چرا در فیلم‌ها خدا نباید از «دستگاه» بیاید؟

چرا در فیلم‌ها خدا نباید از «دستگاه» بیاید؟

«خدای از دستگاه» یا «دئوس اکس ماکینا» یک تکنیک داستان‌سرایی است که ریشه در تئاتر یونان باستان دارد. در این مطلب با نحوه اعمال آن در فیلم و نظرات مختلف دربارۀ آن آشنا می‌شویم.

کد خبر : ۱۸۸۲۳۸
بازدید : ۳۸۵

فرادید| Deus Ex Machina عبارت لاتینی است که «خدای از دستگاه» ترجمه می‌شود و یکی از قدیمی‌ترین تکنیک‌های پیشرفت طرح است. برای مثال: قهرمان داستان به دام به دام می‌افتد، بدون هیچ شانسی برای زنده ماندن با مرگ روبرومی‌شود یا بدون کوچکترین شانس پیروزی با شکست مواجه می‌شود. اما ناگهان فردی یا چیزی ظاهر می‌شود، وضعیت را تغییر می‌دهد و شخصیت اصلی را نجات می‌دهد.

به گزارش فرادید؛ به تعبیر دیگر «خدای از دستگاه» یعنی یک مشکل غیرقابل‌حل به طور ناگهانی و راحت حل می‌شود، معمولاً به روشی که غیرواقعی به نظر می‌رسد.

منشأ اصطلاح خدای از دستگاه؛ خدایانی که از دستگاه بیرون می‌آمدند

8

تئاتر یونان باستان، هرودس آتیکوس

منشأ «خدای از دستگاه» به عنوان یک مفهوم به تئاتر یونان باستان برمی‌گردد. در تراژدی‌های باستانی، خدایی که می‌خواست مشکل گشایی کند یا قهرمان اصلی را نجات دهد، معمولاً بازیگر یا مجسمه‌ای بود که از یک دستگاه تعبیه شده در پشت صحنه بیرون می‌آمد (چیزی شبیه جرثقیل). به این ترتیب بازیگر یا مجسمه روی صحنه فرود می‌آمد و نماینده‌ی یک خدا بود. آن زمان، این اسباب پی‌رنگ (طرح داستان) به عنوان روشی برای حل تعارض‌ها، محافظت از قهرمان داستان و ارائه یک لحظه رضایت‌بخش برای مخاطب عمل می‌کرد. مثل وقتی که در پایان نمایشنامۀ «مده‌آ»، وقتی قهرمان داستان هیچ راه فراری برایش باقی نمانده، ناگهان ارابه‌ای از آسمان فرود می‌آید و او را نجات می‌دهد. 

7

طرحی از «خدای از دستگاه»

با گذشت سالیان، تکنیک خدای از دستگاه به یک چیز استعاری‌تری تغییر کرده است. خدای از دستگاه در حالی که در گذشته واقعا شامل یک خدا میشد که راه‌حل یا راه فرار را ارائه می‌کرد، در نسخه مدرنش، معمولاً با کارهای بسیار راحت و شاید برخی بگویند رخوت‌انگیز همراه است که به طور مداوم از قهرمان در آخرین لحظه محافظت می‌کند. مخاطب با قهرمان‌هایی پیوند می‌خورد که سرنوشت‌شان را از راه انتخاب‌ها و اقداماتی که منجر به اوج می‌شود، می‌سازند. جداسازی بی‌دقت و آشفته اوج فیلم از شخصیت اصلی، از اهمیت طرح داستان می‌کاهد و داستان را برای مخاطب بی‌معنا می‌کند. 

دیدگاه‌های ارسطو و رابرت مَک‌کی

6

ارسطو اثر اوی سارانتیا

از این تکنیک (خدای از دستگاه) همواره به دلیل آسان بودن راه حل انتقاد شده است. استفاده از این تکنیک خاص می‌تواند دامی برای نویسندگان مشتاق ایجاد کند. بسیاری از منتقدان و سینمادوستان متعهد معتقدند باید از آن اجتناب کرد. ارسطو، فیلسوف نامدار یونانی، از نخستین کسانی بود که از این فن داستان‌سرایی انتقاد کرد. استدلالش این بود که حل یک طرح باید بر اساس منطق ذاتی یک نمایشنامه باشد تا عناصر بیرونی که از منطق درونی آن فاصله دارند. به گفته ارسطو: «روشن است که راه‌حل طرح داستان باید از خود طرح حاصل شود نه از یک دستگاه». 

5

رابرت مک کی

یکی دیگر از مراجع تقلید داستان‌نویسی دوران مدرن، فیلمنامه‌نویس معروف رابرت مَک‌کی، ایده قهرمان داستانی را تحلیل و بیان کرد که می‌تواند بر هر نوع مبارزه‌ای غلبه کند. او در توصیه خود در مورد داستان‌سرایی، بر اهمیت درگیر نگه داشتن قهرمان داستان در گره‌گشایی تاکید کرد. مک‌کی از طریق سمینارهای مشهور و کتاب «داستان» خود، خلاقیت نویسندگان و فیلمنامه‌نویسان سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داد. 

مشارکت فعال قهرمان داستان هنگام حل مشکل در طول بحران اوج داستان، معمولاً کلید یک خط داستانی موفق است. با این حال، وقتی راه‌حل از راه مداخله خارجی به دست آید، قهرمان از کنش اصلی به حاشیه رانده می‌شود. در آن صورت، نتیجه می‌تواند برای داستان فاجعه‌بار باشد، چون اهمیت خود قهرمان داستان از نظر مخاطب کم می‌شود. 

