چرا حضرت عیسی «خدا» نیست؟

چرا حضرت عیسی «خدا» نیست؟

یکی از اعتقادات اصلی دین مسیحیت، دست‌کم آنگونه که کلیسای رسمی آن را تبلیغ می‌کند، باور به «خدا بودن» حضرت عیسی (ع) است. در اینجا نگاهی خواهیم داشت به کتابی که این باور «نامعقول» را نه از بیرون دایرۀ مسیحیت بلکه از درون به بوتۀ نقد کشیده است.

کد خبر : ۱۶۸۲۹۶
بازدید : ۱۳۵

فرادید| علیرضا اسمعیل زاده؛ یکی از بنیادی‌ترین اعتقادات مسیحیت رسمی و کلیسایی امروز این است که عیسی علیه‌السلام نه یک انسان که به پیامبری فرستاده شده باشد، بلکه «خدا» بود که در قالب انسان «تجسد» یا جسمانیت پیدا کرد و برای بازخریدن گناهان بشر رنج کشید و به صلیب رفت.

به گزارش فرادید؛ این بی‌گمان مهم‌ترین مرزی است که اسلام را از مسیحیت جدا می‌کند؛ باور به خدا بودن یا الوهیت مسیح، از نظر اسلام باوری هم‌ردیف با شرک تلقی شده است و آیات مختلفی در قرآن کریم این باور را مورد تقبیح و نهی قرار داده‌اند.

اسطورۀ تجسد خدا

اما این تنها دین اسلام نیست که ضمن قبول عیسی (ع) به عنوان پیامبری الهی، انتساب مقام الوهیت به ایشان را خطایی زشت و ناپذیرفتنی اعلام می‌کند. در سال 1977 میلادی، جان هیک، فیلسوف دین و الهیدان معاصر انگلیسی کتابی را با عنوان «اسطورۀ تجسد خدا» (The Myth of God Incarnate) منتشر کرد که در آن انتقادات و روشنگری‌هایی اساسی دربارۀ این باور شرک‌آمیز صورت گرفته بود.

این کتاب در اصل مجموعه‌ای از مقالات است که خود هیک به اضافۀ شش الهیدان مسیحی دیگر آن‌ها را نوشته‌اند. مطالعۀ این کتاب که آنقدرها دشوار و پیچیده هم نیست، علاوه بر اینکه خواننده را با زوایایی جذاب و ناشناخته از تاریخ الهیات و عقاید مسیحی آشنا می‌کند، این آگاهی را به خواننده (خصوصا خوانندۀ مسلمان) می‌بخشد که نفی باورهایی مثل «تثلیث» یا «تجسد» صرفا تهاجمی «از بیرون» نسبت به اعتقادات مسیحی نیست بلکه کاملا «درونی» و درهم‌تنیده با تاریخ و اعتقادات خود مسیحیت است؛ به طوری که حتی الهیدانان مسیحی نیز وقتی از منظری رها از چارچوب محدودکنندۀ کلیسا نگاه می‌کنند، آن باورها را اموری متضاد با روح ایمان می‌یابند.

مسیحِ جهان مسیحیت

یکی از مقالات بسیار آموزندۀ این کتاب را دان کیوپیت نگاشته است؛ مقاله‌ای با عنوان «مسیحِ جهان مسیحیت» که در آن اشارات تاریخی و عقلانی آموزنده و روشنگری در خصوص باور «نامعقول» به خدا بودن حضرت عیسی ذکر شده است. (در نگاه خود کلیسا نیز این باور «نامعقول» است به این معنا که عقل انسان هرگز توان درک آن را ندارد و صرفا باید آن را از طریق «ایمان» پذیرفت).

انحراف از کتاب مقدس

یکی از اشارات جالب توجه کیوپیت این است که مسئلۀ تجسد و تثلیث به هیچ روی برگرفته از کتاب مقدس مسیحی نیست بلکه باوری است که در طول یک دورۀ نسبتا طولانی تاریخی و در فراز و نشیب مجادلات الهیاتی و تاثیرگذاری‌های سیاسی و اعتقادی گوناگون شکل گرفته است. برای تایید این نکته، کیوپیت عباراتی را از برخی از بزرگترین الهیدانان تاریخ کلیسا از جمله «یوحنای دمشقی» نقل می‌کند. یوحنای دمشقی که خود از باورمندان به تجسد و تثلیث بود، در آثار خود اذعان کرده است که این دو فقره به صورت صریح در کتاب مقدس وجود ندارند و صرفا استنباطی هستند که بزرگان کلیسا از کتاب مقدس داشته‌اند.

