مولانا؛ نه مرشد نه مراد بلکه معلم

مولانا؛ نه مرشد نه مراد بلکه معلم

مولانا بخشی از هویت فرهنگی جامعه ما ایرانیان یا جامعه ما مسلمانان است و به این دلیل شناسایی او و سعی در شناساندن او بخشی از کاری است که به تشخص هویت ما کمک می‌کند. اما به لحاظ عملی نیز می‌توان پرسید که آیا مولانا می‌تواند مشکل‌گشایی کند. یعنی آیا یک شهروند عادی در زندگی فردی و اجتماعی می‌تواند از نسخه‌پیچی مولانا جلال الدین در ٧٠٠ سال پیش طرفی ببندد؟

کد خبر : ۴۷۸۵۱
بازدید : ۳۳۲۷
مولانا؛ نه مرشد نه مراد بلکه معلم
آشنایی راست و درست ایرانیان و بلکه جهانیان با شمس تبریزی و ارزش و اهمیت راستین او در شکل‌گیری شخصیت بزرگی، چون جلال‌الدین محمد بلخی مدیون محمدعلی موحد و تصحیح انتقادی او از مقالات اوست.
موحد قریب به نیم قرن است که به طور جدی و اساسی در زمینه مولانا نیز پژوهش می‌کند و از این حیث انتشار تصحیح او از مثنوی معنوی که با مقدمه‌ای جامع و خواندنی همراه است، رخدادی ارزشمند در عرصه مولاناپژوهی در جهان است.
بی‌دلیل نیست که جلسه رونمایی از کتاب او اینچنین پر مخاطب و شلوغ می‌شود به طوری که سالن اجتماعات موسسه شهر کتاب جای سوزن انداختن نیست و زن و مرد و پیر و جوان روی پله‌ها نشسته‌اند، تا سخنان موحد و همچنین شماری از مولاناپژوهان برجسته ایرانی را بشنوند.
برای انتشار تصحیح محمدعلی موحد که به همت نشر هرمس و فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزار می‌شود، جلسات متعددی قرار است، برگزار شود. در جلسه شهر کتاب که به بررسی جایگاه موحد در شمس پژوهی و مولوی‌پژوهی اختصاص داشت غیر از سخنرانان، چهره‌هایی، چون صمد موحد، ضیاء موحد، سیروس علی نژاد و... حضور داشتند. در ادامه گزارشی از سخنان موحد، ملکیان و توفیق سبحانی را می‌خوانیم.

مثنوی احاطه‌ناپذیر
در ابتدای جلسه علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی موسسه شهر کتاب با اشاره به اینکه مثنوی‌پژوهی و مولانا شناسی راهی بی‌انتهاست، گفت: در این زمینه باید به جایگاه ارزشمند استاد محمد‌علی موحد اشاره کرد که در شناسایی مولانا و شمس‌تبریزی به ایرانیان و جهانیان گام‌های ارزشمندی برداشته و در ٤ دهه اخیر در این زمینه آثار فراوانی منتشر کرده است. مثنوی معنوی مولوی نیز کتاب کم‌نظیری است که شارحان اگر سال‌ها آن را خوانده باشند، باز هم مطالب جدیدی در آن می‌یابند. مرحوم عبدالحسین زرین‌کوب در سرّ نی، مثنوی را کتابی احاطه‌ناپذیر و گریزان و دست‌نیافتنی معرفی کرده است.

چرا مولانا؟
مصطفی ملکیان بحث خود را با تاکید بر ارزشمندی تصحیح جدید و ممتاز مثنوی معنوی آغاز کرد و گفت: موضوع بحث من این است که چرا مولانا؟ چرا به مولانا بپردازیم؟ چه فایده و ضرورتی در پرداختن به مولانا برای ما انسان‌های اوایل قرن بیست و یک میلادی هست؟ چه سودی می‌بریم از مطالعه مولانا؟ آیا این سود در حدی است و می‌ارزد که وقت و نیرو را صرف مطالعه مجدد مولانا کنیم؟ فراتر از سود آیا ضرورتی برای مطالعه مولانا هست؟