از سوی دیگر، وقتی قهرمان داستان با استفاده از توانایی‌ها و ویژگی‌هایی که در آغاز داستان با آن‌ها آشنا شدیم راه‌حلی را طراحی کند، مخاطب احساس لذت و عدالت را تجربه می‌کند. در نهایت، رضایت و اعتباری که از مهار توانایی‌ها و ویژگی‌ها توسط قهرمان ناشی می‌شود، به یافتن تعادل مناسب میان پیشرفت شخصیت و داستان‌سرایی سینمایی موفق متکی است. 

4

در کلاف بزرگ داستان‌سرایی، هری پاتر و جیمز باند نمونه‌های پویایی از قهرمانان مشهور با توانایی‌های متمایز و خصوصیات ذاتی هستند که آن‌ها را به پیروزی‌های باشکوهی سوق می‌دهد که موجب شادی طرفدارانشان می‌شود. در دنیای جادوگرانه هری پاتر، هویت او با قدرت و شجاعت جادویی او پیوند خورده است. با ظهور چالش‌ها، مهارت‌های هری در طلسم‌سازی، وفاداری جدی او به دوستانش و نیاز درونی‌اش برای ایستادگی در برابر شیطان، او را وادار می‌کند در سناریوهای خطرناک راهش را باز کند و در نهایت همه نیروهای تاریک را شکست دهد. 

در همین حال، جیمز باند نمادین در دنیای جاسوسی فعالیت می‌کند. از همان آغاز، شخصیت او به عنوان یک مامور مخفی پیچیده و خلاق، دیدگاهش را در مورد حل مسئله شکل می‌دهد. هوش بالا، مهارت‌های مبارزه و جذابیت کاریزماتیک باند ابزارهای حیاتی زرادخانه او هستند. او به طور سنتی پس از هر پیروزی که به دست می‌آورد، در مخاطب حس رضایت را القا می‌کند. 

در نهایت، به نظر می‌رسد ایجاد یک روایت ساختار یافته‌ی خوب با مفهومی از کاتارسیس (پالایش روانی) که متفکرانه تنظیم شده، پاداش خوشحال‌کننده‌ای برای هر بیننده‌ای است که سفر داستان‌نویسی را آغاز کرده است، سفری که دنیای باستان و امروز را در برمی‌گیرد. 

نعمت خدای از دستگاه یا نفرین فنون پی‌رنگ؟ 

3

یک داستان‌نویس مدرن یا یک فیلم‌ساز آرمان‌گرای افراطی باید منطق درونی یک فیلم را حفظ کند. آنگاه مخاطب می‌تواند به ساختار فیلم اعتماد کند و داستان را درک کند. وقتی قواعد داستان مشخص شدند، نمی‌توان آن‌ها را تغییر داد. در غیر این صورت، پیشرفت طرح می‌تواند ناصادقانه به نظر برسد و این خطر را بهمراه داشته باشد که مخاطب از معانی و پیام‌های آن بیزار شود. در بسیاری از فیلم‌ها، لحظه‌ای وجود دارد که در آن، شخصیت‌های اصلی درمی‌یابند درباره غلبه بر موانع آگاهی ندارند. در برخی مواقع، راه‌حلی که به نظر می‌رسد ناگهان پیدا شده، می‌تواند اعتماد مخاطب را به داستان از بین ببرد. 

2

سواره نظام خانگی بریتانیا، ۱۸۱۵

در نهایت، کلیشه رایج دیگر زمانی اتفاق می‌افتد که سواره‌نظام ناگهان می‌آید تا مسئله را حل کند. در این مورد، زمان‌بندی همیشه بیش از حد راحت است. این مداخله مفید بدون هیچ کمکی از جانب شخصیت اصلی، مشکل را برای قهرمان داستان حل می‌کند. این استفاده از خدای از دستگاه می‌تواند تعلیق را از بین ببرد و هیجانی که بیننده احساس کرده بکشد. 

بطور معمول، تصادفات زندگی واقعی اغلب جذابیت ذاتی دارند و موجب شگفتی و هیجان می‌شوند. با این حال، در یک فیلمنامه ساختاریافته که در آن، هر تصادفی غیرعادی به نظر می‌رسد، مخاطب می‌تواند این تصادفات را به عنوان راه‌های رخوت‌انگیز حل داستان درک کند. کاهش استفاده از تصادفات در یک فیلمنامه برای ساخت یک داستان موفق اساسی است. 

هر داستانی در تاریخ سینما چارچوب‌های خاصی را تعیین می‌کند که قراردادی غیررسمی بین خط داستانی و مخاطب وضع می‌کند. مرزها و قواعد کمدی راحت‌تر از هر ژانر دیگری تغییر می‌کنند. وقتی صحبت از کمدی می‌شود، مخاطبان باگذشت‌تر و صبورتر هستند. از سوی دیگر، در یک فیلمنامه جدی‌تر دراماتیک، وقتی خدای از دستگاه برای پیشرفت داستان ضروری است، تنها یک فداکاری یا یک ضرر قابل‌توجه می‌تواند تعادل را به داستان بازگرداند. 

ایجاد تعادل در حس قابل‌قبول بودن در کمدی و درام بسیار اهمیت دارد. فداکاری‌ها، از دست دادن‌ها و شخصیت‌های خوش‌ساخت می‌توانند اختلالات احتمالی ناشی از اثر خدای از دستگاه را کاهش دهند و درگیری احساسی مخاطب در طول داستان را تضمین کنند. مخاطب باید متقاعد شود داستان ارزش وقت و هزینه‌اش را داشته است. هیچ چیز بدتر از تماشاگری نیست که ارتباطی با فیلم نمی‌گیرد و داستان را قابل‌پیش‌بینی می‌داند. استفاده بیش از حد از اثر خدای از دستگاه برای هر فیلمساز معاصر یک خطر محسوب می‌شود.

مترجم: زهرا ذوالقدر 

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید