخ به آنها ارائه میکند.
بنابراین، مرد حاضر در اتاق، نوعی آزمون تورینگ برای زبان چینی را گذرانده است، زبانی که در واقع آن را بلد نیست. سرل نشان میدهد که آزمون تورینگ اصلاً معیاری برای حضور آگاهی نیست، فقط معیاری برای توانایی دستکاری موفقیتآمیز نمادها است.
جوهره موضع سرل در مورد موضوع هوش مصنوعی به شرح زیر است: ذهن با محتوای معنایی (معناشناسی) یا معنا عمل میکند، در حالی که یک برنامه کامپیوتری کاملاً توسط ساختار نحوی آن (شکل نمادهایی که با آنها کار میکند) تعیین میشود. بنابراین، قبولی در آزمون تورینگ به معنای حضور ذهن نیست.
دیدگاه مدرن در فلسفه هوش مصنوعی چیست؟
درک فلسفی مدرن از هوش مصنوعی از زمان دکارت و تورینگ به طور قابل توجهی تکامل یافته است. امروزه، بسیاری از فیلسوفان تصدیق میکنند که ماشینها میتوانند جنبههایی از شناخت و تصمیمگیری انسان را شبیهسازی کنند، اما کمتر متقاعد شدهاند که ماشینها واقعاً آگاه هستند یا ذهنی مشابه انسان دارند.
یکی از جنبههای مهم فلسفه معاصر در خصوص هوش مصنوعی، تکیه آن بر علوم شناختی است. دانشمندان علوم شناختی، ذهن را یک سیستم محاسباتی میبینند، بنابراین به دنبال درک این موضوع بودهاند که چگونه الگوریتمها و برنامهها میتوانند عملکرد ذهن انسان را تقلید کنند.
با این حال، آنها تمایل دارند در مورد میزان درک معنا توسط سیستمهای مصنوعی یا استدلال اطلاعات مانند انسانها، محتاط باشند.
در فلسفه، حوزهای به نام فلسفه ذهن وجود دارد که با پرسشهایی در مورد آگاهی و اینکه آیا از فرآیندهای محاسباتی ناشی میشود، سروکار دارد. برخی فیلسوفان استدلال میکنند که آگاهی از محاسبات پیچیده پدید میآید، در حالی که برخی دیگر ادعا میکنند آگاهی به هیچ وجه نمیتواند مکانیزه شود.
رویکرد دیگر نسبت به هوش مصنوعی در فلسفه از اخلاق سرچشمه میگیرد. فیلسوفان مشتاق کشف مسائل اخلاقی بوجودآمده هنگام توسعه فناوریهای هوش مصنوعی هستند، مانند اینکه مسئولیت اقدامات ماشین با چه کسی است (چه کسی خطاها را به عهده میگیرد) یا مسئولیت رفتار ماشین در قیاس با رفتار انسان.
در حالی که در مورد شدنی بودن هوش واقعی تنها از طریق مکانیک محاسباتی تا حدی شک و تردید وجود دارد، بیشتر فیلسوفان اذعان دارند که سیستمهای هوش مصنوعی میتوانند به شاهکارهای قابلتوجهی دست یابند، بهویژه زمانی که متخصصان، آنها را با اجزای تصمیمگیری پیچیده شبیه فرآیندهای استدلال انسانی بسازند.
مترجم: زهرا ذوالقدر