ملکیان در پاسخ به این پرسش به دو دیدگاه اشاره کرد و گفت: دیدگاه نخست هویتی یا به تعبیر من هویت‌جویانه است و به این قائل است که مولانا بخشی از هویت فرهنگی جامعه ما ایرانیان یا جامعه ما مسلمانان است و به این دلیل شناسایی او و سعی در شناساندن او بخشی از کاری است که به تشخص هویت ما کمک می‌کند.
این دیدگاه معمولا در میان دانشگاه‌ها و دپارتمان‌های زبان و ادب فارسی و تاریخ عرفان خصوصا تاریخ اسلام و تاریخ ایران اسلامی تعقیب می‌شود. این کار‌ها البته در جای خود مستحسن و مقبول و حتی توصیه‌پذیر است. اما این دیدگاه برای من خواننده عادی و شهروند ساده چندان دعوت‌کننده نیست.

ملکیان در بیان دومین دیدگاه در ضرورت و فایده پرداختن به مولانا گفت: دیدگاه دوم که من به آن تعلق خاطر دارم، دیدگاه حقیقت‌طلبانه از سویی و مشکل‌گشایانه از سوی دیگر است. این دیدگاه اصلا کاری به هویت فرهنگی و تاریخی ندارد، بلکه بحث بر سر این است که آیا در مجموعه آثار مولانا حقیقتی هست که بتوان یافت؟ این رویکردی نظری است و بحثی به لحاظ علمی است. اما به لحاظ عملی نیز می‌توان پرسید که آیا مولانا می‌تواند مشکل‌گشایی کند. یعنی آیا یک شهروند عادی در زندگی فردی و اجتماعی می‌تواند از نسخه‌پیچی مولانا جلال الدین در ٧٠٠ سال پیش طرفی ببندد؟

حقیقت‌طلبی و مشکل‌گشایی مولانا
ملکیان در ادامه گفت: به نظر من هم از دیدگاه حقیقت‌طلبانه (نظری) و هم با رویکرد مشکل‌گشایانه (عملی) می‌توان به مولانا رجوع کرد. یعنی من معتقدم که به این دو جهت یعنی مشکل‌گشایی عملی و حقیقت‌جویی نظری می‌توانیم و بلکه باید به مولانا مراجعه کنیم. اما این رجوع مشروط به شرایطی است.
شرط اول این است که واقعا به مولانا به چشم معلم نگاه کنیم نه مرشد و شیخ و مراد و پیر که هر چه گفت: در برابرش تسلیم باشیم. بلکه به او به عنوان معلمی که سلسله آموزه‌هایی دارد و آن‌ها را در مجموعه آثارش القا کرده، نگاه کنیم.
شرط دوم که ذیل شرط اول مطرح می‌شود این است که مولانا بخشی از سنت فرهنگی ما است و ما همچنان‌که نباید به این سنت نگاه ستیزه‌جویانه داشته باشیم، نباید هم به آن سفت و سخت بچسبیم. بنابراین شرط دوم رجوع به مولانا برای حقیقت‌جویی و مشکل‌گشایی این است که با نگاه نقادانه به مولانا نگاه کنیم.
یعنی بپذیریم که مولانا هم مثل هر متفکر و فرزانه و عالم و فیلسوف و... دیگری می‌تواند خطا کند و بنابراین در تسویه‌گری فرهنگی باید به مولانا هم بپردازیم تا برای انسان امروز چیز‌های ارزشمند مولانا را عرضه کنیم.

ملکیان سپس در بیان شرط سوم رجوع حقیقت‌جویانه و مشکل‌گشایانه به مولانا گفت: مولانا سخنانی دارد که جزو ماندنی‌های اوست. مرادم از سخنان ماندنی سخنان پذیرفتنی در روزگار کنونی است. اینکه سخنی در روزگار ما پذیرفتنی باشد، نیازمند سه شرط است. البته باید در نظر داشت که پذیرفتنی بودن یک سخن با حق و باطل بودن آن سخن متفاوت است.
بحث من فعلا پذیرفتنی بودن است. اگر آموزه‌های مولانا یا هر کس دیگری بخواهد پذیرفتنی باشد باید از بوته سه آزمایش بیرون آید: نخست اینکه با عقلانیت امروز متناسب باشد، دوم اینکه اخلاق جهانی را رعایت کند و سوم اینکه حقوق بشر را رعایت کند. این‌ها شرایط کمینه برای پذیرفتنی قلمداد شدن یک سخن است. به نظر من در میان سخنان فراوان مولانا حجم قابل‌توجهی هست که این سه شرط را داراست. البته اینکه میزان این سخنان دقیقا چقدر است، بحث فعلی من نیست.