با توجه به همین جنس حقایق تاریخی است که کیوپیت آموزۀ تجسد را بدعتی برساختۀ کلیسا و نه اصلی بنیادین از دین مسیحیت می‌شمارد؛ او در بخشی از مقالۀ خود می‌نویسد: «اگر گفته شود که آموزۀ تجسد نه به ذات مسیحیت، که صرفاً به دوره‌ای خاص از تاریخ کلیسا که اکنون پایان یافته تعلق دارد، این امر یقیناً برای بسیاری از مردم تکان‌دهنده خواهد بود. بااین‌حال من باور دارم که حقیقت همین است».

نتایج زیان‌بار باور به تجسد

اما کیوپیت به صرف اشارات تاریخی بسنده نمی‌کند بلکه نتایج زیان‌بار این آموزۀ بدعت‌آمیز را نیز به خواننده نشان می‌دهد؛ آموزه‌ای که می‌تواند شیوۀ اعتقاد به خداوند و شیوۀ درک ارتباط انسان با خدا را به نحوی اساسی دچار انحراف کند.

از نگاه او در این آموزه تناقض آشکاری هست، به این ترتیب که یک شخص واحد را واجد دو ارادۀ الهی و بشری می‌شمارد که یکی مطلق و خطاناپذیر و دیگر ناقص و بشری است؛ یکی از نتایج این تناقض این است که اهمیت و ارزش اراده و عمل عیسی در مقام یک «انسان الهی» نادیده گرفته می‌شود.

به تعبیر دیگر در حالیکه ممکن است به نظر برسد مسیحیت کلیسایی با نسبت دادن جایگاه خداوندی به حضرت عیسی (ع) مقام او را بالا برده است، اما در حقیقت با این کار ارزش و اعتبار رسالتی را که عیسی (ع) به عنوان یک انسان پارسا و بندۀ پرهیزگار خداوند انجام داد زیر سوال می‌برد.

نکتۀ دیگر این است که مفروض گرفتن عیسی (ع) به عنوان «خدای متجسد» راه را برای پرستش عیسی و درنتیجه درافتادن به ورطۀ انسان‌پرستی می‌گشاید. درواقع از نظر کیوپیت می‌توان آموزۀ تجسد را آغازی بر الحاد انسان‌پرستانۀ دورۀ جدید قلمداد کرد.

و نهایتاً  اینکه با باور به امکان جسمانیت یافتن خداوند و تجلی او در صورتی انسانی، دیگر تفاوتی اساسی میان شرک یونانی و رومی (که خدایانی انسان‌گونه داشتند) و مسیحیت نمی‌توان یافت.

پُلی از مسیحیت به اسلام

این فقط اشاره‌ای گذرا به مطالب یکی از مقالات کتاب «اسطورۀ تجسد خدا» بود؛ اما آگاهی‌ها و نکات درخشان دیگری نیز در آن هست که با مطالعه و تامل در آن‌ها می‌توان به دریافتی عالمانه‌تر از آیین مسیحیت نزدیک‌تر شد؛ دریافتی که نهضت اصلاحگرانۀ دین اسلام را درخشان‌تر جلوه خواهد داد.

این کتاب را می‌توان در مجموع به عنوان یک روزنۀ امید دید؛ امید به اینکه حتی خود مؤمنان مسیحی با نگاهی نقادانه به مبانی مسیحیت، این دین الهی را از برساخته‌های تاریخی همچون تثلیث و تجسد بپالایند و درنتیجه، همان‌گونه که جان هیک در یادداشت خود برای ترجمۀ فارسی کتاب فوق‌الذکر آرزو کرده است، «پلی میان مسیحیت و اسلام» برقرار شود.

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید