«فریدریش ویلهلم شلینگ»؛ فیلسوفی که «روح» و «طبیعت» را با هم آشتی داد

فریدریش ویلهلم شلینگ یکی از چهرههای کلیدی ایدئالیسم آلمانی بود که مفهوم «طبیعت» را در کانون آثار خود قرار داد.
فرادید| شلینگ یکی از اثرگذارترین فیلسوفان آلمانی تاریخ است. او در مقام یک متفکر «پسا کانتی»، نقطهی میانی بین نظامهای فلسفی فیشتهای و هگلی در جریان رشد ایدئالیسم آلمانی محسوب میشود.
به گزارش فرادید، شلینگ برخلاف پیشینیان خود، طبیعت را مرکز تحقیقات فلسفی خود قرار داد. بنابراین با توجه به بحران زیستمحیطی شدیدی که امروزه با آن مواجه هستیم، نمیتوان اهمیت آثار شلینگ را نادیده گرفت.
پیشینهی تحصیلی شلینگ چه بود؟
شلینگ جوان، اثر کریستیان فریدریش تیک
پیشینهی تحصیلی شلینگ ریشه در مذهب و فلسفه داشت. او سال ۱۷۷۵ در شهر لئونبرگ به دنیا آمد و در خانوادهای مذهبی و اهل اندیشه بزرگ شد. پدرش کشیش لوتری و استاد زبانهای شرقی بود. تربیت خانوادگی او اثر ژرفی بر مسیر تحصیلی او گذاشت. شلینگ از همان کودکی با متون دینی و آثار کلاسیک یونان آشنا شد. وقتی تنها ۱۵ سال داشت، در مؤسسهی توبینگن اشتیفت، یعنی مدرسهی علوم دینی کلیسای انجیلی-لوتری، پذیرفته شد، در حالی که حداقل سن پذیرش ۲۰ سال بود.
سال ۱۷۹۲، زمانی که تنها ۱۷ سال داشت، مدرک کارشناسی ارشد الهیات را دریافت کرد. آن زمان، علاقهی او از الهیات آموزهای به سمت فلسفه تغییر یافته بود. او بهویژه به آثار ایمانوئل کانت، پدر ایدئالیسم آلمانی و همچنین فیلسوف پیش از او، یوهان گوتلیب فیشته علاقهمند شده بود.
سهم شلینگ در ایدئالیسم آلمانی چه بود؟
پرترهای از فریدریش ویلهلم یوزف شلینگ، اثر یوزف کارل اشتایلر، ۱۸۳۵
شلینگ با تلاش برای وحدت بخشیدن به ذهنیت و عینیت، نقش مهمی در شکلگیری ایدئالیسم آلمانی ایفا کرد. آثار او نقطهی میانی میان فلسفهی فیشتهای و هگلی محسوب میشود، زیرا هم بر اساس نظام دانششناسی فیشته شکل گرفت و هم زمینهساز نظام هگل بود. سیر اندیشه فلسفی شلینگ در بستر ایدئالیسم کانت و فیشته شکل گرفته بود.
نخستین اثر فلسفی او با عنوان «دربارهی امکان شکلی از فلسفه بهطور کلی»، به تمام معنی در چارچوب فلسفهی فیشتهای نوشته شده بود. این اثر سال ۱۷۹۴ منتشر شد و خودِ فیشته آن را تحسین کرد. این تحسین موجب شد شلینگ در محافل روشنفکری آلمان خیلی زود شناخته شود. او نوشتن در مجلهی فلسفی فیشته را آغاز کرد و سپس در دانشگاه معتبر ینا، جایی که فیشته کرسی فلسفه را در اختیار داشت، به تدریس پرداخت. با وجود همکاری نزدیکشان، بهمرور تنشهایی میان آنها ایجاد شد، زیرا شلینگ از نظام فیشتهای دانششناسی فاصله گرفت.
مسئلهی طبیعت: چرا شلینگ و فیشته از هم جدا شدند؟
پرتره فیشته و شلینگ
دلیل اصلی اختلاف شلینگ و فیشته، تفاوت بنیادین در نظامهای فلسفی آنها بود. اگرچه شلینگ از حامیان ایدئالیسم آلمانی بود، اما به همان سان، دلبسته علوم طبیعی نیز بود. او باور داشت نظام دانششناسی فیشته، بررسی کافی و مناسبی از طبیعت ندارد. شلینگ بهتدریج فلسفهای به نام فلسفهی طبیعت (Naturphilosophie) را توسعه داد که موجب شد میان رمانتیستها به شخصیتی برجسته تبدیل شود. او طبیعت و روح را جدانشدنی میدانست.
همانگونه که در گفتهی معروفش آمده: «طبیعت، روحِ مرئی و روح، طبیعتِ نامرئی است.» (۱۷۹۷) سال ۱۸۰۰، او کتاب «نظام ایدئالیسم استعلایی» را منتشر کرد، جایی که تلاش کرد نظام فیشته را با فلسفهی طبیعت خود پیوند بزند؛ تلاشی که فیشته بهشدت آن را نقد کرد. از دیدگاه فیشته، طبیعت همچون واقعیتی عینی (نه من) قابل آشتی دادن با نظام دانششناسی او نبود که بنیانهای آن به کمال تنها بر پایهی ذهنیت (یعنی فعالیت بازگشت به خود «من») استوار است.
یوهان گوتلیب فیشته، اثر البرشت فیرختگوت شولتهایس
اختلاف آنها زمانی جبران ناپذیر شد که شلینگ سال ۱۸۰۱، کتاب «ارائهی نظام فلسفی من» را منتشر کرد. او کوشید در این کتاب ذهنیت (روح یا ذهن) و عینیت (طبیعت) را در قالب واقعیتی تام و واحد به هم پیوند دهد. شلینگ نهتنها اصول بنیادین دانششناسی فیشته را زیر سؤال برد، بلکه به آراء فیلسوفانی مانند باروخ اسپینوزا نیز استناد کرد که فیشته آشکارا او را رد میکرد.
چند سال بعد، شلینگ در چندین اثر، آشکارا به فیشته حمله کرد. با اینکه حمایت فیشته را از دست داد، اما نظام جدید فلسفی او مورد توجه یکی از فیلسوفان در حال ظهور یعنی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل قرار گرفت.
آیا شلینگ و هگل با هم دوست بودند؟
چهرهنگاری از هگل، جورج ویلهلم فریدریش هگل، اثر یاکوب شلزنگر
شلینگ و هگل ابتدا دوستان نزدیکی بودند، اما اختلافات فلسفی آنها را به رقیبانی سرسخت تبدیل کرد. هگل هماتاقی شلینگ در مدرسهی توبینگن اشتیفت بود. وقتی شلینگ به ینا رفت، به هگل کمک کرد بهعنوان مدرس خصوصی در دانشگاه ینا مشغول به کار شود. سال ۱۸۰۱، هگل کتابی با عنوان «تفاوت میان نظامهای فلسفی فیشته و شلینگ» منتشر کرد و در آن، برتری شلینگ بر فیشته را نشان داد. هگل مانند شلینگ، ایدئالیسم ذهنی فیشته را ناقص میدانست. او از ایدهی مطلق شلینگ که ذهن (subjectivity) و ماده (objectivity) را بهعنوان همتایان مستقل و همارزش یکی میدانست، حمایت میکرد. از سوی دیگر، دانششناسی فیشته، واقعیت عینی را بر پایهی ذهنیت استوار کرده بود، رویکردی که هگل آن را یکسویه میدانست.
هرچند او بعدها در مهمترین اثر خود «پدیدارشناسی روح» به روش دیالکتیکی فیشته ارج نهاد، اما همچنان سازگاری شلینگ در آشتی دادن دوگانگیها را متعادلتر و کاملتر میدانست. در پرتوی نزدیکی فلسفی آنها، شلینگ و هگل سال ۱۸۰۲ «نشریهی انتقادی فلسفه» را بنیان نهادند و با همکاری هم آن را ویرایش کردند. اما این همکاری تنها یک سال دوام آورد.
پرترهای از شلینگ، اثر هرمان بیو، سال ۱۸۴۸
سال ۱۸۰۳، شلینگ ینا را ترک کرد تا در دانشگاه وورتسبورگ تدریس کند؛ جایی که «فلسفهی هویت» خود را رشد داد. اما بهدلیل اختلاف با همکارانش و مخالفت دولت با دیدگاههای جنجالی او، مجبور شد از وورتسبورگ فرار کرده و به مونیخ برود.
در مونیخ، او نسخهای از کتاب پدیدارشناسی روح هگل را دریافت کرد تا مقدمهای برای آن بنویسد. اما وقتی در آن نقدهایی نسبت به نظام فلسفی خود یافت، شوکه شد. او نامهای به هگل نوشت تا انگیزهی این انتقادها را جویا شود، اما هگل هرگز پاسخی نداد. از آن پس، شلینگ و هگل آشکارا در سخنرانیها و نوشتههایشان به نقد یکدیگر پرداختند.
شلینگ نظام هگل را نمونهای از «فلسفهی منفی» میدانست و در عوض از «فلسفهی مثبت» حمایت میکرد که برگرفته از مطالعاتش در حوزهی دین و اسطوره بود. این نقدهای شلینگ بعدها دیدگاه بسیاری از فیلسوفان برجسته نسبت به نظام فلسفی هگل را شکل داد.
مترجم: زهرا ذوالقدر