وی شرط چهارم استفاده از مولانا را استفاده کردن از تکه‌های آن خواند و گفت: می‌توان نظام اندیشه مولانا به عنوان یک کل و یک هیات ترکیبی را نپذیرفت، کما‌اینکه امروز کمتر کسی هست که این کل را بپذیرد، اما می‌توان از اجزای آن بهره گرفت.
اندیشه انسان وجوه متنوعی دارد که عبارتند از: هستی‌شناسی، خداشناسی، انسان‌شناسی، معرفت‌شناسی، ارزش‌شناسی، وظیفه‌شناسی یا اخلاق. از این وجوه در سه قسم انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی و اخلاق‌شناسی مولانا سخنان مهمی دارد که قابل اعتناست و حتی اگر کلیت اندیشه او را نپذیریم، می‌توانیم در این سه وجه از او استفاده کنیم. بنابراین معتقدم بدون اینکه هیچ مریدیت نسبت به مولانا و هیچ‌کسی داشته باشم، می‌توانم از آموزه‌های مولانا به نحو حق‌طلبانه و مشکل‌گشایانه بهره‌مند شوم و به نظرم دریغ است که به این آموزه‌ها پشت کنیم.

روح مجددی در مولوی دمیده شد
توفیق سبحانی، مولاناپژوه دیگر سخنران این نشست بود که در ابتدا با اشاره به داستان سروده شدن مثنوی معنوی توسط مولانا که به درخواست حسام‌الدین چلبی از مولانا صورت گرفته، گفت: حسام‌الدین به مولانا گفت که غزلیات شما زیاد شده و از مولانا خواست کتابی همچون منطق‌الطیر عطار یا حدیقه الحقیقه سنایی برای عرضه به شاگردان ارایه کند و مولانا نیز ١٨ بیت اول مثنوی را که خود نگاشته بود به او داد و گفت: باقی را اگر تو تحریر کنی، من تقریر می‌کنم. از این مشخص می‌شود که مثنوی بعد از غزلیات سروده شده است.

وی در ادامه به نسخه مربوط به سال ٦٧٧ هجری قمری که مورد استناد محمدعلی موحد برای تصحیح جدید بوده اشاره کرد و گفت: این نسخه بسیار اهمیت دارد و در جایی نگهداری می‌شود که بار‌ها در آن آتش سوزی شده و به همین خاطر من از استاد پورجوادی خواستم که همت کنند و تصویری از آن را به ایران بیاورند تا از آن استفاده کنیم. البته نباید به نسخه ٦٧٧ بسنده کرد و این نکته‌ای است که استاد موحد به درستی بر آن تاکید دارند.

سبحانی پس از اشاره به دشواری کار تصحیح آثار مولانا و شمس تبریزی و اینکه برای چنین کاری مردی، چون محمدعلی موحد ضروری است، گفت: استاد موحد من را غرق شدن نجات دادند. این مثنوی از دیروز (اشاره به اولین جلسه رونمایی تصحیح جدید مثنوی است که یک روز پیش از جلسه حاضر برگزار شده بود) به دنیا آمده است. دکتر موحد با چاپ و نشر مقالات شمس روحی در مولویه دمیدند و الان با چاپ مثنوی روح مجدد و ثانوی در نیمه جان مولویه دمیدند و بی‌شک بعد از این مولوی‌پژوهی در ایران مسیر دیگری پیدا خواهد کرد.

راه نیکلسون را ادامه داده‌ام
محمدعلی موحد بحث خود را بیان انتقادی نسبت به نحوه برگزاری این رونمایی آغاز کرد و گفت: کتابی که رونمایی می‌شود اول باید به دست کسانی که می‌خواهند راجع به آن حرف بزنند برسد تا آن را مطالعه کنند.
متاسفانه در مورد این کتاب این طور نشده است. استاد پورجوادی همیشه به من لطف داشته‌اند و به همین خاطر از روی علاقه‌ای که به من دارند، آنچه در دل دارند را به من نگفتند. حرف ایشان این بود که بعد از نیکلسون موحد چرا این کار را کرده است؟ اگر این کتاب قبلا به دست ایشان رسیده بود و مطالعه می‌فرمود: متوجه می‌شد که تمام این مسائل آنجا مطرح شده است.
من در مقدمه مفصلی که برای مثنوی نوشته‌ام به تمام نسخه‌هایی که مورد اشاره نیکلسون بوده اشاره کرده‌ام و تک تک آن‌ها را ذکر کرده‌ام. درباره نسخه قونیه نیز مفصل بحث شده است. البته آن نسخه به خط مولانا یا حتی حسام‌الدین چلبی نیست. نسخه بسیار دقیقی است، اما به هر حال به خط کاتب نوشته شده است و از آنجا که کاتب در زمان حسام‌الدین چلبی آن را نگاشته دلیل نداریم بگوییم که دروغ نوشته است. نسخه ٦٨٧ هجری قمری نیز چنین است. در مقدمه کتاب راجع به این نسخه و ارزش آن فوق‌العاده بحث شده است. استاد پورجوادی می‌گویند چرا کسی کار نیکلسون را ادامه نداده است؟ من می‌خواهم با تمام فروتنی بگویم کوشیده‌ام این کار را بکنم. با تمام احترامی که نسبت به نیکلسون دارم.

از جلسه‌ای در خانه شایگان شروع شد
وی در ادامه به بحث از روش علمی تصحیح متون پرداخت و گفت: این بحث خیلی مهم است. بحث آقای ملکیان راجع به محتوای مثنوی بوده، اما برای اینکه بتوانیم با محتوای کتابی آشنا شویم، اول باید ببینیم اصل متن چه بوده است. من مثل بسیاری از ایرانیان از حدود ٨٠ سال پیش یعنی از دوره دبیرستان با مثنوی آشنا شدم.
اما اتفاق مهمی که پیش آمد مربوط به زمانی می‌شود که سال پیش شبی در منزل فیلسوف زمان ما و افتخار روزگار ما دکتر داریوش شایگان بودم. در آن جا شماری از اهل فن صحبت می‌کردند که یکی از حضار گفت: چطور است که مثنوی را از اول بخوانیم.
حرف او به دل من نشست و شب که به خانه آمدم فکر کردم این کار را بکنم. مثنوی را همه خوانده‌اند، مثل شاهنامه. اما اینکه کسی از اول تا به آخر آن را روشمند و به شکل اصولی بخواند، مهم است. به همین خاطر حلقه بسیار کوچکی شامل دکتر ملکیان و برادرم صمد موحد را گرد هم آوردم و در منزل من شروع به مثنوی خوانی کردیم.
مرحوم محمد زهرایی هم که اطلاع حاصل کرد، در این جلسات حاضر شد و ضبط آورد و آن‌ها را ضبط کرد. این حلقه سال‌ها در خانه من ادامه یافت و هر چه جلوتر می‌رفتیم، دیدم که متن باید تثبیت شود. زیرا ما باید مطمئن باشیم چه می‌خوانیم. این حرف البته سال‌های پیش از سوی مرحوم مجتبی مینوی نیز مطرح شده بود.

موحد با اشاره به تصحیح نیکلسون گفت: کار نیکلسون مربوط به سال‌های ١٩٢٣ تا ١٩٣٢ است. کار او البته معجزه آسا است. او فارسی را کتابی یاد گرفته است و به ایران سفر نکرده است. او از این مستشرقانی نبود که دور دنیا بگردد و اهل لسان فارسی نیز نبود. او حتی در میانه راه وقتی متوجه نسخه قونیه می‌شود، راهش را عوض می‌کند.
به هر حال ما نیز به این فکر افتادیم که متن مثنوی اول باید تثبیت شود. یعنی باید یک متن استاندارد و معیاری از مثنوی باشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم تمام واریانت‌هایی را که در عرض ١٥ سال بعد از وفات مولانا بوده در نظر بگیرم. مرحوم فروزانفر برای دیوان کبیر این فاصله زمانی را ١٠٠ سال در نظر می‌گیرد. من این فاصله زمانی را مضیق کردم و آن را ١٥ سال کردم. یعنی تا زمانی که حسام الدین چلبی که صاحب مثنوی بوده و مثنوی به درخواست او سروده شده، در حیات بوده است. بنابراین از همه واریانت‌ها که ٥٠٠ تا است، بهره گرفته‌ام و در پانوشت به آن‌ها اشاره کردم.

مکتب قدیم تصحیح
موحد در ادامه به بحث دیگری که پورجوادی اشاره کرد، پرداخت و گفت: بحث اینکه شیوه تصحیح رایج در میان ما با شیوه تصحیحی که امثال نیکلسون بنا گذاشتند، تفاوت دارد، بسیار مهم است. ما از خیلی پیش از نیکلسون کار تصحیح می‌کردیم و کار تصحیح تازه نیست.
مثلا عبداللطیف عباسی در هندوستان در ٣ نوبت ٨٠ نسخه دیده و با هم تطبیق کرده است. اما چرا تصحیح ما با آن‌ها فرق می‌کرده است؟ من اسم مکتب تصحیح خودمان را مکتب قدیم می‌گذارم. در مکتب قدیم اصل این نبوده که مولف چه گفته و چه چیز از زبان و دهان او شنیده شده است، بلکه اصل این بوده که مخاطب راحت‌تر از متن استفاده کند. بنابراین نگاه مکتب قدیم به تصحیح، غیرعلمی و غیر انتقادی بوده است.

وی در ادامه تاکید کرد: البته نباید فکر کنیم که مکتب تصحیح قدیم نمی‌فهمیده یا نادانسته این کار را می‌کرده است. ما قرن‌ها چنین نگاه می‌کردیم. من فکر می‌کنم گذشتگان ما مثل برخی از صاحبنظران معاصر به انفصال میان شعر و شاعر معتقد بودند. از این زاویه شعر که سروده می‌شد زندگی مستقلی پیدا می‌کرد و از مالکیت شاعر خارج می‌شد و جزو میراث فرهنگی مردم می‌شد.
بنابراین مهم نیست که وقتی که سروده شد، چه معنایی داشت، بلکه مهم معنایی است که مردم از آن در می‌یابند. این را در زمانه ما مرگ مولف می‌خوانند. عین القضات همدانی عین همین حرف را در نامه ٢١٦ جلد اول نامه‌های خود آورده است.
او می‌گوید شعر را در خود هیچ معنایی نیست (با عرض پوزش از هم نام من استاد ضیاء موحد که در جلسه حاضر است، خنده حضار)، اما هر کس از او آن تواند دید که نقد روزگار او بود و کمال کار اوست و اگر گویی شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می‌کنند از خود این همچنان است که کسی گوید صورت آینه صورت روی صیقل‌گر است که اول آن صورت نمود و این معنی را تحقیق و غموضی است که اگر در آن آویزم، از مقصود باز مانم.

موحد در پایان گفت: البته کار من در ادامه شیوه جدید تصحیح است که در آن کوشیده‌ام به آنچه نزدیک شوم که خود مولانا گفته است. خوشبختانه نخستین نسخه‌هایی که در دست داریم، با فاصله زمانی بسیار اندکی از زمان درگذشت مولانا در ٦٧٢ تهیه شده است.
این در مقایسه مثلا با شاهنامه که نخستین نسخه‌های باقی مانده به ٢٠٠ سال بعد باز می‌گردد. در پایان لازم است از زحمات پیشکسوتانی، چون مرحوم فروزانفر با آن شرح بسیار مهمش یاد کنم و کسانی که مستقیما در این کار حضور داشتند، مثل آقای ملکیان که این کار زیر اشراف مستقیم ایشان تهیه شد و همچنین باید از سینا گلستانی و خانم حجت نیز یاد کنم.
۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید